پشت پرده ی«انتخابات» وتنگنای سیاست خارجی- حسن بهگر
حکومت اسلامی، مردم ایران و خود را در شرایط دشواری قرار داده. در پس هیاهوی انتخاب بین دو آیت الله که معلوم نیست کدامشان مزیتی بر دیگری دارد، مسایلی حیاتی جریان دارد که در این جار و جنجال گم شده. ظاهراً برخی از مردم برای این می خواهند به پای صندوق رأی بروند که فکر می کنند آمدن دوباره روحانی همراه با گشایش های اقتصادی و اجتماعی خواهد بود و از سختگیری هایی مانند حجاب و غیره کاسته خواهد شد. بی توجه به اینکه هر بار از این صحبت ها بوده و هیچ بار هم هیچ خبری نشده و غافل از آن که انتخابات سمت و سوی سیاست خارجی دارد و اگر هم فعلا ً در باره ی مسایل داخلی، در باغ سبزی نشان داده می شود موقتی است و پس از پایان نمایش انتخابات دوباره همان آش خواهد بود و همان کاسه.
حال اگر اینها را هم به روی خود نیاوریم، این را می دانیم که پس از تفاهم برجام تحریم ها برداشته نشد و بر خلاف وعده هایی که به مردم دادند، قرار هم نبود بشود. همه ی مسایل اقتصادی منوط به تسلیم های بعدی است که معلوم نیست باید تا کجا ادامه پیدا کند و در مورد سایر مسایل داخلی و بخصوص آزادی ها، به سود ملاها نیست که عقب نشینی کنند و چنین خیالی هم ندارند.
نقداً سیاست اصلاح طلبان که از پشتیبانی رسانه های خارجی( بتازگی از رادیو آلمان) هم برخوردارند به راه تعامل با غرب، یعنی تبعیت کامل از خواست حریف می رود. ببینیم قدم های بعدی نرمش قهرمانانه که قدم اولش برجام بود، چه خواهد بود :
توقف کامل موشک سازی بالستیک و انهدام آنها.
توقف انواع حمایت ایران از حزب الله لبنان و سایر گروه های به اصطلاح تروریستی.
آغاز عادی سازی روابط با اسرائیل و حتا به رسمیت شناختن اسراییل.
بیرون آمدن از عراق و سوریه و حمایت نکردن از حکومت سوریه و دخالت نکردن در عراق.
در مقابل آمریکا تضمین خواهد کرد که حکومت جمهوری اسلامی را برنخواهد انداخت! که البته از جریان گروگانگیری تا به حال، بار سدم است که از این وعده ها می دهد.
اگر با اجرای اقدامات بالا جمهوری اسلامی خود بخود واژگون نشود پس چه دلیل دارد که این شرایط را بپذیرد؟
حال گیریم بپذیرد، چه تضمینی وجود دارد که آمریکا همان بلایی را که بر سر قذافی و صدام آورد بر سر ملایان نیاورد؟ قذافی هم بعد از اینکه هر چه خواستند داد، به آن سرنوشت دچارشد.
نفس رابطه با آمریکا برای ملایان هیچوقت مسأله ای نبوده. در زمان حیات روسیه شوروی که بالاخره چون آمریکاییان مسیحی و اهل کتاب بودند ارجح بر کافر و کمونیست بودند واز آن گذشته اصولاً نه خمینی ضدامپریالیست بود و نه ملایان دیگر. خمینی قبل از رسیدن به قدرت دو بار با سفارت آمریکا تماس گرفت و نامه نوشت و بارها در نطق های خود از آمریکا دعوت کرد که دست از حمایت شاه بردارد. سربزنگاه انقلاب هم با آمریکا به توافق رسید که فروش نفت به غرب را ادامه خواهد داد و چپ ها را منهدم خواهد کرد که به هر دو قول خود وفا کرد. آنچه پس از 57 منجر به سیاست ضدآمریکایی شد گروگان گیری در سفارت آمریکا بود که اولاً ابتکار خود خمینی نبود. او وقتی سفارت اشغال شد، از آن برای استحکام حکومت و زدن چپ ها و ایجاد محبوبیت در منطقه سود برد، البته به بهایی بسیار گران برای ایران. اما حال سیاست ضد آمریکایی به منافع مالی و قدرت خامنه ای و پاسداران گره خورده است و نظام به دلیل همین سیاست ضد آمریکایی چهره ای شاخص در منطقه پیدا کرده و به نفوذی دست یافته که معلوم نیست با عادی شدن روابط با آمریکا چه بر سر آن خواهد آمد.
آمریکا از یک طرف مذاکره می کند و تفاهم نامه امضا می کند و از جانب دیگر به چند دهه تحریم خود ادامه می دهد و فشار رابیشتر می کند و تهدید به جنگ می کند و لاف می زند که همه ی گزینه ها روی میز است…
اسراییلی ها و متعاقب آن آمریکایی ها هیچگاه امیال خود را درمورد از بین بردن نیروی هوایی- دریایی، و انهدام سیستم موشکی ایران پنهان نکرده اند. اینها می خواهند کشوری را که طعمه می شمرند به کلی خلع سلاح کنند. اسراییل تنها کشوری است که جنگ با ایران را پیگیری می کند و آمریکا را بدان تشویق می نماید، ولی آمریکا از یک طرف دیپلماسی و مذاکرات مستقیم با مقامات ایرانی را تعقیب می کند و از جانب دیگر راه های اعمال فشار و تحریم و تهدید و ارسال ناوگان به خلیج فارس و مسلح کردن همسایگان ایران و دادن اسلحه ی بی حساب به عربستان سعودی و امارات را پی گیری می کند. برنامه ی نابودی کشور با سؤ استفاده از نفرت مردم از حکومتی که به بندشان کشیده، از راه های مختلف تعقیب می شود ولی هدف ثابت است: تکه تکه کردن ایران.
متأسفانه کمتر کسی به این امر توجه می کند. و حتا کسی نمی خواهد به یاد بیاورد که همین چندی پیش شانس بزرگی را از دست دادیم و آن توافق با اوباما بود که احمدی نژاد نیز در صدد اجرای آن بود و بده بستانش هم ربطی به برجام که همه چیز را دادند و هیچ چیز نگرفتند، نداشت. این سیاست، به رغم مخالفت جمهوریخواهان و لابی اسراییل و عربستان سعودی می توانست به ثمر بنشیند ولی با دخالت گروه رفسنجانی بی اثر شد و همان زمان خانم زهرا رهنورد هم که تکلیف خودش و شوهرش هم معلوم نبود، با آن به صراحت مخالفت کرد. چرا که اصلاح طلبان می خواستند خود این کار را انجام دهند که در نهایت هم دیدیم چگونه انجام دادند. همین شیوه قبلا در جنگ ایران و عراق هم به کار گرفته شده بود و پایان آن را هم می دانیم. هستی مملکت را دادند برای اینکه خود به قدرت برسند و دایم هم می گویند اصلاح طلبیم و آمده ایم کارها را درست کنیم و از همه بهتریم و اصلاً مال جمهوری اسلامی نیستیم و از کره ی دیگری به ایران آمده ایم. یک عده روزنامه نگار مزدور برایشان بوق تبلیغاتی می زنند، پولشان هم که در داخل و خارج حساب ندارد.
درحال حاضر روابط میان تهران و واشنگتن با آمدن ترامپ گیج کننده تر و متناقض تر از قبل است، زیرا واشنگتن همه چیز را می خواهد و هیچ چیز نمی دهد و بدون منطق همراه با اسراییل بهانه جویی می کند. با توجه به ابهامات سیاست آمریکا هیچ بعید نیست جمهوری اسلامی در چارچوب اتحاد شانگهای به پکن و مسکو نزدیک تر شود. دستکم در این سمت، چشم اندازی از مصونیت در برابر سیاست های واشنگتن می بیند ولی با تبلیغات شدید آمریکا و متحدانش مواجه است و پشتیبانی مردم را هم ندارد. از این طرف اصلاح طلبان با حمایت آمریکا و با وعده های توخالی حاضرند همه چیز را بدهند تا قدرت را بگیرند و برخی از چهره های اپوزیسیون نیز با آنها همراهی می کنند.
ما مانده ایم وسط که ببینیم کسی هم حاضر است محض دفاع از حقوق ملت پا جلو بگذارد و هم دست رد به سینه ی نظام مذهبی بزند و هم به سلطه جویی آمریکا یا نه. اگر خبری شنیدید به ما هم بگویید.
2017 May 15th Mon – دوشنبه، 25 ارديبهشت 1396