ایران نخستین پیش زمینه دموکراسی است-آریومانیا( بخش ۲)
پیش زمینه های دموکراسی برای ایران سه گانه اند. یکی و بیش و پیش از آن دو دیگر خودِ ایران بمثابه یک کشور است و دومین آنها پذیرش چندگانگی هاست و سومین ساختارمند شدن مردم. کشور ایران، سرزمینی که خانه ی ایرانیان است از کوران سترگ ترین آزمون های تاریخ و به انگیزه های تاریخی، خود را تا امروز رسانده است. از میان همه پیوندهای مردم شناسانه همچون پیوندهای نژادی، خونی، زبانی، دینی و سرزمینی، این پیوندِ سرزمینی بوده است که شناسه ی در بر گیرنده بخشِ بزرگی از مردمان جهان است که ایرانی شناخته می شوند زیرا که در قلمرو سیاسی – سرزمینی ویژه ای که ایران نام دارد زندگی می کنند. همه دیگر پیوندهای نژادی، خونی، زبانی و دینی تنها بخشی از ایرانیان را در بر می گیرند و نمی توانند شناسه ای در بر گیرنده همه ایرانیان باشند.
ایرانیان مردمانی هستند که در چهار گوشه و درون مرزهای حقیقی و حقوقی سرزمین ایران زندگی می کنند. بنابرین پدافند و پشتیبانی از یکپارچگی سرزمینی و همبستگی ملی مردمان از منافع فراحزبی – سیاسی و همگانیِ ایرانیان است. بدون کشور و سرزمین ایران آزادی و دموکراسی و رفاه همگانی بدرد َایرانیان بی سرزمینَ نمی خورد. بسیاری به سادگی می پندارند که ایران همواره بوده است و جاودان نیز خواهد ماند. کشور ایران دو بار یکی با یورش اسکندر مقدونی و چیره گیِ کمی بیش از سد سال خاندان سلوکی و بار دیگر با یورش تازیان که یک هزاره به درازا کشید، از روی نقشه کشورهای جهان رخت بربسته بود. از شگفتی های تمدن ایرانی یکی همین است که توانسته از زیر آوارِ خلفای تازی، ایلخانان مغول و سلاطین ترک برون آید و باز دو باره به نام خویش و قلمرو سیاسی سرزمینی ایران زاده شود. ایران باز هم می تواند سرزمینی باشد که مردمانش شگفتی های سترگ تاریخی بیافریند.
همین دوره تاریخی دو سده ای در کشور ما که نیروهای خارجی روس و انگلیس و آمریکا بیشترین آسیب و زیان را به ما رسانده اند، همواره می دانستیم که در کشوری با قلمرو سیاسی روشن و شناخته شده ای بنام ایران زندگی می کنیم و آن را سرزمین خود می شناختیم.
امروز اما زندگی و زمانه پیرامونِ ایرانیان پر از آشوب و تنش و ناپایداری است که خودِ حق حاکمیت ملی آن از سوی دو نیروی در برابر هم تهدید می شود، یکی تئوکراسی شیعی و سیاست های ایران بر باد ده آن زیر نام پدافند از ایران است و دیگری تثلیث ابراهیمیِ نویی است که سه قدرت بزرگِ اسرائیل و آمریکا و عربستان سعودی را برای همکاری و هم افزا ئی سرمایه و جنگ افزار روی پروژه ای بنام ایران گرد هم آورده است. از اینروست که سرنوشتِ کشور ما دستخوش توفانی از آشوب هائی شده است که بر فراز آن در چرخش و گردش هستند و مردمانی که در چنین توفانِ آشوب ها بر فراز خویش زندگی می کنند ناگزیرند یا همواره در امید و بیم بودن یا نبودن افسرده باشند(مردم ایران) یا توهمِ آرامش در خانه خود به بهای آتش به کاشانه همسایه گانِ خود در سر داشته باشند و در زندگی روزمره خویش پیشه کرده باشند.(تئوکراسی شیعی) امروز روزگاری شده است که این پیش زمینه ی نخستینِ دموکراسی در ایران که دستآمده ای تاریخی از پیش و برای همیشه داده شده ای است، نیاز به پدافند و پشتیبانیِ هوشیارانه دارد و همچون پیامد اراده همگانی و کوشش ها و کنشهای سیاسی و فرهنگی بدان نگریسته شود درست همچون دو پیش زمینه دیگر که در بخش سوم این جستار در باره آنها جداگانه سخن خواهم گفت. یکپارچگی سرزمینی ایران و همبستگی درونی مردمان آن آماجی ملی است و از اینرو بایستی بتوان بیشترین سازمایه ها و ابزارها و سرمایه های درون کشور را بکار بست تا ایران بماند.
می دانیم که همه ثروت و قدرت در دست مردمان ایران نیست و ملک طلقِ ولی فقیه شیعه است که خود دشمنِ ایران و ایرانی است و همه ثروت و قدرت سیاسی و نظامی ایران را بیاری سردارانش برای نابودی و ویرانی و فروپاشی آن بکار بسته است. آنگاه که کشور و مردمان آن دستآمده ای تاریخی و همچون ودیعه الهی از پیش داده شده ای نیستند و سامانی ارادی است یا تا جایگاه سامانی ارادی فروکاسته شده، بدشواری می توان از نیروهای درونی و بیرونی سخن گفت و بر چنین زمینه و بستری است که نیروئی بیگانه می تواند بجای مردم وارد کار شود و آن حقوق همگانه را به ارمغان آورد و این میتواند از سوی برخی نیروهای «دموکراتیک» اپوزیسیون ایرانی امری منطقی جلوه کند و موهبتی ترامپی پنداشته شود. یک چنین پنداشتی آنهم در زمینه واگرائی و پراکندگی نیروهای دموکراتیک و آشفتگی و پریشانی آنها برای اکنون و آینده دموکراسی کشور ما بسیار ویرانگرانه است. تئوکراسی شیعی هیچ دغدغه و نگرانی از سرنوشت ایرانی و ایران و پاسداری از حق حاکمیت ملی آن ندارد. تثلیث ابراهیمی نو نیز تنها و تنها در جستجوی منافع خویش تا مرز فروپاشی ایران است و این تنها مائیم که اگر هنوز به این سرزمین و مردمانش مهری و پیوندی عاطفی داریم و پایداری و ماندگاری آنرا آرزو می کنیم و می خواهیم ناگزیر بایستی دچار نزدیک بینی سیاسی نشویم، آنچه که هم اکنون از بوق و کرنا های برون مرزی به فراوانی شنیده می شود و این نزدیک بینی سیاسی را در پشتیبانی از سیاست های نتانیاهو و ترامپ و شاهزاده ی سعودی آشکارا می بینیم. ما بسود هیجیک از این دو نیروی َایران و ایرانی و دموکراسی و لائیسیتهَ ستیز به میدان نمی آئیم. خود را دریابیم و به یاری خود بشتابیم و آنها را نیز دریابیم اما هرگز به یاری اشان برنخیزیم.
برای خواندن بخش نخست