از جور بپرهیز- سروده منوچهر برومند سها
بی آبم و لب تشنه و هیچم نفسی نیست
می میرم و جز آب ، مرا ملتمسی نیست
ضعف تن عطشان گرفتار چه داند
آنکس که بجز سلطه اش او را هوسی نیست
بی درد منا همدم دردم بدمی باش
درمان من آبست و دوایم عسسی نیست
از جور بپرهیز که جبّار نپاید
در سیل سرشکی که بر آن داد رسی نیست
گو آنکه پی ِ غارت مخلوق خدایست
بازیچهء شهدیست که بیش از مگسی نیست
یادآر از آن سرو قدانی که عطشناک
از قافله رفتند و صدای جرسی نیست
در خواب چه کس دید که این باغ کهن را
باران بلا آمد و خار و هرسی نیست
ایرانِ سها خلد برین بودی و امروز
افسوس که بر ساحت او جز قبسی۱ نیست
۱_قبس: آتش
۳۰ /۴ / ۱۴۰۰