از”ولایت”چه خبر؟ چگونه ج.ا. خود به انقلاب مخملی دست زد؟- کاوه فرزند ملت
وجه تسمیه این عنوان 1- ولایت به معنای شهر و دیارو ده و قریه و وطن 2- ولایت به معنای آنچه ” خامنه ای ” به سر ایران آورده است . بنابراین به مصداق این ضرب المثل که اگر گله ای گاو به درون کاخ رهبری یک مملکت راه بیابند ، آنها رهبر نمی شوند بلکه کاخ را به آغل تبدیل می کنند ، خامنه ای و آخوندهای اطرافش نیز اکنون ایران را به روستایی بزرگ با تمام عقب ماندگی های ماقبل تاریخی آن تبدیل کرده اند و کلمه ولایت ، در اینجا با ایهام استفاده می شود .
بر این مبنا از ولایت چه خبر ؟ یک خبر مهم : علی خامنه ای با بروی کار آوردن دولت ” رئیسی ” تلاشهای چند دهه اخیر خود برای سپردن دولت به بوروکراتهای یک طبقه جدید را بثمر رسانده و عملا خود انقلاب مخملی رادر ولایت به اجرا در آورده است . اگر در انقلابهای مخملی باید اهداف عدالت محوری حذف میشد ، اگر باید معتقدان به انقلاب به داغ و درفش سپرده میشدند ، اگر باید یک طبقه متوسط غیر سیاسی تربیت میشد ،اگر باید اقتصاد یک اقتصاد نئولیبرالی با حداکثر خصوصی سازی و حداقل مسئولیت دولت مجری میشد، اگر باید با شوک درمانی ، قیمتها تا چند برابر میشد همه اینها دراین چند سال مجری شده و دولت رییسی مظهر وداع با ادعاهای توخالی انقلابیگری ولایت است ! . البته این انقلاب مخملی که برنگ سیاه ولایت است یک فرق اساسی با سایر انقلابهای مخملی دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت .
در انقلابهای مخملی که قبل از همه در اتحاد شوروی صورت و بعد از آن در کشورهای سابق اتحاد شوروی ادامه یافت بدو ن درگیری خونین که معمولا در انقلابها پیش می آید ، تغییرات اساسی در تقسیم ثروت و موقعیتهای اجتماعی مجری و بخشهایی از اقشار مرفه و متوسط که یا منتقد حکومت و یا حتی کارگزاران آن بودند ؛ در موقعیت رهبری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار گرفتند . فراموش نکنیم که تحول طلبان روسی دهه نود میلادی نیز تحت حمایت شدید دولتهای آمریکا و اروپا بوده و این حمایت تا آنجا بود که بسیاری وقوع این تغییرات را به عوامل خارجی فوق الذکر نسبت میدهند ، این اشتباهی بزرگ است که نظر ها را از نگاه کردن به عوامل اصلی تغییر برمی گرداند . اگر نفوذ و فعالیتهای سازمانهای مخفی این کشور در وقوع انقلابهای مخملی موثر بود ، انقلا ب مخملی باید قبل از همه در ” کوبا ” که کشوری فقیر ، نزدیک به آمریکا و ..اتفاق می افتاد نه در اتحاد شوروی بعنوان یکی از دو ابر قدرت جهانی ، منظور از این حرف اینستکه برای فهم دلایل تحولات اجتماعی در تحلیل هر موضوعی باید قبل از همه بر روی تغییرات و فعل و انفعالهای داخل هر کشور تاکید داشت ودلیل اصلی این نوشته نیز اینستکه برروی سیر حرکت حکومت و تاثیر آن بر حیات اجتماعی اقشار و طبقات مختلف و گروههای سیاسی- اجتماعی نور انداخته تا بتوانیم برای برون رفت از وضعیت موجود ، تحلیل معین از شرایط خاص و معین کشورمان داشته باشیم تا بتوانیم بفهمیم برای سرنگونی رژیم اهریمن ، متحدان ما کیستند ، نیروهایمان کدام عوامل هستند و دشمنان در کجا لانه کرده اند!!
ج.ا. با کمک رهبران روسیه که خود روزی در اتحاد شوروی موضع اصلاح طلبی داشته و اکنون نفع خود را در پیروزی اصلاح طلبان در ایران نمیدانند و نمی خواهند که ج.ا. پای در آن راه بگذارد ( اگر در ایران انقلاب مخملی بوقوع بپیوندد و اصلاح طلبان بقدرت برسند که آمریکا محور و به نوعی هیستری ضد روسی دچار هستنداین موضوع خوش آیند روسیه نیست ).
شکی نیست که انقلاب در ایران وفرزند ناخلف آن انقلاب اسلامی ، بشدت تحت تاثیر انقلاب اکتبر 1917 بوده است . این تاثیر البته از ارزشهای بدست آمده تحت لوای انقلاب اکتبر نمی کاهد . استفاده از لفظ ناخلف خود ناظر بر همین امر است . ارزش نهادن به انقلاب اکتبر البته برای بسیاری از نیروهای ملی گرای ایرانی ناخوشایند است و در اینجا قصد مواجهه با آن نیروهای البته بسیار محترم را نداریم ، اما اگر نقدو رد انقلاب اکتبر 1917 ناظر بر استبداد استالینی و خشونت روزهای انقلاب 1917باشد آنگاه باید انقلاب کبیر فرانسه را اساسا رد کرد که گیوتین واستبداد و کشتار وجنگ داخلی و قحطی و نابود شدن ارزشهای اجتماعی را باهم یکجا داشته است و اساسا همه دولتهای مدرن از دوران آتش و خون و استبداد گذشته و به بعد ساحل مراد رسیده اند .
اما انقلاب اکتبر برای ما ایرانیان بعنوان حرکتی که توانست ملت بشدت عقب مانده روسیه و کشوری در حال فروپاشی را در زمانی کمتر از یکصد سال به ابر قدرتی جهانی تبدیل کند ، در برخورد با مدرنیته بعنوان الگویی ، قابل مطالعه و بررسی است ، طبیعتا وقتی از تولید ارزش توسط انقلاب اکتبر صحبت می کنیم نه اینکه آن انقلاب برای ما ایرانیان بوقوع پیوسته و قرار بوده نجات بخش ما باشد که آن انقلاب اساسا وظیفه ای در مقابل ما نداشته و ما ملت ایران هم در مقابل آن نمی توانسته ایم وظیفه ای ملی داشته باشیم که آن انقلاب برای نجات ملت روسیه از چنگال استبداد تزاری بوقوع پیوست و در اجرای وظایف خود موفق بود و با اینکه در سال 1991 ، رهبری انقلاب اکتبر از دست حزب کمونیست ، به دست ملی گرایان افتاد اما انقلاب تحت رهبری جدید نیزدردفاع از منافع ژئو پولیتیک کشور متبوع خود به راه خود ادامه میدهد .به همین توضیح کوتاه در این باره بسنده کرده و به بحث خود بر میگردیم .
اگر این تاثیر پذیری را بپذیریم ، انقلاب اسلامی باید بطور طبیعی براه انقلاب در روسیه رفته و بعد از مدتی اصلاح طلبان در ج.ا قدرت را در دست گرفته و بدون خونریزی حاکمیت دچار تحولات اساسی اما روبنایی میشد ( نوعی انقلاب سیاسی بدون تغییرات وسیع اجتماعی و طبقاتی ) و در حقیقت هم انقلاب اسلامی در راه رفتن، به این مسیر بود یعنی پیروزی اصلاح طلبان در 1378 وبعدا خروش میلیونی اقشار متوسط در 1388 آماده سازی ایران برای وقوع انقلاب مخملی بود . هاشمی رفسنجانی خود با تقسیم اموال میان فرماندهان و روحانیون موجد اینوضع شده بود .
اما تاثیر پذیری دیگر انقلاب اسلامی از انقلاب اکتبر نه دستاوردهای ملی گرایانه و یا انقلاب صنعتی و مبارزه با خرافات و حقوق زنان بود که ااین تاثیر پذیری نیز ناظر بر بررسی دلایل شکست بزعم ملایان ، انقلاب و انقلابیون در روسیه ، درس گرفتن از آن در جهت دچار نشدن به انقلاب های مخملی توسط اصلاح طلبان در ایران بود که توسط همچنین اقشاری در کشورهای سابق اتحاد شوروی و قبل از همه در روسیه اتفاق افتاد .
بعنوان مثل یکی از درسهایی که دستگاهای اطلاعاتی رژیم ازآن انقلابها گرفتند حساسیت ولایت بر روی افراد دوتابعیتی که گاهی هم عضو یک سازمان غیر انتفاعی فرهنگی و یا دانشگاهی اروپایی و آمریکایی بودند است .
سازمانهای غیر انتفاعی آمریکایی و اروپایی که در پی سیاست درهای باز اتحاد شوروی به آن کشور راه یافتند ، معمولا در تماس با اقشار ناراضی ؛ روشنفکران و کارمندان وزارتخانه ها توانستند ، در حدودی کم اثر این اقشار را برای شرکت در تغییر رژیم در شوروی تحریک و تشجییع کنند درست با این نگرش اطلاعاتی های ولایت دقیقا با درس گرفتن از آن تجربه بر روی حضور دوتابعیتی های عضوسازمانهای غیر انتفاعی و حضور آنها در ایران حساسیتی مهلک نشان میدهند ، وگرنه کسب در آمد از طریق دستگیری افراد دوتابعیتی هدفی نیست که ولایت در این دستگیریها بدنبال آن باشد که تجربه نشان داده که آخوند جماعت حاکم بر ایران تاجران خوبی نیستند و میلیارد میلیارد حیف و میل می کنند و براحتی از دست میدهند .
اما اگر بخواهیم به موضوع بپردازیم در تحلیل دلایل شکست حزب حاکم اتحاد شوروی ، یکی از مهمترین آنها ، وجود دولتمردانی در شوروی بود که علیرغم داشتن بالاترین مناصب سیاسی ، حق دخالت در امور اقتصادی نداشتند . این افراد طی یک دوره مشتمل بر چند دهه آرام آرام و با توجه به امکانات سیاسی و اجتماعی شروع به گرد آوری مال و منال از نوع ارزهای خارجی ، عتیقه جات ، تابلوهای نقاشی گرانقیمت ، طلا و جواهر وهر آنچه که بتواند ، پول نقد را تبدیل به مال و ثروت بکند و البته بصورت غیر قانونی و مخفی کرده و از سوی دیگر و در جبهه ای دیگر بخشهایی از باسوادترین عناصر جامعه شوروی نیز به امکاناتی از این قبیل دست یافتند و در سالهای قدرت برژنف این دوبخش به اتحادی آهنین با یکدیگر دست یافته و در مواردی حتی کمونیستها را در تنگنا قرار داده و در مواردی حتی دستگیر هم میکردند . در ایران نیز از پایان جنگ تا 1378 قشر و طبقه جدیدی بوجود آمد که با توجه به موقعیت اجتماعی خود ، هیچ تناسبی با شعارهای ادعایی انقلاب اسلامی 1357 نداشت .
در شوروی این افراد سطح بالا ، همراه با شبکه ای از رشوه بگیران و مختلسان اموال دولتی ، اندک اندک تبدیل به یک قشر اجتماعی شدند که زندگی و هستی اجتماعی اشان هیچ تناسبی با شعارهای حزب کمونیست و یک دولت سوسیالیست نداشته و قدرت آنان چنان بود که وقتی که ” یوری آندروپوف ” بعنوان کمونیستی سخت گیر شروع به مبارزه با آنان کرد ، اینان با مبارزه منفی و دمیدن بر آتش اصلاح طلبی توانستنداز یکسو چرخ اقتصاد ساختار دولتی را به گل نشانده و از سوی دیگر بر آتش تضادهای کهنه میان روسها و ملیتها ، اقشار متوسط و مرفه با کارگران و دهقانان دمیده و جامعه را دچار بحران کرده که این سیر نهایتا به اصلاحات و پروسترویکای ” گورباچف ” وسر آخر به انحلال اتحاد شوروی منجر شد . درس اولی که ” ولایت ” در ان سالها و تحت رهبری فکری ” رفسنجانی ” از شکست شوروی گرفت این بود که هیچگاه با فساد و رهبران فاسد مبارزه نکند . اما درس دوم و مهمتر این بود که با توجه به نمونه حزب کمونیست چین با وارد کردن مسئولین نظامی ، امنیتی ، گردانند گان امور فکری و اجتماعی رده بالای حزب اللهی و روحانیون سطح بالا به امور اقتصادی آنان را در گردش اقتصاد داخل کرده تا از بوجود آمدن قشری که بصورت غیر قانونی ثروتمند شده و زمانی بخاطر حفظ ثروت خود در مقابل نظام بایستند جلوگیری نماید .
” هاشمی رفسنجانی ” که در حقیقت سوار بر چهارپای اقتصاد ولایی با شمشیر چوبی اقتصادی چینی به سبک ولایت قصد نجات ج.ا. را از سرنوشت محتوم جدایی دولتمردان از اختلاس و لفت و لیس را داشت با پیشنهاد کار اقتصادی برای مسئولین حکومت از وزارت اطلاعات گرفته تا سپاه و شهربانی و …. به نوعی راه حل در جلوگیری از بوجود آمدن یک قشر ثروتمند درون حکومتی که بتوانند حکومت را بچالش بکشند دست یازید . اما تفاوتی که ایران با روسیه شوروی را داشت در این بود که دولتمردان روسیه شوروی امکان جذب در دولت سرمایه دارانه بعد از انقلاب مخملگون را داشته و در رشد طبقه متوسط مرگ خود را نمی دیدند اما در ایران اسلامی بخش وسیعی از روحانیت در رشد طبقه متوسط و گسترش روابط مدرن مرگ حتمی خود را میدید ، از سوی دیگر روسیه بعنوان متحد اصلی ج.ا. با قدرتگیری اصلاح طلبان بعنوان نیروهایی غربگرا مخالف بود . وجود این دو عامل باعث شد که خامنه ای و سپاه بفکر راه حلی بیفتند که از یکسو نیروهای مکتبی و نه نیروهای اصلاح طلب سرمایه دار شوند و از سوی دیگر اصلاح طلبان بعنوان نیروهای رقیب ، از نظر سیاسی سرکوب و از نظر اجتماعی منکوب شوند . پیروزی احمدی نژاد در انتخابات پر از تقلب 1388 ، مظهر شروع انقلاب مخملی اما از نوع ولایی بود .در دولت احمدی نژاد یک غارت اساسی صورت گرفت ، حدود 1000 میلیارد دلار پول نفت و فروش اموال دولتی ( 750 میلیارد دلار ناشی از فروش نفت و 250 میلیارد دلار ناشی از فروش اموال دولتی ) در راه یک مهندسی اجتماعی که طی آن همه حزب اللهی ها ی بقول خودشان با عرضه باید صاحب شرکت و پول و سرمایه میشدند حیف و میل شد . خامنه ای بصورت آگاهانه در راه میلیونر شدن اقشاری گام برداشت که از نظر گرایش سیاسی محافظه کار و از نظر اجتماعی بشدت مرتجع بودند . مثلا حسن عباسی تئوریسین ولایت در این سالها می گفت : سرمایه ها باید در دست بچه حزب اللهی ها باشد که نان حلال خورده اند و یا آخوندی بنام ” پناهیان ” می گفت : حزب اللهی اگر پولدار نباشد خودش بیعرضه است . دولت ابراهیم رییسی آن قاتل مهرو نشاندار در حقیقت تثبیت دولت حزب اللهی هایی بود که در طول 8 سال دولتهای احمدی نژاد از نظر اقتصادی پروار شده و از نظر سیاسی به آن حد از تجریه رسیده و اکنون خود به یک طبقه جدید با ارزشهای طبقه متوسط تبدیل شده و قدرت و توان اداره کشور را البته با معیارهای ولایی داشتند .
بنظر میرسد که خامنه ای و مشاورانش با این اقدام یکی از هوشمندانه ترین سیاستها را برای حفظ نظام اهریمن در پیش گرفتند .
در پاسخ به سئوالی مبنی بر اینکه علیرغم این همه نا کار آمدی چرا در ایران انقلاب نمی شود ، اکنون می توان گفت که رهبران ج.ا. با موضوع حفظ حکومت بعنوان موضوعی سیال و نه ایستا برخورد کرده و با توجه به بی اعتقادی روحانیت به اصل و اعتقاد ، هر زمان ، هر سیاستی را که لازم باشد در پیش گرفته و به هیچ وحدت و اتحاد و عقیده ای جز آنکه بنفعشان باشد پایبند نیستند ! . زمانی از چماقداران استفاده می کنند ، زمانی شعار نه شرقی و نه غربی و زمانی ادعای توجه بشرق می کنند . بنابراین ما با حکومتی روبرو هستیم که بعلت بی اعتقادی و بی اصل و نسبی سیاسی و اجتماعی بسار متحرک و مانند مگسی تیز بال بر سر هر چیزی که برایش اندکی نیرو و انرژی ایجاد کند می نشیند
تنها بعد از 8 سال دولتهای ” احمدی نژاد ” و آنگاه که برادران نامرد حزب اللهی خون مردم را به اشکال مختلف خصوصی سازی در شیشه کردند و یا حتی در افتضاح شرکتهای مضاربه ای و صندوق های قرض الحسنه مکیدند ، خامنه ای برای متعادل کردن ارتباط با جامعه بین الملل و پول پاشی برای جذب طبقه متوسط و جدا کردن آنان از اصلاح طلبان با هدف غیر سیاسی کردن آنان ، رای به قدرت گیری حسن روحانی داد . حسن روحانی بعنوان یک محلل برای غیر سیاسی کردن اقشار متوسط و مرفه ، پول پاشی برای آنان و جدا کردن این اقشار از سرنگونی طلبان و خلاصه نوکر خامنه ای عمل کرد و هیچ خاصیت دیگری برای هیچکس نداشت .
یعنی اگر افراد و مدیرانی در سیستم شوروی به شکل غیر قانونی صاحب آنقدر مال و ثروت و امکانات اجتماعی شدند که بتوانند کل سیستم حاکم را به چالش کشیده و با دادن دست وحدت به اقشاری وسیع از میان افراد عالیرتبه دولتی ، وکلا ، پزشکان ، صاحب منصبان ارتشی و مقامات امنیتی ، کل ساختار سیاسی را به سقوط بکشانند ، جمهوری اسلامی اما خود و با حرکتی آگاهانه اقتصاد را به شکل خصوصی سازی بویژه در دولت احمدی نژاد ، فروش اموال دولتی بقیمت مفت و ارزان به وزرا ، سپاهیان ، ارتشی ها ، ارزشی ها و حزب اللهی ها و مداحان و آخوندهای بلند مرتبه و به شکل رشوه و برای خریدن آنان که اینها دیگر هیچگاه به فکر به چالش کشیدن حکومت ولایی نیفتند ، سپرد .
می توان با اطمینان گفت که ج.ا. در اجرای برنامه خود در جذب مدیران و سرکردگان نظامی و سیاسی موفق بود . از یاد نبریم که پول پاشی هایی بشکل تبدیل صدها تن طلا به سکه ، پیش فروش ماشین و سکه و حتی عرضه سهام در سازمان بورس و اوراق بهادار ، نوعی کمک به طبقه متوسط برای حفظ ارزش دارایی های خود در مقابل تورم لجام گسیخته بود واین مزدی بود که حکومت به اقشار متوسط میداد که کاری به سیاست نداشته باشند هزینه این پول پاشی ها بنفع اقشار متوسط و مرفه را حقوق بگیران و کارگران و بازنشستگان بشکل تورم لجام گسیخته پرداخت کردند .هجوم بخشهایی از مردم مرفه به ترکیه و دبی و ارمنستان برای دیدن یک کنسرت ، خرید میلیونها سکه و …. و بعد خرید اوراق قرضه حکومتی که بنا به تحلیل اپوزیسیون و آمریکا گویا در حال سقوط است ، همه و همه بیانگر این بود که ج.ا. توانسته طبقه متوسط معتقد و یا تسلیم به ارزشهای خود را در کشور ایجاد کند .
هر آنکس که بگوید که ج.ا. که من خود بتمسخر و از سر خشم آنرا ” ولایت ” می نامم ، قدرت سیاستگذاری ندارد از سیاست در ایران چیزی نمیداند ! سالها بعد خواهیم فهمید که چه کسانی برای در پیش گرفتن سیاستهایی چنین هوشمندانه مشاور ” خامنه ای ” بوده اند . تا دشمن را نشناسیم نمی توانیم به شکست دادن او امیدوار باشیم .
یعنی اگربخشهایی از اپوزیسیون و یا حتی اصلاح طلبان ، امید داشتند که با جذب اقشار متوسط و رهبران اصلاح طلب ، موجد تغییراتی از نوع انقلاب مخملی در ایران شوند ، ولایت خود با دامن زدن به فعالیتهای اقتصادی مدیران نه اصلاح طلب که حزب اللهی های دو آتشه و به فساد کشاندن آنان از نظر اقتصادی ، خود به نوعی انقلاب مخملی به مانند تزریق میکربی ضعیف شده برای جلوگیری از وقوع انقلاب مخملی دست زد .
البته ” اسفندیار ” هم که باشی چشمی داری که نقطه ضعف توست
اشتباه ج.ا. که نهایتا باعت نابودی اش خواهد شد در این میان چه بود ؟ : جمهوری اسلامی ابتدائا سعی در خریدن اقشار باصطلاح حزب اللهی و انقلابی کرد ، فارغ از اینکه آنانی را که وی توانسته بخرد حزب اللهی هستند اما انقلابی نیستند ، نیروی انقلابی را که نمی توان خرید هم اکنون بخشی از عدالت طلبان شروع به ابراز نارضایتی کرده اند که حکومت جواب آنانرا با داغ و درفش و زندان داده است …..اقدام دیگر جمهوری اسلامی که تحت تاثیر فعالیتهای اصلاح طلبان و بخشهایی از اپوزیسیون که عبور مسالمت آمیز از ج.ا. را تبلیغ و نیروی اصلی سرنگونی طلبان را ” اقشار متوسط ” و اصلاح طلبان میدانند ، صورت گرفت راضی نگهداشتن این اقشار بود ، دولت رئیسی علیرغم ظاهر مکتبی خود بیشترین آزادی های سطحی مانند ، بر پا داشتن رقص و گردهمایی های تفریحی را برای اقشار متوسط روا داشته است ، در ج.ا. مدیران فاسد حزب اللهی ارج داشته میشوند و بچه حزب اللهی هالی عدالت طلب که تمام زحمات 4 دهه ولایت از جبهه و جنگ و سوریه و عراق و چماقداری بر دوش آنان بوده بزندان رفته و بی اعتبار میشوند . کارگران و معلمان بشدت سرکوب و کوچکترین مماشاتی با آنان نمی شود . البته از نظر دورنداریم که مماشات با مدیران میلیونر حزب اللهی که قالیباف گل سر سبد آنان است و عدم سختگیری بر اقشار متوسط و مرفه فقط بشرط آنست که فقط در چهارچوب فرمایشان ” ولایت ” عمل کنند ، یعنی اگر اقشار متوسط بخواهند به سیاست روی بیاورند ؛ نه بشدت براندازان که مثلا به مانند برخوردی که با زن آزاده ” نرگس محمدی ” می کنند ، می تواند برخوردی مهلک و کشنده باشد . اما واقعیت اینستکه ج.ا. نیز در اینجا اسیر سطحی نگری طرفداران نظریه عبور مسالمت آمیز از نظام شده است. آنکس که این نظام را بر خواهد انداخت نه اقشار متوسط و مرفه و یا مدیران حزب اللهی که اینا ن برای نظام خطری مهلک نیستند ، خطر مهلک برای نظام ، کارگران و حاشیه نشینان و معلمانی هستند که پولی نداشته اند که سکه و ماشین پیش خرید کنند. خطر مهلک برای نظام عدالت طلبانی هستند که بزودی به این نتیجه خواهند رسید که عمر و جوانی خود را برای رژیمی صرف کرده اند که رهبران آن یعنی روحانیون به هیچ چیز اعتقاد نداشته و برای حفط حکومت خود هر از چند مدتی سیاستی پیشه کرده اند . آنگاه که بخش هایی از سپا ه و عدالت طلبان حزب اللهی از رژیم عبور کرده و آماده در افتادن با نظام شوند و خطر جنگ داخلی و برادر کشی به حداقل برسد ، آنگاه نیز ملت عزم خود را برای شروع مبارزه ای خونین با ولایت ننگین آخوند بر ایران جزم خواهند کرد
کاوه فرزند ملت • May 4, 2022