جنگطلبان خجالتی- پیام ایرانی
نامهٔ اخیر جمعی از به اصطلاح فعالین سیاسی داخل کشور به مقامات سازمان ملل، که در آن خواستار پشتیبانی شورای امنیت از برگزاری رفراندوم در ایران شدهاند، تازهترین نمونه از بدعت زشت و ناپسند دعوت به دخالت خارجی در مبارزهٔ ایرانیان است.
این گروه که بستگیشان به پهلوی و از ورای آن به نئوکانهای آمریکا بارز است، در تداوم کمپین صرفاً سلبی اخیر «نه به جمهوری اسلامی» و ادعای مضحک جمهوریخواهی از سوی شاهزاده، بخش سوم مانور تبلیغاتی جاری را بر عهده گرفته است. امضاء کنندگان نامه که بر خود عنوان طولانی اما بیعمق و مثمای « جنبش همبستگی ملی برای دستیابی به یک قانون اساسی سکولار دموکراتیک در ایران » را نهادهاند؛ خواستار برگزاری «همهپرسی خشونت پرهیز» شدهاند که غلط انداز است و بیمعنا. چون همه پرسی یا رفراندوم بخودی خود امریست در سطح تاکتیک و انتخاب آن به عنوان استراتژی جُدا از آشکار نمودن فقر مطلق سیاسی عرضه کنندگانش، نشان از بیثمری و بیعاقبتی آن نیز دارد.
اما اضافه کردن پسوند خشونت پرهیز به آن در درجهٔ نخست نوعی رنگ و لعاب حقوق بشری است و بعد احیاناً بیان هراس و مخالفت پیشاپیش با بروز احتمالی یک جنبش انقلابی از سوی مردم در ایران، یعنی منطقیترین راه تغییر نظام سیاسی در مملکت. انقلاب در قیاس با باقی روشهایی که میتوان با آن یک رژیم توتالیتر را سرنگون نمود، کمتر راه به دخالت خارجی میدهد و احتمال دور افتادنش از هدفی که انقلابیون برای آن قیام خواهند نمود به مراتب کمتر است، هرچند در میدان سیاست هیچ ضمانتی وجود ندارد. وگرنه رفراندومی که بخواهد به زور سر نیزه یا دست بردن به تفنگ و تپانچه برگزار شود که خود نقض غرض این شیوهٔ دمکراتیک خواهد بود و در حکم ساقط نمودنش از هرگونه اعتبار. ضمن اینکه پرهیز از کاربرد خشونت، چک سفید امضاء نیست که از الان بتوان آن را صادر نمود. در جایی که حکومت تا بن دندان مسلح است و هیچ حد و اندازهای هم برای کاربرد خشونت از جانب آن متصور نیست، دادن چنین آوانسهایی کاملاً از واقعبینی به دور است. خشونت در هر دعوای سیاسی اقلاً دو طرف دارد و پرهیز یکی از کاربرد آن، الزاماً سبب احتراز آن دیگری از توسل به خشونت نخواهد شد تازه اگر به ترغیب در بکارگیری افراطی آن منجر نشود.
از اینها گذشته اصولاً برگزاری رفراندوم، حال در هر زمینهای که باشد، حاجت به دخالت خارجی ندارد. مگر اینکه ملت ایران را نابالغ و فاقد دانایی و توانایی لازم برای انجام امور جمعی خود بشماریم که در این صورت باید گفت مانند این نامهنگاران دچار خطای تعمیم جزء به کل شده و ضعف و لاابالیگری خود را به عموم ایرانیان تسری دادهایم.
این نامهٔ سرگشاده که به دستاویز شعارهای دهانپرکن و عوام پسند صورت گرفته است، با دور زدن ملت ایران که حق حاکمیتش در داخل توسط حکومت اسلامی به نهایت درجه نقض شده، درصدد سلب صلاحیت از این واحد سیاسی به عنوان یگانه مرجع واجد حق و قادر به تصمیمگیری دربارهٔ سرنوشت جمعی خویش و اعطای این حق به شورای امنیت سازمان ملل متحدد است. همینجا بگویم که با وجود اینکه نظایر این قبیل اقدامات پست و قبیح – که باید برای هر ایرانی وطنخواهی جداً مایهٔ شرمساری باشد – را پیش از این نیز شاهد بودهام ولی این یکی دیگر از فرط حقارت و سفاهت نوبر است. بویژه که نویسندگان نادان و دروغگوی این نامه در آن مدعی شدهاند «همسو با ملیونها شهروند ایرانی… از شورای امنیت انتظار دارند از خواست آنان برای گذار خشونت پرهیز قدرت… به یک قانون اساسی سکولار دمکراتیک حمایت کند.» این عناصر معلومالحال از آنجا که میدانند هیچ پایگاه و جایگاهی در جامعه و نزد مردم ندارند به جای اینکه ملت ایران را خطاب قرار دهند و آنها را منشأ هرگونه دگرگونی و تغییر اساسی در مملکت بشمارند، رو به سوی سازمان ملل و شورای امنیت، نامه نوشتهاند. نهادی که در چنبرهٔ قدرتهای جهانی اجیر است و ابزاری غیر از تهدید، تحریم و در نهایت اقدام به تجاوز نظامی در اختیار ندارد. یعنی همان بلایی که بر سر یوگوسلاوی سابق، عراق، لیبی و… آوردند.
امضاء کنندگان خامدست این نامه از نمونههای دخالت شورای امنیت در موارد منجر به ساقط شدن رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی و دیکتاتوری پینوشه در شیلی نام میبرند. بدون اینکه به تفاوت ماهوی این نظامها که اُتوریتر یا اقتدارگرا بودند با حکومت اسلامی که یک نظام توتالیتر یا تمامیتخواه است، کمترین توجه و التفاتی داشته باشند. آنها حتی نوع نظامی که قرار است با برگزاری همهپرسی ادعایی خود در پیشگاه انتخاب مردم ایران قرار دهند را نیز به روشنی مشخص نکردهاند. از عبارت مبهم و گنگ «سکولار دمکراسی» نام میبرند، حال آنکه اصلاً حکومتی با این عنوان در جهان موجود نیست. اگر مقصود ایشان نظام دمکراسی لیبرال است که باید روشن کنند از نوع جمهوری است یا سلطنت مشروطه؟ اگر جمهوری، پارلمانی است یا ریاستی؟ و اگر سلطنت، نامزد آن کیست؟ البته ناگفته پیداست که نامزد آنان برای جمهوری و سلطنت یکیست و آن هم شخص رضا پهلوی است. یعنی کسی که پدرش به مانند پدربزرگش قانون اساسی سلطنت مشروطه را که خونبهای انقلاب بزرگ مشروطیت بود لگدمال استبداد و خودکامگی جنون آسای خویش نمود و چنان روزگار را بر مردم ایران سیاه و عرصه را بر آنان تنگ کرد که ملت برای رهایی از شر این سلطنت ظالم، فاسد و فرمانبر بیگانه، به آمدن اهریمن خمینی و تسلط حکومت فاشیستی اسلامی بر خود و مملکت رضایت دادند. حال کدام عقل سلیمی میپذیرد که ایرانیان برای بازگشت وارث آن میراث استبدادی، رنج و مخاطرات مبارزه را به جان خریده و هزینههای گزافی چون آوارگی، زندان، شکنجه و اعدام را در این مسیر بپردازند؟ در حالیکه پرداخت این هزینهها فقط برای دستیابی به دمکراسی و آزادی و استقلال قابل قبول است.
در مورد «سکولار» بودنش هم هیچ حرف بیشتری برای گفتن ندارند، معلوم نیست سکولاریسم مورد نظر آنها از نوع آمریکایی است که رئیسجمهورش جلسات دعا و نیایش هفتگی را به اتفاق وزرا و مشاوران خود در کاخ سفید برگزار میکند؟ یا از جنس آلمانی که نصب صلیب را در تمامی اماکن دولتی – دستکم در ایالت باواریا – الزامی نموده؟ یا اصلاً سکولاریسم سازگار با اسلام مراد و منظور است که چند سالیست لوترالاسلامهایی چون سروش و کدیور بیشرمانه واعظ آن شدهاند؟ البته انصافاً از سکولاریسم آریامهری نیز نباید غافل شد که با آن همه اِهن و تولُپ و شلنگ و تخته انداختن، عاقبت از دلش هیولای حکومت مذهبی زاده شد.
اما از تمام اینها مفتضحتر مصاحبهٔ یکی دو تن از چهرههای به اصطلاح سرشناس امضاء کنندهٔ این نامه بود. اولی که چند سالیست بوی کباب سلطنت به مشامش رسیده و زعامت فراکسیون خودخواندهٔ پهلویطلبان در شاخهای از جبههٔ ملی را بر عهده دارد، مدعی شد که «چون جامعهٔ ایران ملتهب است و احتمال قیام مردم وجود دارد… ما نگران سرکوبگری حکومت هستیم…. لذا خواستار دخالت شورای امنیت برای جلوگیری از خونریزی و ایجاد زمینه برای گذار خشونتپرهیز میباشیم». آن دیگری هم که متأسفانه بارزترین رهآوردش از تحمل حبسهای ادواری در زندان اوین، آلودگی به افیون بوده و رنگ رخسارش خبر از این سِر درون میدهد، اظهار فضل نموده که «شورای امنیت میتواند اِعمال قوهٔ اجرایی کند؛ با تحریمهای هدفمند علیه رژیم و…» روشن است که مقصود این قبیل افراد از باز کردن پای شورای امنیت به مبارزهٔ ملت ایران، زمینهسازی برای دخالت و بهرهبرداری اربابان خود در اینسوی و آنسوی عالم است. نقداً کار را با درخواست رفراندوم و طلب تحریم از شورای امنیت شروع کردهاند اما هدف غایی این عناصر ضدملی، تهاجم نظامی قوای بینالمللی به خاک ایران و اشغال مملکت است تا از این طریق در حکومتی که دستنشاندهٔ بیگانه خواهد بود به پست و مقامی برسند، مانند رضا پهلوی که سودای قدرتگیریش در ایران جز از این طریق میسر نیست.
مطلب را ختم کنم، باید به این جنگطلبان خجالتی و همهٔ کسانی که آشکار و پنهان در خدمت بیگانگان هستند – حال چه این بیگانه حکومت اسلامی باشد چه آمریکا و اقمارش… – صریح و روشن گفت که هیچ نیرویی به جز ملت ایران حق دخالت در سیاست داخلی و خارجی ایرانیان را ندارد. شما نیز مانند رژیم جنایتکار اسلامی هیچ نمایندگی معتبری از جانب مردم ایران ندارید و با نوکری بیگانه نیز به جایی نخواهید رسید جز سقوط به مزبلهٔ تاریخ، یعنی همانجا که آزادیخواهان ایران حکومت اسلامی را به گورش خواهند سپرد و حاکمیت ملی خود را در سایهٔ یک جمهوری دمکراتیک و لیبرال و لائیک در ایرانی آزاد و مستقل اعاده خواهند نمود.
8 فروردین 1400
انجمن شهروندی نبرد