درد دل- حسن بهگر
نمیدانم چرا ما بچه های متولد پس از جنگ دوم جهانی را تخم طیاره می نامیدند. شاید به سبب ناآرامی و شلوغی مان بودند، شاید هم درمحله ما به سبب نزدیکی اش به فرودگاه قلعه مرغی . انصافا هم اوضاع شلوغی بود. وقتی می رفتیم سلمانی می گفتیم سرمان را آلمانی بزن. غافل بودیم این مدل فاشیستی از آلمان ها به یادگار باقیمانده.
سینماهای ما پس از سرود شاهنشاهی تکه فیلم های سیاه و سفیدی از دولت فخیمه انگلستان نشان می دادند که «حسن موقر بالیوزی» گزارش می داد. فیلم ها سفید و سیاه بود و بیشتر از مراسم رسمی که ملکه الیزابت و پرنس فیلیپ در آن شرکت می کردند آغازمی شد تا مسابقات اتومبیل رانی و سرانجام به دستمال کلینکس و چای تی بگ ختم می شد. نمایش این فیلم ها پس از سرود شاهنشاهی بی معنا نبود. سرود شاهنشاهی معمولاً روی تصویر لرزان و ثابت شاه که لباس رسمی برتن داشت نواخته می شد، اما تبلیغ دید و بازدید ملکه انگلستان وقت بیشتری را بخود اختصاص می داد و همزمان گویی دو پادشاه داشتیم که یکجوری بهم وصل بودند و به زبان بی زبانی می گفت که این تصویر لرزان مستظهر به ملکه انگلستان است. اشغال ایران توسط متفقین هنوز در اذهان زنده بود.
خودمانیم مردم ما که از جور انگلیس به تنگ آمده بودند به آلمانی ها که خط راه آهن و چند ساختمان ساخته بودند بی علاقه نبودند ولی کشورما بی جهت و به بهانه بودن آلمانی ها اشغال شد. به هر حال سربازان و افسران ارتش انگلستان تعدادشان کمتر از آلمانی ها نبود شاید بیشتر هم بود ولی از معجزات دیپلماسی ما همین بس که دولت قدر قدرت رضاخانی زمانی اعلام بی طرفی کرد که متفقین حمله را آغاز کرده بودند. کار محمدعلی فروغی تماشایی تر بود از همان مجلس سیزدهم که دست نشانده رضاشاه بود به خاطر موقعیت اضطراری برای پسرش رأی گرفت که به عنوان شاه انتخاب شود.
اشغالگران محصولات کشاورزی را غارت کردند و مردم را به گرسنگی و فلاکت انداختند. اسکناس بی پشتوانه چاپ کردند و ارزش ریال را تا هفت برابر تنزل دادند. در مقابل حکومت چه کرد؟ نام اشغالگران را بر خیابان هایمان گذاشت. بولوار الیزایت. خیابان روزولت. خیابان چرچیل. یک کوچه هم پشت سفارت شوروی رسید به استالین. البته مدافعان روسیه سعی داشتند سهم استالین را چربتر کنند ولی سنبه ی مخالفان قوی تر بود و زورشان نمی رسید. اصلا ما ملت بخصوصی هستیم و بیهوده نیست به یاد کشتار چنگیز ، تیمور و هلاکو نام آنها را بر روی فرزندانمان می گذاریم که یادشان را گرامی بداریم.
گفته می شد ایران قبل از اشغال پول قوی داشت ولی به همت اشعالگران متفق تنزل پولی پیدا کرد به اضافه ویرانی و برخلاف وعده های داده شده یک پاپاسی هم خسارت ندادند و فقط یک نام قشنگ برایمان گذاشتند «پل پیروزی».
از راه آهن وجاده های و بنادر و اسکله های ما استفاده کردند و منابع زیرزمینی ما را غارت نمودند و از ما نردبانی ساختند تا به پیروزی رسیدند. مزد ما همین نام بود ولی برگرده ما سوار شدند و پیاده هم نمی شدند. در غوغای تبلیغاتی آن زمان آمریکا هم ساکت ننشسته بود کتابچه های پر از تصویری از روزولت و زنش و پیشرفت سریع آمریکایی ها چاپ کرده بود که در لعن استالین و هیتلر بود و پز اینکه بله ما رهبر دنیای آزاد و دموکرات هستیم و بر فاشیسم پیروز شدیم. البته اگر کسی از انداختن بمب اتم بر شهرهای هیروشیما و ناکازاکی سخن می گفت جواب می شنید که موقع دعوا حلوا و شیرینی قسمت نمی کنند.
با همه اینها آمریکا هنوز در ایران بدنام نبود. هنوز خاطره ی باسکرویل آمریکایی معلم جانباخته دوره ی مشروطیت و خدمات شوستر در اذهان بود و به نیکی از آن یاد می شد. ولی با کودتای 28 مرداد آبروی آمریکا بر باد رفت و حتی تنفر جایش را گرفت. سالها بعد، همین تنفر و بیزاری و گریز از تکرار کودتای 28 مرداد موجب کشتار سران ارتش شد و به سفارت گیری و گروگان گیری انجامید.
ما نسلی بودیم که در جهان دوقطبی گرفتار شده بودیم و انقلاب کردیم که از زیر بار سلطه ی آمریکا در بیاییم و استقلال داشته باشیم. شاید نتوان کلمه ای در دنیا پیدا کرد که استعمارگران از آن به اندازه ی استقلال نفرت داشته باشند. همواره طالب گرسنه و محتاج بودن دیگر مردم بویژه در خاورمیانه هستند.
ولی جمهوری اسلامی استقلال را چماقی ساخت برای سرکوب جنبش داخلی تا هرچه می خواهد در چاردیواری اختیاری انجام دهد. نسلی که در این دوران چشم بازکرد و پا به عصر اینترنت و ارتباطات گذاشت آشکارا دید که جمهوری اسلامی با این عصر ناسازگار است و جز دروغ و جهالت چیزی در انبان ندارد. نسل امروز هرچه حکومت می گوید عکسش را قبول می کند و رژیم حکم چوپان دروغگو را پیدا کرده و بدبختانه حتا در مورد دخالت آمریکا نیز فکر می کنند اگر جمهوری اسلامی از یاوه سرایی دست بردارد آمریکا با ما کاری ندارد. بدین ترتیب رژیمی که با شعار استقلال و آزادی به قدرت رسید نه تنها علیه آزادی بسیج شد بلکه بزرگترین ضربه را به استقلال خواهی ملت ما نیز زد.
اینک چهل سال است که رژیم و دولت آمریکا با هم بگومگو دارند و در این میان ثروت های ملی ما هدر رفته و خسارات بسیاری وارد شده. نسلی که امروز در جمهوری اسلامی چشم گشوده می خواهد از این مهلکه خفقان و استبداد دینی و تحریم در آید. آن طرف آمریکایی نشسته است که خود را تنها ابرقدرت جهان می بیند که ایران را به چشم یک کشور وسیع سرشار از منابع انرژی می بیند که باید تحت نظارت آمریکا و انگلیس قرار داشته باشد و در صورت لزوم باید تکه پاره شود.
بویژه آنکه کسی بر مسند ریاست جمهوری آمریکا نشسته که مانند قبل ادعای مبارزه با فاشیسم را ندارد بلکه از برتری نژادی و فاشیسم علناً دفاع می کند. با آزادی گردش اطلاعات مخالف است و به دهان خبرنگار کنجکاو و فضول می زند و به روزنامه هایی که از آنها ناراضی است اجازه ورود به جلسات رسمی کاخ سفید را نمی دهد. آزادی خریدو فروش را زیر پا گذاشته و با تحریم های بی حساب حتا متحدان اروپایی را هم ناراضی کرده است. ترامپ حتا به ظاهر تعهد آمریکا به آزادی را درست نمی داند. او سیستم آمریکا را تغییر داده است. او وقتی می تواند با ایده های پوپولیستی محبوبیت بیاورد و رأی بیاورد چرا بیهوده برای خودش دردسر بسازد. لشکرکشی به اسم آزادی خرج دارد ولی تحریم بهتر است، تحریم همان جنگ است و بیصدا عمل می کند و بتدریج می کشد. امریکا خواستار قیمومت بر ایران است و به کمتر از آن راضی نیست. نگرانی آمریکا از پاگرفتن یک حکومت مستقل ملی است و در این مورد با جمهوری اسلامی همصداست. در حقیقت مردم ما با یک دشمن داخلی و یک دشمن خارجی روبرو هستند.
مساله ساده نیست و بغرنجی خود را دارد. چگونه باید برای جوانان روشن ساخت که باید بین سیاست خارجی غلط جمهوری اسلامی و دفاع از استقلال وتمامیت ارضی کشور تفکیک قایل شوند؟
دشمن خارجی جوانان مستأصل نادان را با پول و عنوان می خرد و نظام داخلی جوانان مبارز را در خود ایران به زندان می اندازد. آیا این نسل قادر است چشمان خود را بشوید و ببیند که سیاست آمریکا بصورت علنی اخاذی و زورگویی است و خیر و صلاح ملت ما را نمی خواهد؟
زمان نشان خواهد داد که نگرش و برداشت این نسل از رخدادها و وقایع جهانی تا چه حد واقع بینانه است.
آوریل 2019
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است.
به تلگرام ایران لیبرال بپیوندید https://t.me/iran_liberal