آیا سوسیالیسم چاره گرمشکلات کنونی ایران خواهد بودی یا حل مشکلات ایران در سطح ملی مطرح است ؟ حسن بهگر
این مقاله در نوامبر سال 1996 در نشریه ی «طرحی نو» به چاپ رسید، (با دریغ اینکه دیگر منتشر نمی شود). وقتی داشتم مقالاتم را جمع و جور می کردم، چشمم به آن افتاد و دیدم که بعد از بیست سال و اندی ، هنوز تغییری در وضعیت چپ ایران رخ نداده و مقاله هم به همین دلیل، کهنه نشده است. دوباره منتشرش می کنم که ببینیم گوش شنوایی هست یا نه. اشاراتی که به مقالات طرح نو شده، مربوط است به مقاله های دوستان عزیزم آقایان مجید زربخش و شیدان وثیق.
انتشار « طرحی نو» در آشفته بازار سیاسی فعلی می توانست بسیار مفیدتر و خوش یمن تر از این باشد که شد. چون بسیاری بر این نظر بودند که « طرحی نو» خواهان طرح مطالبی بنیادی و اساسی در جنبش است. امروز نشریه های زیادی در خارج از کشور چاپ می شود. کثرت و تعدد این نشریات نشانه ی اختلاف سیاسی و احیاناً طبقاتی آنها نیست، بلکه بیانگر این است که برداشت و تعبیر آنها ازمفاهیم گوناگون است و تصور من این بود که « طرحی نو» با نام زیبایی که برگزیده است رسالت از میان برداشتن این اختلافات را برای خود قائل شده است.
چپ ما پیش از انقلاب 57 به بسیاری از مسایل خود، ایمانی ناآگاهانه داشت. بسیاری از مسایل و مدل ها را مطرح می کرد، چنانکه خود نوشته اید :«.. پس از انقلاب، جنبش چپ… قبل از یافتن فرصت کافی و درک اوضاع واقعی، خود را با حمله ی غافلگیر ارتجاع مذهبی مواجه دید… از گیجی ضربه های وارده کاملاً به هوش نیامده بود، هنوز گام های اولیه را در جهت شناخت عمیق بحران و ریشه های آن برنداشته بود که خود را با زمین لرزه ای دیگر با ابعادی به مراتب گسترده تر مواجه دید. وقایع شگرف اتحاد شوروی واروپای شرقی نه تنها فقط چپ ایران، که سرتاسر جهان معاصر را به لرزه در آورد. رشد سریع این وقایع تا حد فروپاشی «سوسیالیسم موجود» بود که آنرا مترادف سوسیالیسم می پنداشتند »(1)
نویسنده کمی بعد به جان مطلب می پردازد:«… امروز با توجه به تغییرات شگرفی که درجامعه ی سرمایه داری و جامعه ی جهانی، طی سد سال اخیر روی داده است، تنها می تواند روش دیالکتیکی مارکس در ارزیابی پدیده ها و تحلیل استنتاجات علمی مارکس در ارزیابی پدیده ها الهام بخش باشد.
جنبش کارگری و سوسیالیستی به جای جستجوی پاسخ مسایل امروز در گفتار مارکس و انگلس، باید خود با تحلیل از تازه ترین نمودهای سرمایه داری، با بررسی تحولات جدید در ساختار سرمایه داری با بررسی و شناخت تغییرات در طبقه ی کارگر ( با توجه به تاثیر و نقش تکنولوژی مدرن )… تفکر انتقادی مارکس را بسط و گسترش دهد) (2)
اما با تأسف باید گفت « طرحی نو» در شش شماره ای که منتشر نموده است، در عمل از پرداختن به این امور باز مانده است. انتشار مقالاتی از کائوتسکی و یا نقل قول از پلخانف و روزا لوکزامبورگ، گرچه می تواند آموزنده باشد و باید ادامه یابد، اما چنین فکری را تداعی خواهد کرد که ما همچنان مجذوب و نسخه بردار آیه های گذشته هستیم. ما بیش از هر چیز نیازمند متفکرانی هستیم که با مغز خود بیندیشند و تحلیلی مشخص از شرایط میهن ما به ویژه آگاهی کاملی از مشکلات فرهنگی و دینی ما داشته باشند.
باری، چه بجا بود اگر « طرحی نو» با یک شک فلسفی در مورد سوسیالیسم شروع می کرد. تعریف سوسیالیسم، تفاوت سوسیالیسم با سرمایه داری دولتی، دلایل قبول یا رد سوسیالیسم به اصطلاح موجود(آنچه در شوروی بود می توانست منهای استبداد سیاسی موجود سوسیالیسم تلقی شود؟)، تعریف واضح و روشن از پرولتاریا، کدامیک از مدل های سوسیالیسم موفق بوده اند؟ واگر نبوده اند چرا؟ مدل آلمان شرقی چگونه بود؟ تجربه های جمهوری شوروی و کشورهای اروپای شرقی در این مورد چه فایده ای دارد؟ تنظیم رابطه حزب سوسیالیست با دولت و بوروکراسی حزب حاکم رو به گسترش با توجه به تجربه های گذشته چگونه خواهد بود؟ آیا تجربه ی چین و روش تنگ شیائو پینگ مبنی بر حمایت دولت از سرمایه داران با سود محدود اقدامی سوسیالیستی است یانه ؟
همان تغییرات شگرف سرمایه داری که در دنباله ی مقاله یاد شده بدانها اشارت رفته است، چنین سؤالی را در ذهن ما شکل می دهد که آیا باید تغییراتی هم در تعریف کارگر و پرولتاریها به وجود آمده باشد و تعریف جدیدی باید عرضه شود؟ این تغییرات کدامند؟ و بالاخره اینکه جامعه ی ما شرایط عینی و ذهنی استقرار سوسیالیسم را دارد یانه؟
اگر قصد این بود که با تعریف این مفاهیم به درک مشترکی از مسایل و مشکلات برسیم نامگذاری «شورای موقت چپ سوسیالیست های چپ» بر مشکلات افزود و بسیاری می پرسند که سوسیالیسم مگر چپ و راست دارد؟ به ویژه که این شورا رو به سازماندهی دارد و قبل از آن که بسیاری از مفاهیم روشن شود، دست زدن به هرگونه تشکل موجب جدا شدن بیشتر افراد از « طرحی نو» خواهد شد. در مقاله تصریح شده است که «مبنای تشکیل سازمان یا حزب سوسیالیستی چپ وحدت ایدئولوژیک و تئوریک » نیست «بلکه توافق در دنبال کردن اهداف اجتماعی و سیاسی مشترک تعریف شده به بیان دیگر توافق بر روی برنامه ی سیاسی است »(3) و در مضمون اجتماعی برنامه « مبارزه برای آزادی های اساسی و دمکراسی مضمون اجتماعی و مسأله ی مرکزی برنامه و فعالیت جنبش چپ در ایران را تشکیل می دهد. این مبارزه و وظیفه اجتماعی – سیاسی مرکزی هم از شرایط کنونی و هم از هویت جنبش و سوسیالیستی چپ برمی خیزد.»(4)
حال پرسش من این است که اگر مسأله ی مرکزی آزادی های اساسی، برابری در مقابل قانون و حقوق شهروندی، جدایی دین از دولت است، می توان با ملیون و لیبرال ها که در این راه متحدین طبیعی شما هستند، هم پیمان شد؟
البته با تأیید نظر شما در مورد دگرگون شدن تعریف کلاسیک در این مورد. اگر چنین است، چرا فقط باید یک سازمان سوسیالیستی و به تعبیر شما چپ، پرچمدار این خواست ها باشد؟ چون همه ی مسایل یاد شده در سطح ملی مطرح است و سوسیالیسم نمی تواند به عنوان راه حل اصلی مشکلات در فراز برنامه عام قرار داشته باشد. مگر اینکه با تشکیل یک سازمان سوسیالیستی آن هم از نوع چپ، شما کماکان برای خود نقش رهبری و به اصطلاح هژمونی قایل باشید، در حالیکه پیش از این خود زبان ملامت به لیبرال هایی گشوده اید که به قول خودتان خود مرکز و خودرأی و قیم سالارانه عمل کرده اند. (5)
در این شرایط، خودتان با اعلام موضع اخیر در حقیقت نقض غرض کرده اید. یعنی پیش از آنکه مشکل را حل کتید، مشکلی هم به مشکلات اضافه نموده اید. در نوشته ی یاد شده بر تدوین برنامه سیاسی تاکید شده است در حالی که پیش از آن گفته می شد که این گروه قصد آن ندارد که قدرت سیاسی را در دست گیرد و به نقش اپوزیسونل اکتفا خواهد کرد. همچنین به درستی اشاره شده که مواضع باید همراه با تحول شرایط، تغییر یابد.
باید گفت نخست قبل از آن که به افق فردا نظر بیفکنیم، باید ببینیم امروز کجا ایستاده ایم. تببین شرایط کنونی آسان نیست. چیزی که در سوسیالیسم قرن 18 و 19 رؤیا بود و آن غلبه بر تمایز کار فکری از کار طاقت فرسای جسمانی بود و امروز این امر در بسیاری از بخش های جوامع غربی و پیشرفته، به وقوع پیوسته و یا در حال انجام شدن است. بنا به عقیده بسیاری از کارشناسان مارکسیست، طبقه کارگر روبه ازدیاد نیست، بلکه رو به کاهش است و چیزی که در آینده همه را تهدید می کند، بیکاری است. هم اکنون تعریف ارزش اضافی نیز دگرگون شده است و نمونه ی سرمایه داری کلاسیک « کینز» مبتنی بر بازار آزاد نیز دستخوش تحول گردیده است.
اگر این نظریات کاملاً هم درست نباشد، دست کم قابل بحث و بررسی و تحلیل است؛ چگونه می توانیم بنا به گفته ی شما« تکالیف سوسیالیستی »(7) برای خود قایل باشیم و متحدین ملی و آزادیخواه را فقط تحت این عنوان که مفاهیم ما را که بسیار مبهم است، قبول ندارند، نفی کنیم؟ وقتی برای خود تکلیف قطعی معین کردی، یعنی صاحب حقوق ناشی از آن هم شده ای و در بطن این تکلیف و وظیفه، خود بخود رسالتی برای خویشتن قایل هستی که با ادعایی که کرده ای نمی خواند. در زمانی که تئوری روشنی نداریم، نمی توانیم برمبنای آرمانخواهی صرف ببریم و بدوزیم که چه شده. چگونه می خواهیم تئوری و عمل را سازش بدهیم؟ وقتی شما حرکت گام به گام را تأیید می کنید، چرا باید در جریان عمومی اپوزیسیون لیبرالی شرکت ننمایید؟ آیا به این ترتیب از « تکالیف سوسیالیستی » باز میمانید؟ شما در این میان کماکان می توانید به کار آکادمیک خود نیز ادامه بدهید وموفقیت هایی به دست بیاورید و دیگران را هم هدایت کنید. چرا شما از شرکت در یک جریان عمومی به نفع ملت زیر ستم ایران سرباز می زنید؟ آن هم در شرایطی که جان میلیون ها انسان در استبداد می سوزد، محیط زیست ایران نابود می شود، ثروت ملی بر باد می رود، چرا که شما می خواهید « اشکال نوین اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را در گسست از سرمایه داری و فراروی آن کشف و خلق نمایید» (7)
شما که هنوز به این کشفیات نایل نیامده اید. به امید آن روز که موفق شوید. اما اگر کسی بیماری سرطان داشته باشد و در ضمن دیفتری هم داشته باشد. درمان دیفتری را منوط به پیدا کردن شدن داروی سرطان نمی کنند. یکی در درجه ی اول اهمیت است و دیگری در مرحله ی بعدی. مگر این که شما فقط به انقلاب و دگرگونی سریع و بدون وقفه اعتقاد داشته باشید و بس، درحالی که شما قبلا از حرکت گام به گام سخن گفته اید.
خواهشم این است که شما در یافتن تعریف های جدید سرمایه داری و سوسیالیسم و کارگر و پرولتاریا، بکوشید. شاید بدین طریق شرایطی فراهم آید که همه به یک زبان مشترک دست یابیم و در آینده نه چندان دور باهم به توافق برسیم.
در پایان این که چه خوب بود اگر شما برای یک بارهم شده مبتکر میزبانی نویسندگان این گونه نشریات و یا حداقل مدیران آنها می شدید تا با هم نشستی در یکی از شهرهای اروپا داشته باشید تا با هم به تبادل نظر بپردازیم. بدین ترتیب روند دستیابی به یک سری مفاهیم مشترک تسریع می شد چرا که به نظر من در طی چنین فرایندی بسیاری از نشریه ها ناگزیر درهم ادغام خواهد شد و امکان یکپارچگی منطقی فراهم خواهد آمد.
بسیاری از رهبران سیاسی ما در گذشته کتاب نمی خواندند چه برسد به نوشتن. بسیاری از رهبران گروه های سیاسی ما در گروه های مخفی و در شرایط زیرزمینی برگزیده می شدند و گذشت زمان نشان داد که چقدر امکان خطا و اشتباه در این شرایط زیاد است. مسعود رجوی ثمره ی زنده ی چنین شرایطی است. فاجعه ی رهبری حزب توده و 50 سال سیاه کاری آن رهبران که همدیگر را قبول نداشتند و حتی یک عمر به یکدیگر فحش و ناسزا می گفتند، ولی در عمل به یکدیگر برای مسئولیت های حزبی رآی می دادند باید درس عبرتی باشد. هنوز بسیارند از کسانی که برای خود نقش رهبری قایل اند و منزه در برج عاج غنوده اند که روزگار مناسب فرا رسد. در حالی که امروز به رهبرانی که صفت بارز آنان معصومیت و منزه بودن باشد، احتیاج نداریم. فرهنگ سیاسی جدید ایران و جنبش دموکراسی نوین بیش از حد به کسانی نیازمند است که در میدان کارزار ورزیده شده اند و حضور داشته اند و دارند. امروز در روزگار نو شرایط نوینی داریم. میزان کسانی که در نشریه ها در نبرد اندیشه درگیر هستند بطور چشمگیری بالاست و اینها گویای آن است که همراه با تحولات جهانی، احزاب و سازمان سیاسی را نیز از این تحولات گریزی نیست و باید بپذیریم که دیگر به روش های گذشته نمی توان سازماندهی کرد.
آذر 1375 November 1996
پانویس ها :
1– طرحی نو، شماره 5. پیرامون ضرورت ویژگی
سازمان سوسیالیست های چپ. نویسنده مجید زربخش
2– همان مقاله
3- همان مقاله
4- همان مقاله
5- طرحی نو، شماره 5. سه خصوصیت اصلی چپ
سوسیالیستی. نویسنده شیدان وثیق
6– همان مقاله
7– همان مقاله