Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد جعل حقایق و تحریف تاریخ؛ شاه و حزب رستاخیز، انقلاب…، امیرحسین لادن

جعل حقایق و تحریف تاریخ؛ شاه و حزب رستاخیز، انقلاب…، امیرحسین لادن

یک واقعیت تاریخی

شاه، به اسداله علم، وزیر دربار، دستور داد که هیات دولت، رؤسای مجلسین و نمایندگان رسانه‌ها را برای روز ۱۱ اسفند (۱۳۵۳) فراخواند چون می‌خواهد خبر مهمی را اعلام کند.
شاه، حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب کشور اعلام کرد و گفت: “ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی، روشن و تمیز از هم جدا بکنیم. کسانی که به قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و کسانی که ندارند. آن هائی که دارند من امروز این پیشنهاد را می‌کنم که برای اینکه رودربایستی در بین نباشد، یک کسی از قیافه یک نفر خوشش می‌آید، یک کسی خوشش نمی‌آید، برای اینکه هیچکدام از این‌ها نباشد، ما امروز یک تشکیلات جدید سیاسی را پایه گذاری بکنیم و اسمش را بد نیست بگذاریم “رستاخیز ایران” یا “رستاخیز ملی”، ببینید که یک چنین سابقه‌ای بوده یا نبوده، اگر یکی از این اسم‌ها بدون سابقه بوده انتخابش می‌کنیم.: (۱)
هر ایرانی باید تکلیف خود را روشن کند. عضو این حزب بشود و اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است. آنهایی که به این حزب نمی‌پیوندند، متعلق به تشکیلات غیر قانونی هستند، بی وطن هستند. یا باید به زندان بروند یا اینکه “همین فردا کشور را ترک کنند. “

شاه در ادامۀ سخنانش هنگام اعلام سیستم تک حزبی گفت، در اینمورد مردم را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد – گروه اول یعنی بزرگترین اکثریت که پشتیبانان رژیم هستند؛ گروه دوم آنهائی هستند که بی طرف‌اند و نباید “هیچ انتظاری از ما داشته باشند” و گروه سوم مخالفان هستند که به آنان گذرنامه بدون عوارض می‌دهیم برای ترک کشور؛ و یا زندان.
“… چون ما اجازه نمی‌دهیم هیچ گروهی خارج از ضوابط نظام شاهنشاهی تشکلی داشته باشد، لذا خودمان چیزی را بوجود می‌آوریم تا همۀ نیروها زیر چتری که درست می‌کنیم، جمع شوند و فعالیت نمایند. ” همان
شاه، روز بعد هنگامی که آماده‌ی سفر به الجزایر بود، در پاسخ به پرسش یک روزنامه نگار خارجی گفت: “دموکراسی، آزادی؟ این حرف‌ها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی‌خواهیم. “

چشم بندیِ پشتیبانان رژیم پهلوی

این پدیده مختص حزب رستاخیز نیست، پشتیبانان رژیم شاهنشاهی بطور کلی و خانواده‌ی پهلوی بطور ویژه، تمام واقعیات تاریخی دوران پهلوی را که نمایانگر وابستگی و خودکامگی، و شکست و ناکامی‌شان بوده، تحریف می‌کنند و باژگون به نمایش می‌گذارند: کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و پیدایش رضاخان، لایحه‌ی ننگینِ الحاقی قرارداد نفت، تعهدنامه سه ماده‌ای انگلیس برای به سلطنت گماردن محمدرضا، کودتای ۲۸ مرداد، حزب رستاخیز، و انقلاب مردمی ۱۳۵۷.

کودتای انگلیسی و پیدایش رضاخان

قرارداد ۱۹۱۹، که بعد از انقلاب مشروطیت، مهمترین واقعه‌ی قرن بیستم در میهنمان می‌باشد، با انزجار مردم روبرو شد، و مجلس نیز زیر بار نمی‌رفت، و قرارداد بلاتکلیف مانده بود.
انگلیس با تأکید لرد کرزان، تصمیم می‌گیرد که برای اجرای قرارداد، باید یک حکومت قلدرِ نظامیِ فردی در ایران بر پا شود. از اینرو، وزارت جنگ انگلیس، ژنرال آیرونساید را برای بررسی و زمینه سازی به ایران فرستاد. (۲)
انگلیسی‌ها، برای کنترل ثروت و قدرت در ایران، با زیرکی و زبردستی تمام، با همکاری تعدادی مزدور و جاه طلب و گمراه، در سال ۱۲۹۹، زمانی که ایران را در اشغال نظامی داشتند، کودتا کردند. و سید ضیا طبابائی و رضاخان میرپنج را مأمور اجرای مقاصدشان کردند. برای سر پا نگهداشتن حکومتِ دست نشانده‌ی رضاخان، تبلیغات گسترده‌ای را آغاز کرد، تا نوکر و عامل خود را، به عنوان یک سرباز فداکار، قالب کند. در ضمنی که با ارائه‌ی برنامه‌ی برقراری امنیت و سازندگی تصویرِ کاذبی در اذهان، جاسازی نماید!
“چرا؟ چرا شما طرفدار انگلیس‌ها هستید؟ ضیاء الدین طباطبائی در مقابل پرسش نگارنده یِ کتاب سید ضیا، گفت: “تاریخ سیصد ساله‌ی اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر می‌کند…. اما دشمنی با انگستان موجب محو آدمی می‌شود. و از آن جائی که بشر اسیر تجربیات خویش است… من به عنوان یک آدم عاقل در تمام زندگی‌ام، ضرر این دوستی را کشیده‌ام اما حاضر نشدم محو شوم. “
در ادامه می‌گوید: “انگلیس‌ها می‌خواستند در ایران یک حکومت مقتدر اما مطیع سر کار بیاید…. چاره‌ای جز اینکه با انگلیس کنار بیائیم نبود. ” (۳)

لایحه‌ی الحاقی قرارداد نفت

انگلستان پس از سوار کار کردنِ رضاخان، موفق شده بود که قرارداد ۱۹۱۹ (۱۲۹۸) تحت الحمایگی ایران را بطور کامل پیاده کند. اکنون نوبت آن فرارسیده بود، که به هدف دومِشان: “تغییر و تمدید قرارداد”، جامعه‌ی عمل به پوشانند. شرکت نفت انگلیس، با زمینه سازی و کاهش درآمد ایران؛ صدای اعتراض همه را برانگیخت. رضاشاه نیز طبق دستورالعمل اربابان خود، بشدت گرد و خاک کرد، و در اوج اعتراض، قرارداد دارسی را در بخاری انداخت و ملغی کرد.
انگلیس‌ها، سال‌ها منتظر چنین فرصتی بودند و بلافاصله برای بستن قرارداد جدید نفت، وارد گفتگو شدند. همانطور که می‌توان حدس زد، برنامه یِ “روباه پیر” و عامل ایرانی‌شان به نتیجه رسید. “سرانجام این حرکت و امضای قرارداد جدید، به شدت به ضرر ایران و یک پیروزی بزرگ برای انگلستان بود:

  • سی و دو سال به قرارداد دارسی اضافه شد؛
  • قرارداد دارسی تنها با امضای صدراعظم وقت بود ولی قرارداد جدید به تصویب مجلس شورای ملی رسید، یعنی رسمیت یافت؛
  • حق الامتیاز ایران افزایش یافت ولی سهیم بودن ایران در منافع شرکت‌های وابسته به کمپانی منتفی شد؛
  • فصل پانزدهم قرارداد دارسی که مقرر می‌داشت: گه پس از انقضای مدت معینه این امتیاز، تمام اسباب و ابنیه و ادوات موجود شرکت به جهت استخراج و انتفاع معادن، متعلق بدولت علیه خواهد بود و شرکت حق هیچ گونه غرامت از این بابت نخواهد داشت”، لغو شده بود؛
  • دولت ایران حق ممیزی و رسیدگی به محاسبات شرکت را نداشت.

تعهدنامه سه ماده‌ای انگلیس برای به سلطنت گماردن محمدرضا

ایران در کنترل متفقین بود. رضاشاه که آماده‌ی ترک ایران و زندگی در تبعید اجباری بود، از محمدعلی فروغی، نخست وزیر، قول گرفت که محمدرضا (ولیعهد) را به سلطنت برساند. از اینرو، نخست وزیر، مشغول تلاش بود که یکی از سه قدرت (شوروی، آمریکا و انگلیس) را با این موضوع همراه سازد. شوروی به فروغی گفت که ایران بهتر است جمهوری شود، و خود شما (فروغی) اولین رئیس جمهورش باشید. فروغی می‌گوید که ایران در حال حاضر آمادگیِ جمهوری را ندارد.
انگلیسی‌ها مشغول گفتگو با نوه‌ی احمدشاه بودند، تا زمانی که دریافتند او فارسی بلد نیست! آمریکائی‌ها به فروغی گفتند، با کاندیدِ مورد تأئید دو متفق دیگر، موافقت خواهند کرد. برای فروغی روشن بود که بدون رأی انگلستان، کاری صورت نخواهد گرفت. پس از مدتی کشمکش و گفتگو، انگلیس گفت، تنها راه آنستکه محمدرضا، تعهدنامه‌ی انگلستان را بپذیرد. بنابراین محمدرضا با پذیرفتن و امضای تعهدنامه‌ی سه ماده‌ای سر سپردگی به سلطنت گمارده شد. (۴)

تعهد نامه‌ی شاه به انگلستان

آنتونی ایدن به وزارت امور خارجه‌ی آمریکا: دولت انگلستان تصمیم گرفته که از به سلطنت رسیدن شاه جدید پشتیبانی نماید، زیرا شاه تعهد کرده که ۱) قانون اساسی مشروطه را رعایت کند؛ ۲) املاک و ثروت هائی که پدرش از مردم گرفته، به آنان باز گرداند، و ۳) اصلاحات پیشنهادی و خواسته‌ها‌ی انگلیس را انجام دهد.
محمدرضا (ولیعهد) پس از امضای تعهدنامه‌ی سه ماده ایِ سرسپردگی، عامل اجرای خواست‌های انگلیس در ایران شد. اولین وظیفه‌اش حفظ منابع نفت ایران برای انگیس، وشرکت در کودتا بر علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. پس از کودتا نیز، ۲۵ سال در خدمت سی آی اِ و آمریکا انجام وظیفه کرد.
ممکن است که از یک جوان ۲۱ ساله بیش از این نباید توان انتظار داشت، ولی گام نخست (وابستگی به یک کشور بیگانه) اشتباه بود و پایه بنایِ سلطنت، کج گذاشته شد. به ویژه که محمدرضا، شاهدِ نتیجه حکومت وابسته‌ی پدرش بود؛ ولی از تجربیات وابستگی و عامل بیگانه بودن، هیچ نیاموخت!؟
شاپور بختیار می‌نویسد: “شاه با تعجب گفت من نمی‌فهمم چرا آمریکائی‌ها علیه من قد علم کرده‌اند در حالی که من هر چه آنها گفته‌اند قبول کرده ام”. (۵)
خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج

کودتای ۲۸ مرداد (واقعیت تاریخی)

آمریکا مجموعه اسناد کودتای ۲۸ مرداد را، دو سال پیش از طبقه بندی محرمانه خارج و منتشر کرد. این مجموعه یِ ۹۷۰ برگیِ واقعه‌ای است، که بزرگترین فاجعه‌ی قرن بیستم را برای مردمِ درمانده‌ی ایران ببار آورد. این اسناد از یکسو، نمایانگر توطئه انگلیس و تبانی آمریکا برای سرنگونی دولت مصدق و باژگون نمودن “ملی شدن صنایع نفت” است؛ و از سوی دیگر، گویایِ داستان دردناکِ ملتی است که معنی و مفهومِ میهن دوستی را نمی‌دانست و با منافع جمعی و ملی ناآشنا بود!
روشنگری و پاسخگوئیِ اسناد:

  • نخست اینکه واقعه‌ی ۲۸ مرداد، یک کودتای انگلیسی – آمریکائی بود.
  • دوم، توطئه‌ی برنامه ریزی کردن کودتا، بلافاصله پس از انتخاب مصدق به نخست وزیری و
    “ملی شدن صنعت نفت ایران” آغاز گردید.
  • سوم، بدون همکاری و شرکت گمراهانِ خود خواه، جاه طلب و فاسدِ ایرانی، کودتا انجام پذیر نبود.

سند ۱۰۷ شورای امنیت چهاردهم ماه مارچ ۱۹۵۱

“امنیت منافع آمریکا در اینستکه ایران در محور آمریکا باقی بماند…. ایران از موقعیت جغرافیائیِ بسیار حساسی برخوردار می‌باشد، در ضمنی که منابع نفتی‌اش، برای اقتصاد انگلیس و غرب حیاتی است. از دست دادن کنترل ایران، نه تنها کشورهای منطقه را آسیب پذیر می‌کند، بلکه عدم کنترل منابع نفتی ایران، لطمه‌ی جبران ناپذیری به اقتصاد و امنیت غرب خواهد زد…. و اگر حیثیت آمریکا را نابود نکند، بشدت تضعیف خواهد کرد. ” (۶)
“سرنگونی مصدق در شُرُفِ پیروزی است. زاهدی در رادیو تهران است. هندرسون و من بلافاصله ۵ میلیون دلار نیاز داریم…. “

گزارش شماره ۱۹۲ پایگاه سیا در تهران ۱۶ آپریل ۱۹۵۳
عواملی که در سرنگونی مصدق شرکت خواهند داشت
الف – ژنرال زاهدی؛ ب – شاه؛ ج – نیروهائی که در سرنگونی نقش خواهند داشت:
ارتش، پلیس، مجلس، حزب توده، حزب زحمتکشان، حزب پان ایرانیست، حزب سومکا،
د – آیت اله کاشانی، فدائیان اسلام؛‌م – عشایر

خلاصه

حفظ منافع آمریکا در سرنگونی مصدق می‌باشد. تمام نیروهای موجودمان باید در پشتیبانی از زاهدی برای جایگزینی مصدق بکار گرفته شوند. بدون شرکت پویایِ عوامل ایرانی، کودتا موفق نخواهد شد.

یک هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد
سند ۳۰۷ سی آی اِ واشنگتن، ۲۸ آگوست ۱۹۵۳

“آقای ویزنِر: حالا عشایر، بویژه قشقائی‌ها، چه می‌کنند؟
آقای روزولت (رئیس عملیات آژاکس): تمام عشایر بجز قشقائی، برای نخست وزیر جدید سرلشگر زاهدی تلگراف فرستادند ودر ضمن گفتند، چنانچه قشقائی‌ها مزاحمتی ایجاد کنند، ارتش را نفرستید، ما ترتیبشان را خواهیم داد. قشقائی‌ها باعث نگرانی هستند و زمان آن فرا رسیده که از میان برداشته شوند، و فکر می‌کنم به آسانی امکان پذیر می‌باشد.
آقای ویزنر: به نظر شما، امکان دارد که با دیگر مخالفان همراه شوند؟…
آقای روزولت: مشکل اینجاست که آنها همیشه با شاه مخالف بوده‌اند. حالا دیگه شاه نوچه‌ی خودمان است، ما نمی‌توانیم بپذیریم…. “

پس از پیروزیِ عملیات آژاکس، سرنگونی دولت مصدق و بازگشت شاه؛
روزولت برای خداحافظی نزد شاه میرود. و جویای برنامه‌ی شاه برای مصدق و یارانش می‌شود؟
سند شماره ۳۲۷ مسئول پایگاه سیا در ایران
“تصمیم شاه برای خلاص شدن از دست مصدق (یک خط فاش نشده)
۱ – شاه تصمیم گرفته که مصدق باید دادگاهی و محکوم بمرگ شود، اما هنوز نمیداند که آیا مصدق را عفو کند و از ایران برای همیشه اخراج و تبعید کند، یا بلافاصله اعدام.
۲ – شاه بر این باور است که هر نوع تاخیر در رهائی از شرّ مصدق پس از دادگاه، می‌تواند باعث تظاهرات طرفداران او و نجاتش گردد.
۳ – در صورت تظاهرات… پیش از اعلام محکومیت مصدق از سوی دادگاه، شاه دستور داده که نگهبانان مصدق، فوراً او را به قتل برسانند. “

جعل حقایق و تحریف تاریخ

شاه می‌نویسد: “اعتقاد من این است که سرنگون کردن دستگاه مصدق کار مردم عادی کشور من بود که در دلشان بارقۀ مشیّت یزدانی میدرخشید. ” (۷)
شاه، ۲۵ سال بعد می‌نویسد: “قیام ملت ایران به هواداری از من این نقشه‌ها را بر هم زد…. حکومت اوباش و اراذل پایان گرفت” پاسخ به تاریخ، شاه
رضا پهلوی در مورد کودتای ۲۸ مرداد می‌نویسد: “درست است که پدرم از پشتیبانی آمریکا بهره مند بود، اما کودتا کردن افسانه پردازی است. ” (۸)
مصدق در پاسخ به نوشته‌ی شاه (مأموریت برای وطنم) می‌نویسد: “بارقۀ مشیّت یزدانی در دل آیزنهاور رئیس جمهوری درخشید که تصویب نمود یک ملتی را با ۴۰ ٪ از سهام کنسرسیوم مبادله کنند و برای اجرای این معاوضه در مرحلۀ اول دستخط عزل من صادر و کودتای شب ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شروع گردید که چون به نتیجه نرسید مرحله‌ی دوم آن شروع شد و صدها هزار دلار بین بعضی از علمای فاسد و امراء و افسران بی ایمان تقسیم گردید و…. ” (۹)

حزب رستاخیز

شاه پس از ترک ایران، در مورد تشکیل و هدف حزب رستاخیز نوشت: “هدف من آن بود که همه گروهای… بتوانند آزادانه در این حزب عقاید و نظرات و انتقادهای سازنده خود را ابراز دارند، و از طریق این حزب همگان در اداره امور مملکتی شریک و سهیم شوند…. ” (۱۰)

واقعیات موجود در ایران

چند نمونه در مورد این ادعایِ پوچِ شاه که “همگان در اداره امور مملکتی شریک و سهیم شوند”: عبدالمجید مجیدی (وزیر کار و امور اجتماعی)، در پاسخ به پرسشِ مگر در مورد قانون سهیم شدن کارگران با شما که “وزیر کار” بودید مشورت نکردند؟ می‌گوید: “نه، نه، اصلا، اصلا. ” مگر شما وزیر کار نبودید؟ مجیدی می‌گوید: “چرا. ولی متأسفانه من مورد مشورت قرار نگرفتم. در تصمیم گیری‌اش، من دخالت نداشتم. ” (۱۱)
مجیدی می‌گوید “این‌ها برنامه هائی بود که تصمیماتش گرفته شده بود بعدآ به ما ابلاغ می‌شد. اعلیحضرت خیلی خوب تصمیم می‌گرفتند، در بعضی موارد در مورد نظر وزیران خیلی سریع از رویش رَد می‌شدند و می‌گفتند، نخیر، این است و جز این نیست. ” همان
شاه از یکسو، تنها خودش را لایق و شایسته‌ی تصمیم گیری می‌دانست. شاهد:
قرار است شاه در کنفرانس اوپک در الجزایر شرکت کند، علم پیشنهاد می‌کند که هیئت مطلعی از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، وزیر کشور (مسئول اوپک)، و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند، این خرها چه فایده دارند؟ (اشخاص مورد اشاره علم، از با کفایت ترین بلند پایگاه و برجسته ترین مغزهای آن روز ایران بودند). (۱۲)
و از سوی دیگر، برای دیگران حق و حقوقی قائل نبود. شاهد:
علم می‌نویسد: عده‌ای از استادان دانشگاه می‌خواهند در حزب یک دسته به نام هواخواهان “اصالت عقل” به وجود بیاورند که بر حسب فرموده‌ی مکرر شاهنشاه تابع هیچ ایسمی نباشد. فرمودند ابداً اجازه نمی‌دهم. همه باید در یکی از دو جناح باشند. یادداشت‌های علم جلد ۵

انقلاب مردمی ۱۳۵۷
واقعیت‌ها

علینقی عالیخانی، یکی از نزدیکان و دست اندرکاران رژیم شاه و از دوستان ویاران نزدیک علم، وزیر دربار می‌نویسد: شاه آنقدر خود بزرگ بین بود که حتی برای بقای سلطنتش توانائی سهیم کردن مردم در سرنوشت خودشان را نداشت! (۱۳)
جان اِستمپل، رئیس بخش سیاسی سفارت آمریکا در ایران، می‌نویسد: “سیاست در ایران مابین سالهای ۱۳۴۱ تا آغاز انقلاب، بسیار ساده بود. همه چیز بطور مطلق در کنترل شاه بود. سیاستمداران در دولت جائی نداشتند، تکنوکرات‌ها مأمور اجرای دستورات و خواسته‌های شاه بودند؛ نمایندگان مجلس مانند مومی نرم در دست شاه؛ و مخالفان سیاسی نیز تحت نظر ساواک و ارتش قرار داشتند. حتی مخالفانِ درون سیستم، نقشی برای سیاست گذاری، تصمیم گیری، و روش کاری نداشتند. ” (۱۴)
شاه برای ایرانیان کوچکترین ارزشی قائل نبود، و آنها را بحساب نمی‌آورد. در این معادله برای زن، مقام بسیار پائین تری از مرد قائل بود؛ حتی برای همسرش فرح که نایب السلطنه‌ی ایران بود! شاهد:
باربارا والترز در یک مصاحبۀ تلویزیونی با شاه با حضور فرح، از او راجع به هوش و توانائی زن در ادارۀ امور می‌پرسد؟ شاه ابتدا مکث کرد و سپس گفت: اینجا و آنجا، امکان دارد برخی از زنان چنین توانائی را داشته باشند. خانم والترز سپس پرسید، همسرتان شهبانو چطور، فکر می‌کنید ایشان بتوانند همانند یک مرد امور را اداره کنند؟ شاه مدتی مکث کرد و گفت ترجیح میدهم پاسخ ندهم! خانم والترز گفت اعلیحضرت شما ایشان را نایب السلطنه انتخاب کردید ولی فکر میکنید که مطابق یک مرد نمی‌تواند امور را اداره کند؟ شاه ساکت بود؛ والترز از فرح پرسید، شما در اینمورد چه فکر می‌کنید؟ فرح با کمی مکث گفت: چه می‌توانم بگویم؟ (۱۵)
خود محوری و خودشیفتگی که نتیجه‌ی ضعف شخصیت است، همراه با جنون قدرتِ مطلقه، ظغیان مردم را رغم زد و همه چز را در هم شکست.
شاه، مانند غریقی که به پِرِ کاهی چنگ میزند، به هر دری میزد!؟ چند هفته پیش از سرنگونی حکومتش، در یک پیام تلویزیونی گفت:
ملت عزیز ایران!… شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد….
“من آگاهم که بنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که بنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بنام پادشاه شما که سوگند خورده‌ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می‌کنم و متعهد می‌شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. ” (۱۶)

تحریف حقایق

این اقرار شاه، یکی دیگر از مسائلی است که پشتیبانان سلطنت و خانواده‌ی پهلوی تلاش می‌کنند که با فرافکنی آنرا تقصیر دیگران بیاندازند!؟ می‌گویند: مردم به گوش و چشم خودتان اطمینان نکنید، حرف‌های ما را بپذیرید؟!
رضا پهلوی در پیامی در مورد سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ چنین می‌گوید: “سی و چهار سال از وقوع انقلاب سیاه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ میگذرد… “
او انقلاب ملت ایران را، انقلاب سیاه، می‌نامد. پرسش اینجاست که آیا این “انقلاب سیاه”، همان انقلابی است که میلیون‌ها ایرانی برعلیه خودکامگی رژیم، نابرابری در مقابل قانون و فقدان عدالت اجتماعی؛ ماهها در اعتصابات و اعتراضات سراسری شرکت کردند، کتک خوردند، زخمی و بازداشت شدند و تعدادی نیز به شهادت رسیدند؟
یا این “انقلاب سیاه”، زمانی است که محمد رضا شاه، خطاب به ملت ایران، اذعان کرد که “من صدای انقلاب شما را شنیدم”؟

شاه کوچکترین ارزشی برای مردم قائل نبود

علم می‌گوید:… اگر مردم به یک اصولی توجه بکنند و بفهمند که به آن اصول از طرف اولیاء دولت هم توجه می‌شود، حاضرند با گرسنگی هم بسازند. فرمودند، آن اصول چیست؟ عرض کردم، مردم باید به حساب و بازی گرفته شوند… منظورم این است که مردم باید در سیاست بازی کنند و خود را در آن شریک بدانند. ” (۱۷)
شاه به دربایستهای تحول سریع جامعه که لازمه‌اش گسترش نهادهای تازه‌ی متناسب با این تحولات و دادن امکان مشارکت فزاینده‌ی مردم بود، توجهی نکرد. او می‌انگاشت که همه‌ی پیشرفت کشور صرفاً مدیون رهبری و بینش اوست. “… شاه در برابر انتقادهای کشورهای غربی علیه روش حکومت خود کوشید تا اندازه‌ای نرمش به خرج دهد، ولی آنچه را مورد خواست مردم کشور بود، در نیافت. شاه همراه با شکوه پادشاهی مدعی قدرت کامل نیز بود و به هیچ رو آمادگی نداشت که با هیچ کس یا گروهی در این امر شریک باشد. (۱۸)
شاه حتی به کسانی که در سخت ترین روزها سپر بلا شدند و او را در گسترش و استوار کردن قدرت یاری کردند خواه در گذشتگان و خواه شاغلان روز، با چشم حقارت می‌نگریست…. اعتقادی به کارشناسان و پیشنهادهایشان نداشت. شاه نهاد‌های سیاسی و اداری کشور را ناتوان و بی ارزش ساخته بود. گذشته از ارتش و نیروهای امنیتی، سالها بود که شاه نه تنها تعیین کننده‌ی سیاست خارجی بود بل که نقش وزیر خارجه را به عهده داشت. سیاست نفتی نیز صرفاً در دست شاه بود. گذشته از دخالت‌های ناروا در وزارت دادگستری؛ بازرسی شاهنشاهی را مرجع نظارت به شکایات مردم کرد.
… مداخله‌ی شاه در جزئیات امور اجرائی، افراد دلسوز و اصولی را در شرایط ناراحت کننده‌ای قرار می‌داد… انظباط اداری و پیروی از سیاستی اصولی به تدریج معنای خود را از دست داده بود. به گمان شاه، همه‌ی مسئولان چه دولتی و چه خصوصی، در انجام وظیفه‌ی خود کوتاهی کرده بودند، مگر او که مصلحت کشور را بهتر از هر کسی تشخیص می‌داد و به عنوان یکه تاز میدان سیاست داخلی و خارجی ایران، هیچ کارش ایرادی نداشت” (همان)
مصدق می‌نویسد: اگر پادشاهی رأی ملت خود را بهیچ شمرد چگونه می‌توان انتظار داشت که دول بیگانه آن را بهیچ نشمرند و به مملکت تجاوز نکنند و همین عدم توجه به افکار عمومی بود که ایدن وزیر خارجه انگلیس می‌نویسد، ناسیونالیسم ایران یک ناسیونالیسم نارس است. (۱۹)

امیرحسین لادن
مرداد ۱۳۹۸
ahladan@outlook.com

(۱) متن سخنرانی شاه
(۲) The Great Britain & Reza Shah
(۳) سید ضیا (مرد اول یا مرد دوم کودتا)، صدرالدین الهی
(۴) یکرنگی، شاپور بختیار
(۵) 462 Foreign Relation، 1942، volume III
(۶) اسناد آزاد شده‌ی آمریکا
(۷) ماموریت برای وطنم، شاه
(۸) زمان انتخاب، رضا پهلوی
(۹) و (۱۹) خاطرات و تالمات مصدق
(۱۰) پاسخ به تاریخ
(۱۱) خاطرات عبدالمجید مجیدی
(۱۲) یادداشت‌های علم جلد ۴
(۱۳) مقدمه یادداشت‌های علم جلد ۱
(۱۴) Inside the Iranian Revolution، John Stempel
(۱۵) https: //www. youtube. com/watch؟ v=VDD992HAmzA
(۱۶) سخنرانی شاه در تلویزیون صدا و سیمای ایران، بهمن ۱۳۵۷
(۱۷) یادداشت‌های علم جلد ۲
(۱۸) یادداشت‌های علم جلد ۶

گویا