خط قرمز یا خط زرد؟ حسن بهگر
چندی پیش آقای فلاحتی به اطلاع همه رساند که برنامه ای به نام خط قرمز در رادیو آمریکا تدارک دیده که موضوعش منحصراً گفتگو با سازمان ها و شخصیت هایی است که قصد براندازی حکومت اسلامی را دارند و خلاصه دیگر مدعیان مبارزه، از جمله اصلاح طلبان، در آن جایی نخواهند داشت. خبر برای کسانی که جداً دنبال براندازی هستند و طرفدارانشان هم بین مردم کم نیستند، بسیار شاد کننده بود. چون تا به حال، رسانه های بزرگ عملاً هیچگونه تریبونی در اختیار طرفداران راه اخیر قرار نداده اند و حتی خبررسانی هم نکرده اند. شاهد بودیم که حتی بعد از اعتراضات دی ماه که نتیجهُ روشنش پس زدن اصلاح طلبان و گرایش به براندازی بود، باز همان پانسیونرهای اصلاح طلب را برای تفسیر فراخواندند، گوی نه خانی آمده و نه خانی رفته.
از آنجا که مدت هاست روشن شده که این حکومت اصلاح پذیر نیست و تنها راه آزادی ملت، برانداختن نظام است. این برنامه می توانست با دعوت از آزادیخواهان و گفتگو با آنها به روند مبارزه و فرهنگ دموکراسی در ایران یاری برساند.
البته این را هم بگویم که این وسط، سخنان وزیر خارجه ی آمریکا، که برای عموم مردم نوعی سردرگمی و برای امیدواران به یاوری آمریکا، نوعی ناامیدی ایجاد کرد، خلاف خط این برنامه بود و ایجاد ابهام کرد. چون به هر صورت بودجه ی رسانه از وزارت خارجه می آید. تضاد مزبور، به این فکر رایج دامن زد که کارهای آمریکا بی حساب و کتاب است و یا شاید نمی خواهد دستش را کامل رو کند. پس تضاد را زیر سبیلی رد کردیم و گفتیم فلاحتی سابقه ی چپ دارد و و خواسته کاری بکند. از او که چند سال برنامه موفقی مانند صفحه ی آخر را اداره کرده، انتظاری نمی رفت جز این که مسأله ی براندازی را جدی بگیرد.
متأسفانه اولین برنامه با رضا پیرزاده توی ذوق همه زد. شورای ملی ایرانیان دستگاهی بود که رضا پهلوی برای ابراز حضور سازمانی در اپوزیسیون ایجاد کرد، با این برنامه که باید مبارزات مدنی کرد و انتخابات آزاد خواست. شورا غیر از ترتیب یک انتخابات داخلی پر جنجال که باعث خروج عده ای شد و پخش یک برنامه ی تلویزیونی در یکی از رسانه های لوس آنجلسی، کاری نکرد و با خروج رضا پهلوی هم که فقط اسم سخنگوی شورا را روی خود گذاشته بود تا به هیچوجه مسئولیتی رسمی در قبال آن بر عهده نگیرد، عملاً تعطیل شد. شعارش هم که از اول سست و بی رمق بود، با تحول اوضاع به کلی بی معنی شد. به هر صورت شورا از اول برانداز نبود و پیرزاده هم صریحاً گفت که هنوز هم نیست. این از قدم اول!
پس از آن بجز مصاحبه با بنی صدر که در حقیقت امتداد جمهوری اسلامی می تواند باشد، تمامی برنامه رفت به سوی تجزیه طلب ها. تازه یک هفته هم، لابد به علت پیدا نکردن مهمان مناسب در آن وقفه افتاد. خلاصه که مصاحبه ها همه سمت و سوی تجزیه طلبی گرفت و از «نمایندگان» جریان های کرد و عرب جدایی طلب دعوت بعمل آمد که اصلاً مشخص نیست کیستند و چه کسانی را غیر از پشتیبانان خارجی شان، نمایندگی می کنند. بخصوص که اینها را هم با هیچ زوری نمی شود برانداز خواند، چون فقط می خواهند تکه ای از مملکت را بکنند و ببرند و اصلاً با بقیه اش کاری ندارند. خلاصه کنم، بدین ترتیب کوه موش زایید و خط قرمز تبدیل به خط زرد شد.
سؤالی که باقی مانده این است که اصلاً قصد از راه انداختن چنین برنامه ای چه بوده است و چه اصراری بوده تا در این وانفسا اسم براندازی را به میان بکشند.
آیا قصد خراب کردن براندازان بوده که به هیچ کجا راه ندارند و حالا این افراد معلوم الحال را تحت عنوان برانداز به ملت ایران عرضه نموده اند تا آبروی مبارزان جدی را ببرند؟
آیا مقصود همان تبلیغ تجزیه طلبی بوده، ولی تحت عنوانی جدید تا بشود مردم را به این بهانه جلوی تلویزیون کشید؟
آیا فقط میخواسته اند برنامه ی جدید با همان سبک و سیاق دیگر برنامه ها راه بیاندازند و خواسته اند برایش مضمون هیجان انگیز انتخاب کنند؟
خلاصه انگیزه ی اولیه هر چه که بوده، محتوای برنامه ها اینیست که همه دیده اند و به هیچوجه قابل قبول نیست.
در نهایت، می بایست به آقای فلاحتی از یک بابت تبریک گفت. اینکه با به لجن کشیدن براندازی، استحقاق مدال خدمت به جمهوری اسلامی را پیدا کرده است. هیچکس نمی توانست چنین ساده و آسان و از توی دل یک رسانه ی بزرگ، براندازی را اینطور به لجن بکشد که او کشید. چه خدمتی بزرگتر از این می شد به جمهوری اسلامی کرد که جدی ترین مخالفانش را مشتی آدم سرگردان یا تجزیه طلب و بی هویت معرفی کنیم؟ موفقیتی است برای خودش، دست مریزاد.
12 خرداد 1393- 2 juni 2018