کارناوال تراژیک – رامین کامران
می گویند اعتراضات اخیر ایران انقلاب بوده است. در این حرف اغراق هست ولی شباهت را نمی توان منکر شد. بخصوص در یک زمینه. هر انقلابی یک بعد کارناوالی دارد. با بی اعتبار شمرده شدن قدرت حاکم، قواعد و قوانینی هم که به کمک آنها کشور را اداره می کند، بی اعتبار می شود و مملکت حالت خانه ای بی صاحب را پیدا می کند که در آن هر کاری می شود کرد. این وضعیت که معمولاً در ذهن انقلابیان خاطرۀ شیرین بر جا می گذارد و سال ها بعد هم موضوع مرور بر گذشته و یاد روز های خوش می شود، شباهت اعتراضات ایران به وقایع مه شصت و هشت فرانسه، بخصوص به خاطر نقش بارز جوان ها چه دانشجو چه دانش آموز، مورد اشارۀ بسیاری قرار گرفته است. در آن جا هم وجه کارناوالی کار برجسته بود.
وقتی شما برنامۀ سیاسی روشن و معین نداشته باشید و خط عملتان هم درست معلوم نباشد، کار به همین جا می رسد و وجه شلوغ بازی بر وجوه جدی انقلاب برتری پیدا می کند، حتی اگر این کارناوال مثل امروز ایران و به دلیل کشتار بی محابای معترضان، صورت تراژیک بگیرد. این مرگ های دردناک است که باعث شده تا وقایع در چشم ناظران از آنچه که در اصل هست، جدی تر جلوه کند. مرگ چیزی است که در هیچ موقعیتی نمیتوان جدی نگرفت، حتی اگر فایده اش، فایدۀ سیاسیش، محل تردید باشد، چنان که در ایران امروز هست.
تا این جا به نظر نمیاید که مردم خیلی به قالب شدن این بعد کارناوالی آگاه و در صورت آگاهی، از آن ناراضی باشند. اصل حکایت که تحقق یک هدف سیاسی است عقب رفته و این فرعیات برجسته شده است. به هر صورت تا برنامۀ سیاسی روشنی در میان گذاشته نشود، این تعادل ناسالم تغییری نخواهد کرد. و تا وقتی هم که تغییری نکند، آنچه را که به طور کلی و غیر دقیق و تا حدی عامیانه، پیروزی انقلاب می خوانیم، صورت نخواهد گرفت. نقداً مردم دلخوشند.
بازیگران و قربانیان اصلی این کارناوال چه کسانی بودند؟ جوان های ایران. همان هایی که بیش از پانصدتایشان کشته شد و هرکدامشان داغی شد بر دل یک ملتی. مرگ اینها بود که کارناوال انقلابی ما را تراژیک کرد. جامعه شناسان همکار بنده دو چیز را خیلی دوست دارند یکی اینکه بگویند چه نهادینه شده و چه نشده، دیگر این که دم به دم از پیدایش نسل های جدید و تفاوت بین آنها صحبت کنند. اولی که در گرماگرم انقلاب ممکن نیست، میماند دومی. از اول داستان به گوش ما میخوانند که نسل جدیدی آمده، نسل زد آمده، گودزیلا آمده و از این حکایت ها. خلاص اینکه نسل جدید مبارزان ضد ضربه و نستوه پیدا شده که قرار است بیخ این نظام را بکند! حرف ها در حد داستانهای مصور آمریکایی یا ژاپنی است. مناسب پر کردن وقت در این مصاحبه های پرشماری که همه دوره افتاده اند و در این بنگاه های دروغ پراکنی انگلیسی و آمریکایی و سعودی و در همۀ موارد اسرائیلی می دهند. افسانه دوستان هم که می نشینند پای این حرف ها.
نسل جدیدی فراتر از معنای معمول نسل، یعنی تازه رسیده هایی که چندی بعد جای خود را به ردیف بعدی خواهند داد، در کار نیست. عده ای هستند که جوانند، تازه از راه رسیده اند، نیرو و آرمانگرایی دارند، حوصله و تجربه هم ندارند که اینها خاص گروههای جوان در تمام دنیاست و نه فقط ایران است و نه این نسل بخصوص. البته هر نسلی مایل است که خود را به کلی نوآور ببیند و از خود تصویری بی سابقه در ذهن بپرورد و پیش چشم خود و دیگران ترسیم نماید، ولی واقعیت همیشه با این خواستها هماهنگ نیست.
این تصور که برای انجام کاری بزرگ، باید را افرادی متفاوت از پدران خود پا به میدان بگذارند، تصوری بیجاست. نباید خیال کرد که جنس آدمیزاد این طوری در هر نسل تغییر می کند و مهمتر از آن، نمی باید تصور نمود که اصلاً چنین چیزی لازم است. نمی باید از تاریخ تصویر قهرمانی داشت. می دانم که وقتی کسی کاری بزرگ انجام داد، لقب قهرمان می گیرد و به دیدۀ تکریم به او نگریسته می شود، حقش هم هست. ولی تاریخ قرار نیست که با زور قهرمانان حرکت کند. اگر قهرمانی در کار باشد جا و مقام خود را خواهد داشت، وجودش مغتنم است و ممکن است لازم هم باشد، ولی نیروی اصلی را توده های مردم تأمین می کنند، مردم عادی، و همان ها هستند که گاه با رهبری همین قهرمانان و گاه بدون آن، کار را پیش می برند. وجه کارناوالی کار فرعی است، بیهوده در مرکز قرارش ندهید. پیروزی هم حاجت به نسل خارق العاده ندارد، فکر درست می خواهد، پشتکار و بخت تاریخی. فکر درست و پشتکار را داشته باشید، همین برای سربلندی تان کافیست. بخت موافق را که نمی توان خود ساخت، فقط می توان بدان امید بست.
۲۰ ژوئن ۲۰۲۳، ۳۰ خرداد ۱۴۰۲
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com