برای ما زود است؟- رامین کامران
در مباحثی که گوشه و کنار بر سر لائیسیته و اهمیت آن و لزوم برقراریش در ایران در می گیرد، همیشه کسی پیدا می شود که بگوید که در عین موافقت با این راه و روش، لائیسیته را برای ایران زود می داند یا در شرایط فعلی غیر ممکنش می شمرد یا… دلایلی هم که عرضه می کند از این قبیل است که مردم با آن آشنا نیستند و نمی دانند چیست، آنرا نمی شناسند و بینشان جا نخواهد افتاد، با فرهنگشان مباینت دارد و… نکته قابل توجه است و در خور تأمل. فرصتی داریم که به آن بپردازیم.
ما وقتی می خواهیم تغییری را در تصور بیاوریم، مانند همه از واقعیت موجود شروع می کنیم، یعنی از دنیایی که در اطرافمان می بینیم. آنچه ما را احاطه کرده و از جهاتی خوشش نداریم و می خواهیم تغییرش بدهیم. یعنی نقطۀ شروع ما اینیست که هست. از این نقطه به هزار سو می توان رفت، مسئله این است که ممکن را از نا ممکن جدا کنیم و امکانات تغییر را با در نظر گرفتن توان خویش و خورند جامعه بسنجیم.
گذشته
تحدید حدود ممکنات در درجۀ اول با ارجاع به گذشته صورت می پذیرد. چون گذشته مثل امروز نبوده و در ممکن بودنش هم شکی نیست، چون واقع شده و بوده. مسئله این است که امروزمان مثل گذشته مان نیست و آینده هم قرار نیست که در گذشته بگنجد. یعنی باید از گذشته و امروز فراتر برویم. قدم اول را کجا بگذاریم؟
ببینیم بلکه بتوانیم سابقه ای می توانیم برای طرحمان دست و پا کنیم. روشن است که لائیسیته هیچگاه در ایران وجود نداشته است و ما تازه می خواهیم برقرارش کنیم. لائیسیته قرار است چکار بکند؟ قرار است رابطۀ سیاست و مذهب را با جدا کردن حوزۀ عملشان تنظیم بکند. تمامی تاریخ ما تاریخ تداخل این دوست، به دلیل اینکه طی بخش اعظم آن، اسباب اصلی مشروعیت سیاسی، تقدس بوده است. مذهبی که پادشاه به آن تکیه داشته، همیشه مذهب برتر بوده، حتی اگر این امر با تخفیف مذاهب دیگر همراه نبوده است. لائیسیته قرار است که شهروندان را در موقعیت برابری از بابت اعتقاد مذهبی قرار بدهد. این را هم نداشته ایم. مؤمنان به مذهب اصلی در مرکز قرار داشته اند و باقی در حاشیه.
ولی همۀ این ها که در باب لائیسیته شمردم، در نهایت وسیله است برای اینکه اسباب زندگانی آسوده و بی خشونت پیروان مذاهب مختلف فراهم بیاید. به این جا که می رسیم می بینیم که حرفی داریم بزنیم چون این را داشته ایم، هم به صورت آرمان حیات جمعی و هم در عمل، موقعی که دولت ایران ثبات داشته و قادر به تأمین امنیت و آرامش بوده است. شاید نه به صورت کامل و، بی عیب، ولی کدام آرمانی است که کامل و بی عیب در جایی تحقق یافته باشد؟ از اینجاست که می توانیم بگیریم و بیاییم جلو. این است پایۀ کهنی که می تواند برای مستقر ساختن لائیسیته در ایران امروز مبنا قرار بگیرد. وجود این این آرمان که ما در طول تاریخ توانسته ایم کم یا زیاد به آن نزدیک شویم، نقطۀ اتکای محکمی است برای وارد کردن مفهومی نو در حیات سیاسی مان. آنچه لائیسیته به ما می دهد روشی است عقلانی و اندیشیده و آزمایش شده برای رسیدن به این هدف: اینکه مردم ایران بتوانند به رغم اختلافات مذهبی، با آسودگی و آرامش و در عین رعایت حقوق یکدیگر با هم زندگی کنند.
اسباب قدیم تحقق این هدف از یک طرف پابندی مردم ایران بوده است به رواداری که از ارزش های تمدنی کشورشان است، کشوری که وحدت را از گونه گونی بیرون کشیده و قرن ها به همین ترتیب دوام کرده است. از طرف دیگر، اسباب سیاسی این کار دولتی بوده است که نه برابری حقوقی شهروندان، ولی حق برابر همۀ رعایا در برخورداری از عدالت را معیار شمرده و سنجۀ پادشاهی درست محسوب کرده است. آرمان قدیمی، ریشه دار و معتبر است، روشی که برای تحققش به شما عرضه می کنم، جدید است. خنثی کردن مذهب از بابت سیاسی و برابری مطلق شهروندان صرفنظر از عقاید سیاسی شان.
مغرب زمین
دیگر به کجا نگاه می کنیم؟ به خارج، به غرب و در درجۀ اول اروپا. می دانیم که چشم ایرانیان از قرن نوزدهم به این سو معطوف بوده است به غرب و سرمشقشان را در آنجا جسته اند. کار هم وجه مثبت داشته و هم منفی، ولی آموزش تاریخی همیشه همینطور افتان و خیزان انجام می شود و هیچ گاه از خطا خالی نیست ـ مثل هر آموزشی. مگر از روز اول درست روی دو پای خود راه رفته ایم که توقع داریم در موردی این چنین گسترده و پیچیده، هیچ خطایی نکنیم؟
اول مانع کار این است که گاه تصور می کنیم با مردم مغرب زمین تفاوتی قاطع و حذف ناشدنی داریم. بی توجه به اینکه همۀ ما یکسان بشریم و در موقعیت انسانی شریکیم و هیچ تمایز فرهنگی قادر نیست به این یگانگی اساسی خدشه وارد سازد. چیزی نیست که قابل انتقال و آموزش و تقلید نباشد.
خطا این است که امروز خود را با امروز غرب مقایسه می کنیم و نتیجه می گیریم که وضعیتمان اساساً با آن فرق دارد و قرار هم نیست که به هم برسیم. کار نادرست است، وضع امروز ما، شبیه چندین دهه یا حتی چند قرن پیش غرب است، همان طور که آنها به وضعیت فعلی رسیده اند و مذهب را مهار کرده اند، ما هم می توانیم بکنیم، گیرم بسیار سریع تر، چون طی یک قرن مدرنیزاسیون پیشرفت های چشمگیر داشته ایم و به علاوه از تجربیات پیشتازان این راه بهره می گیریم. ما نه همه چیز را اختراع کرده ایم و نه قرار است از نو اختراع کنیم.
حال، این غرب به ما چه می گوید؟ می گوید جواب شما پیش من است. می گوید که از جنگ های سی ساله که بین کاتولیک ها و پروتستان ها واقع شد و بسیار پر تلفات و وحشیانه بود، فکر جدا کردن حساب دیانت و سیاست در اروپا جوانه زد و کمابیش یکسره جلو رفت. می گوید که ما دو راه برای این جدایی جستیم که یکی بین پروتستان ها جا افتاد و دیگری بین کاتولیک ها. هر کدام در حوزه ای جواب داده است، نگاه کنید و بنا به سلیقه و احتیاج خود، انتخاب کنید.
خوب از اینجای کار که با خود ماست، چه باید بکنیم. بین سکولاریسم و لائیسیته انتخاب بکنیم. بار ها گفته ام و اینجا تکرار نمی کنم، فقط یادآوری می کنم: مورد روحانیت شیعه از بابت ساختار سازمانی و دگماتیک به کلیسای کاتولیک بیشتر شبیه است تا مرجعیت مذهبی پروتستان و راه ما لائیسیته است. اگر دنباله اش را خواستید چند و چندین بار نوشته ام، می توانید بروید پیدا کنید و بخوانید.
به هر حال وقتی به غرب میرسیم و آموختن از خارج، برخی مدعی می شوند که مردم جنس خارجی را نمی پسندند و نمی خرند. این ایراد به کلی نادرست است. قرار است ایرانیان، از غرب ماشین بنز و کت ایو سن لوران را بپسندند؟ چطور است که دمکراسی را خریدارند و حقوق بشر را و بسیاری چیز های دیگر را؟ اگر خریدار اینها نبودند که نه حکومت شاه و نه حکومت اسلامی این اندازه به خود زحمت نمی دادند که ملت را مهار کنند و اینها را از دسترسش دور نگه دارند. مردم انتخاب می کنند و مردم ایران نشان داده اند که مثل هر ذی شعوری آنچه را که خوب است بر می گزینند و قوۀ تشخیص دارند ـ سلیقه شان هم بد نیست. برای این که لائیسیته را برگزینند، باید درست بشناسندش. پس باید به آنها شناساندش و توضیح داد که چیست تا به سویش بیایند. صرف گفتن اینکه از آن آگاهی یا با آن آشنایی ندارند، خبر عمده ای نیست و کمکی هم به کار نمی کند. مردم ما صد سال پیش مشروطه را هم نمی دانستند که چیست، ولی وقتی با آن آشنا شدند، پذیرایش گشتند و در کشور خویش برقرارش نمودند. لائیسیته هم باید همان راه را برود و خواهد رفت.
امروز
مشکل اصلی از همین وضعیت امروز بر می خیزد. نه فقط از این که نامطبوع است و می خواهیم عوضش کنیم، به این دلیل که واقعیت موجود است، واقعیتی که ما با آن تماس ملموس و روزمره داریم، در یک کلام انکار کردنی نیست. طرفداران وضعیت موجود که هنوز نسلشان ور نیافتاده، می گویند همین است و جز این ممکن نیست. دقت داشته باشید، حرفشان این است که غیر از این «ممکن» نیست. یعنی دایرۀ ممکنات را به آنچه که موجود است، تقلیل می دهند. می دانیم که چنین نیست، یعنی دایرۀ ممکنات فراتر از این است و ما از وضعیت فعلی بیرون خواهیم رفت.
نکته در این است که امروزی که پیش چشم ماست، این ایران موجود، پدیده ای طبیعی نیست. خواهید گفت که هیچ جامعه ای طبیعی نیست، جامعه درخت نیست که خودش در جایی سبز شود. همۀ جوامع به نوعی مصنوعی هستند و شکلشان فرآوردۀ اراده و عمل بشر. درست است، ولی من مقصود دیگری دارم. اینکه جامعۀ ایران زیر فشار دولت و ایدئولوژی اسلامگرا شکل فعلی خود را پیدا کرده است و به این عبارت است که حالت طبیعی ندارد، همانطور که آدم بیمار حال و روز طبیعی ندارد، یا آدمی که بی غذایی کشیده.
واقعیت فعلی، فقط فرآوردۀ کنش های آزاد و خود انگیختۀ جامعه نیست تا بخواهیم معیار قرارش بدهیم. آنچه ما می بینیم و حتی برخی مدعیند طبیعی است و اصلاً غیر از این ممکن نیست، حاصل فشار ثابت و شدید و خشن دولت توتالیتری است که میخواسته جامعه را قالب ایدئولوژی خود بکند و از پسش بر نیامده و نخواهد آمد. برای اینکه بفهمیم جامعه تمایل به گرفتن چه شکلی دارد، باید فشار را از رویش برداریم. چیزی که محرز است این است که اگر مردم را آزاد بگذاریم، جامعه بلافاصله متحول خواهد شد و تغییر شکل خواهد داد.
به این ترتیب جامعۀ ایران خواهد توانست فرآیند سیر تحول عادی خویش را دوباره پیش بگیرد و آزادانه به هر سو که می خواهد برود. جهتی را که این تحول پیدا خواهد کرد، از جمله در زمینۀ مذهب و بخصوص در زمینۀ مذهب، از همین الان به روشنی می توان تشخیص داد: بیرون راندن مذهب و روحانیت و تقدس از آنجا که برش حقی ندارد. وقتی راه تغییر باز شد، لائیسیته کاملاً در مقام پاسخگویی درست به تمایلی خواهد بود که از هم اکنون نشانه هایش را شاهدیم.
این حرف که مردم ما، به دلیل فرهنگ خودشان خواستار دخالت مذهب در هر چیز و از جمله سیاست هستند، بی پایه است. اگر می خواهید بدانید خود مردم چه می خواهند، آزادشان بگذارید. این بهانه ها، خود بخشی از ایدئولوژی حکومتی است که به همه تلقین می کنند. فرهنگ و سنت را خود مردم می سازند و باید دستشان برای این کار باز باشد. بردگی در هیچ کجا سنت خود خواسته نیست، حتی در جوامع برده دار.
بهایی که ما برای رسیدن به نقطۀ جدایی و درک اهمیت آن پرداخته ایم، دست کمی از آن چه که اروپائیان پرداخته اند، ندارد. باید از این موقعیت تاریخی، موقعیتی که در آن یک ملت بزرگ آمادۀ قبول جدایی دین و سیاست شده است، کمال استفاده را بکنیم. اگر از آن بهره ای را که باید نگیریم، تمامی هزینه ای که پرداخته ایم، هبا و هدر خواهد شد.
این فقط بریدن از نظام اسلامی نیست، نهادن نقطۀ پایان است بر اختلاط چند هزار سالۀ سیاست و مذهب در ایران که واقعه ای به تمام معنا تاریخی خواهد بود. نقطۀ عطف عمده ای خواهد بود در سرگذشت پر فراز و نشیب کشورمان.
کسانی که در این راه گام بگذارند و پیشگام این تغییر بزرگ بشوند یکی از بزرگترین موانع سعادت ملت ایران را از پیش پایش بر خواهند داشت. افتخار شراکت در این حرکت بزرگ را از دست ندهیم.
۳ مه ۲۰۲۳، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com