جامعۀ بی روشنفکر؟- رامین کامران
از انقلاب به این طرف، فحش دادن به روشنفکران، یکی از اقلام ثابت گفتگو های سیاسی ایرانیان است و طبعاً مشوقان پهلوی چی و اسلامگرایش هم بیکار ننشسته اند. در اینجا می خواهم نظری بیاندازم به این مضمون عامیانه و در نهایت بی معنی.
کسانی که از این حرف ها می زنند اصلاً درست نمی دانند روشنفکر چیست و کارکرد اجتماعیش کدام است. اول از اینجا شروع کنیم. روشنفکری نه تفنن است، نه حرفه، نه درجۀ تحصیلی، موقعیتی اجتماعی است که از اظهار نظر در باب اجتماع و بخصوص سیاست زاده می شود و به تناسب قبول مردم، ارتقأ پیدا می کند. روشنفکری خاص عصر جدید است. در جهان قدیم، تنها معادلی که میتوان برای روشنفکران امروز یافت، فلاسفه هستند. چرا می گویم فلاسفه؟
برای اینکه غیر از مذهبیان، تنها گروهی بودند که گفتاری در باب انسان و طبیعت و احیاناً خدا عرضه می نمودند و در این کار گفتار مذهبی را نقد می کردند و به هر صورت در چارچوبش نمی ماندند. چرا می گویم خاص عصر جدید؟ به این دلیل که پیدایش روشنفکران، با پس راندن جهانبینی مذهبی در ابتدای این دوران همراه گشت و بر خلاف فلاسفه که الزاماً تمامی جامعه را طرف خطاب قرار نمی دادند و رویشان در درجۀ اول به خواص بود، روشنفکران رو به همگان دارند. مشکل هر دو گروه با حاکمان از این برمی خاست که در دوران قدیم تنها منبع تولید ایدئولوژی حکومتی، مذهب بود و بس، خدشه انداختن به گفتار مذهبی پذیرفته، مخدوش کردن مشروعیت حکومت نیز تلقی می شد. در دوران جدید که دوران ایدئولوژی است، کار از آن حد فراتر رفته، بخصوص که نفس نقد مذهب به نقد حکومت نمی انجامد، اکثر اوقات نقد انواع ایدئولوژی های حکومتی هم در دستور کار روشنفکران هست. به این دلیل هم هست که برخی نقش روشنفکر را به نقد قدرت فرومی کاهند که البته برداشت بسیار ناقصی است.
اهل مذهب، همانطور که قدیم اهل فلسفه را رقیب خویش و گاه دشمن می پنداشتند، گاه در دوران جدید نیز نسبت به روشنفکران موضعی بیش و کم مشابه اتخاذ می نمایند، منتها کمابیش از موضع ضعف و در در دورانی که انحصار مذهب بر عرضۀ گفتار تبیینی، سالیان دراز است که ختم شده. اصطکاک این دو گروه ثابت است و اگر شاهدیم که حکومت امروز ایران این چنین با روشنفکران دشمنی ورزیده است، فقط به دلیل ماهیت استبدادیش نیست، داستان ریشه ای بس قدیمی دارد. آنهایی که روشنفکر مذهبی نامیده می شوند، مدافعان گفتار مذهبی هستند، در جهانی جدید که انحصار آن گفتار به فراموشی سپرده شده است. طبعاً در این راه از آزادی روشنفکری هم سود می برند و حرف هایی می زنند که الزاماً به مذاق روحانیت خوش نمی آید.
روشنفکر در همه زمینه ای نظر می دهد، ولی نه به عنوان متخصص. میدان جولان روشنفکری، میدان برخورد عقیده است، یعنی میدان برخورد نظراتی که به هیچ قید و معیار کارشناسی مقید نیست. اگر قرار بود که معیار های کارشناسی بر آن مسلط گردد، فقط جا برای سخن کارشناسانه و تأیید کارشناسان میماند، چیز زیادی از آزادی بیان نمی ماند و روشنفکری هم بی موضوع می شد. اینکه ایراد بگیریم چرا روشنفکران در همه زمینه حرف می زنند، وارد نیست، کارشان این است. همانطور که همه راجع به هر چیز حرف می زنند و حق دارند بزنند، گیریم روشنفکران گاه با مهارت بیشتر این کار را می کنند و سخنانشان، به هر دلیل، برد بیشتری دارد. طبعاً این سخنان در معرض انتقاد همه، از جمله کارشناسان هست و راه بر جستجوی حقیقت هیچگاه بسته نمی شود، پس جای نگرانی نیست. آزادی بیان، اسباب و محرک رسیدن به نظرات و در نهایت حقایق جدید است، حقایقی که خارج از چارچوب سخنان پذیرفته قرار دارد. برای همین هم هست که مقید کردنش در این چارچوب، جانش را می گیرد.
خوب این از روشنفکری. ببینیم چرا در مملکت ما ناگهان چنین دشمنی با روشنفکران که اگر از هر جهت هم بتوان با سخنانشان مخالف بود، کارکردشان را در اجتماع نمیتوان خرد یا بیفایده شمرد، پیدا شده است؟
دلیل را همه می دانیم. طی انقلاب اسلامی که نخبگان سیاسی قلع و قمع شده بودند و فرصتی برای ابراز وجود و عرضۀ گزینه های مختلف به مردم نداشتند، نقش آنها عملاً توسط روشنفکران بر عهده گرفته شد. سیاست به حوزۀ هنر و روشنفکری عقب رانده شده بود، از همانجا هم برگشت. محیط روشنفکری آن دوران بسیار تحت تأثیر اندیشه های ضد لیبرال بود و متمایل به چاره شمردن انقلاب و زیر و رویی ساختار اجتماعی و سیاسی. اینکه اسلامگرایان نیز به همین راه می رفتند، نزدیکی و همکاری آنها را تسهیل نمود و در نهایت رسیدیم به آنجایی که رسیدیم. بحران اعتبار روشنفکران در ایران، از اینجا سرچشمه می گیرد و دلیل تاریخی و محدود دارد، نه کلی و اساسی.
امروز روز، ما هنوز نخبگان سیاسی نداریم. در داخل ایران مجالی به رشدشان داده نم یشود. در خارج کسانی هستند، ولی از آنجا که هنوز از رأی یا لااقل پشیبانی بارز مردم برخوردار نشده اند، نمی توان به تمام معنا نخبۀ سیاسی شمردشان، حتی اگر کمابیش معلوم باشد که به این راه می روند و به محض رفع موانع، در پی ایفای چنین نقشی خواهند بود. اینها عملاً در جایی بین روشنفکری و سیاستگری قرار دارند. یعنی هنوز، ما نه فقط در میدان تعاطی عقاید اجتماعی و سیاسی محتاج روشنفکرانیم که مدتهاست، به طور غالب، متمرکز بر نقد مذهب و خواستاری دمکراسی شده اند، بل برای کار سیاسی نیز که نقداً بیشتر گفتاری است تا سازمانی، به مقدار زیاد وامدار روشنفکرانیم که دائم در این زمینه موضع می گیرند، کمابیش مثل دوران انقلاب.
در این وضعیت می توان به دشمنی با روشنفکران ادامه داد و وجودشان را مضر شمرد یا… ولی از خود بپرسید که در موقعیت فعلی، اگر اینها نباشند، جایشان را که پر خواهد کرد؟
نامزد ها را میشمرم. اول از همه روحانیان که رقیب دیرپا و سختکوش آنها هستند؛
دوم روزنامه نگاران که مدتیست به یمن سرکوب حکومتی روشنفکران و نیز کینه توزی اجتماعی بی مورد، جای روشنفکران را پر کرده اند و آخر همین سلبریتی هایی که همه جا هستند، همه چیز می گویند و هیچ مسئولیتی هم ندارند. البته هر کس می توانید به سبک تهیۀ عرق خانگی، خود دست به کار شود، کمااینکه بسیاری شده اند و در شبکه های اجتماعی همگان را از نظراتشان بهره مند می سازند… راه آخر هم احتراز از هر مشکل و تبعیت بی چون و چرا از گفتار حکومتی هم ممکن است و آسان ـ بالاخره این هم راهی است.
کلاهتان را قاضی کنید و ببینید که روشنفکر بهتر است یا این جایگزین هایش. توجه نیز داشته باشید که داستان به رد و بدل کردن عقاید ختم نمی شود، آیندۀ شما و کشورتان است که دارد به این ترتیب رقم می خورد. نصیحت آخر هم اینکه مسئولیت انتخابی را که خود می کنید به گردن روشنفکران نیاندازید، مسئولیت انتخاب شما با خود شماست، پس دقت کنید.
۱ ژانویۀ ۲۰۲۰، ۱۲ دی ۱۳۹۹