نگاهی به کتاب « جستجویی در مبانی تاریخی ولایت فقیه » نوشته ی محمد حسین صدیق یزدچی
« جستجویی در مبانی تاریخی ولایت فقیه »نوشته ی محمد حسین صدیق یزدچی
پاریس – 1396.2017 چاپ باقر مرتضوی (آلمان) در 152 رویه
حسن بهگر
محمد حسین صدیق یزدچی ، اندیشه ورز و پژوهشگر فلسفه و فرهنگ متولد 1317 در تبریز .
دارای درجه ی فوق لیسانس فلسفه از دانشگاه تهران و دکترای فلسفه از دانشگاه پاریس (سوربن ) است . پیش تر کتاب های « لائیسیته ، بنیان ها و هدف های آن » ، « ماجرای فلسفه در ایران معاصر » از اوانتشار یافته است .
نویسنده در این کتاب به عناصر بنیادی و ظاهر و پنهان تاریخ اسلام و تشیع همت گماشته که چگونه با دستاویز قرار دادن تز ولایت فقیه به عنوان یک تز سیاسی، کاست روحانیت شیعه را به حکومت رسانده است.
دکتر صدیق یزدچی برآنست که با عریان کردن مبانی تئولوژیک و کلامی ، نظریه ی « ولایت فقیه »، نگاهی خردگرایانه بر ارزیابی آن بگشاید و از فریب دوباره و چند باره گروهایی که اصلاح طلب و ملی مذهبی نامیده می شوند جلوگیری به عمل آورد ولایت فقیه از ده قرن پیش نهاد شده و تصور اینکه با سقوط جمهوری اسلامی امکان تجدید آن نیست، با توجه به جریان های اصلاح طلبی و ملی مذهبی خیالی باطل است .
نویسنده گرچه به بررسی اسلام و شیعه پرداخته است ولی از ورود به مباحث الهیات و تحقیق در ماهیت ایمان خودداری ورزیده است .
این کتاب طی دو بخش به جهان بینی شیعه از آغاز شکل گیری آن و مسایل گوناگون مطرح در آن از جمله مساله غیبت امام دوازدهم که موجب بقای تاریخی آن شده پرداخته است .
بخش پایانی کتاب به بررسی مفهوم « زمان» در بینش شیعی و در بینش مدرن اختصاص داده شده است . دکتر صدیق براین باور است که غلبه ی بینش اساطیری شیعی بر ذهن و جان ایرانی راه های ورود اندیشه های خردگرایانه و روشنگری و همزاد آن مدرنیته را بر روی ایرانی بسته است . امامان فرا زمانی هستند و با مفهوم متعارف زمان نگارانه هماهنگی ندارند . ذات امامان از ذات احدیت جدانیست و انسان ایرانی در چنبره ی چنین دینی اسیراست و عدالت را به آمدن امام زمان حواله می دهد.
نویسنده نتیجه می گیرد:« مساله کانونی ما تعارض ماهوی ارزش ها و معانی تاریخی ما با ارزش های نوین است . این یعنی پارادوکس تاریخی . ما در این پارادوکس آشکار گرفتاریم اما بدان اهمیتی نمی دهیم و بسا آن را نمی شناسیم و به این دلیل ساده که در یک سده ی گذشته و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی کوشیده ایم که میان تاریخ اسطوره ای اسلامی / شیعی و تاریخ عینی و عقلانی عصر مدرن ارتباطی بگیریم یا مثلاً اشتراکاتی پیدا کنیم ، که آن امری ناممکن و غیر ضروری است . این غفلت تا بدانجاست که گاه ساده لوحانه معانی تاریخی و صورت بخش فرهنگ اسلامی ایرانی خود را همدوش معانی و ارزش های تمدن و فرهنگ مغرب زمینی می بینم . بدین لحاظ به مسأله مقایسه فرهنگ ها می پردازیم . در حالی که آویختن به پدیده های قلابی ومن درآوردی مثل « گفتگوی تمدن ها» فریب دادن خود و دیگران و در جازدن درتباهی ست .»
خواندن این کتاب را که هوشمندانه و منقدانه به کانونی ترین گرفتاری تاریخی ما پرداخته است و توسط اندیشه ورزی مسلط و روشن نویس نگاشته شده، به کلیه علاقمندان این نوع مباحث توصیه می کنم .