Home سخن روز آرشیو سخن روز کجا ایستاده ام- رامین کامران

کجا ایستاده ام- رامین کامران

مقالۀ «از خواب بیدار شوید» که خطاب به پیروان رضا پهلوی نوشتم، تعجب برخی را برانگیخت که مقصودم چه بوده. این جا توضیح کوتاهی می دهم که موضعم را در عرضۀ این گونه توصیه ها روشن کنم، چه خطاب به چپ گرایان و چه طرفداران پهلوی.

من از ابتدا موضع خودم را بر اساس گزینش نظام سیاسی تعریف کرده ام چون معتقدم که چالش اصلی سیاست ایران، از بدو مشروطیت تا به امروز، متمرکز بر تعیین نظام سیاسی کشور بوده است و تا نظام دمکراتیکی که مد نظر مشروطه خواهان بود، در این کشور برقرار نشود، کشمکش ادامه خواهد داشت. وقتی شما از این موضع که از بابت تئوریک، بالاترین موضع برای تعیین تکلیف سیاست در یک واحد سیاسی است، صحبت می کنید، حریفان شما کسانی هستند که نظام سیاسی دیگری را خواهانند و متحدان بالقوه و بالفعل شما، آنهایی که خواهان دمکراسی هستند. وقتی از دمکراسی صحبت می کنید، باید اقتضائات این نظام را رعایت کنید که اولین آن ها گستردگی هر چه بیشتر این نظام است. از این دیدگاه که صحبت کنید، فراتر از تفاوت های مشربی معمول در دمکراسی ها قرار می گیرید. باید به همۀ این تقسیم بندی ها توجه کنید و همه را محترم بشمارید و به نوعی برای همه جا و مکانی در نظر بگیرید.

در این میان، دو خانوادۀ چپ و راست در درجۀ اول توجه قرار می گیرند. دمکراسی تک حزبی حرف مفت است و این نظام برای کار کردن محتاج حد اقل دو حزب است که یکی چپ باشد و دیگری راست. بیش از این اگر تخفیف بدهید از مایه ضرر کرده اید. در عین حال، همه می دانیم که مشکل ما، نبود احزاب سیاسی محکم و کلاً ضعف شدید فرهنگ و تجربۀ حزبی است که البته دلیل اصلیش استبداد طولانی پهلوی و بعد هم استبداد اسلامی است. احزاب مستقل از قدرت غالب، به طور سیستماتیک سرکوب شده اند و ما در نهایت در وضعیت فعلی قرار داریم و با گرایش ها و صف بندی های روشن سیاسی سر و کار داریم، بدون اینکه احزاب قابل توجهی در کار باشد.

قصد من از برخی توصیه ها که خطاب به دارندگان گرایش های سیاسی مختلف می کنم، افزودن بر لشکر دمکراسی است و فراخواندنشان به این سو. طبعاً گفته هایم خطاب است به دو گروه. یکی، چپگرایان ایرانی که هنوز گرفتار میراث لنینی هستند و دوم، گروهی که می توان راست گرا خطابشان کرد و میراث سلطنت هنوز وبال گردنشان است. اینها باید بیایند و دو قطب دمکراسی را که باید در ایران برقرار گردد، فربه سازند.

چپگرایان باید این فکر را که سیاست از خود استقلال ندارد و جزو توابع اقتصاد است، کنار بگذارند و به جای ماندن در اوهام کمونیستی که نتیجۀ عملیشان سال هاست بر همه روشن شده است، به سوی سوسیال دمکراسی که چپگرایی هماهنگ و آشتی پذیر با ارزش های دمکراسی لیبرال است و می تواند جداً در راه کم کردن و نه نابود کردن، اختلافات طبقاتی تأثیر گذار باشد، بروند و قدم در راه ترویجش بگذارند. راه تعدیل اجتماعی از گسترش هر چه بیشتر بیشتر طبقۀ متوسط می گذرد، نه از فشار بی حد دولت برای از بین بردن طبقات. اگر سودای یاری به زحمتکشان را دارند، این راه پیش پایشان باز است و می توانند ، همان طور که در کشور های غربی شاهدند، گام های بزرگی در راه آن چه که عدالت اجتماعی می نامند، بردارند.

مشکل ما تا آن جا که به راستگرایان، یا بهتر است بگویم راست گرایان بالقوه، مربوط می شود، نمی تواند در حد ایدئولوژی سیاسی صورتبندی شود. این گروه سیاستی را در نظر دارد که در سلطنت پهلوی خلاصه می شود و اساساً صورت بندی نظری نشده است. حتماً یکی از دلایلش این است که سلطنت پهلوی، مثل بسیاری از حکومت های اتوریتر، از بابت ایدئولوژی ضعیف بوده و کارش را با وصله و پینۀ روزمره راه می انداخته است. ولی کلاً مضامینی که شاید پابندی به تمامیت ارضی و ایران خواهی گاه تؤام با تعصب و نیز تأکید بر اقتدار دولتی را بتوان شاخص ترین آنها شمرد، نزدشان محبوبیت دارد که عموماً به راست طیف سیاست راه می برد. برای تمام این ها در جمهوری جا هست و بستنشان به سلطنت و پهلوی بیجاست. گروه اخیر باید از این میراث دست و پا گیر ببرد تا بتواند به تمام معنا در صحنۀ سیاست ایران تأثیر گذار گردد. اینها منتظرند تا شخصی که بی کفایتی اش بر همگام معلوم گشته، به سر منزل مقصودشان برساند. در صورتی که می توانند با کنار گذاشتن فکر سلطنت،  خود رهبری خویش را بر عهده بگیرند و به طور جدی و مؤثر در سیاست مملکت نقش بازی کنند. باید به جای توجیه سلطنت، وقتشان را مصروف توسعه و تقویت ایدئولوژیک خود بکنند. ذره ای شک نیست که نتیجه خواهند گرفت.

آن جا لنین، این جا پهلوی، این هاست موانع عمدۀ قوام گرفتن دو قطب چپ و راست و در نهایت دمکراسی در ایران. باید از هر دو کند و با فکر آزاد تمامی توان خویش را که چشمگیر است، به کار انداخت. این دو راهنما نیست، فقط مانع است و بس. لشکر فعالان دمکراسی از کسانی ساخته خواهد شد که از این دو مرجع فاسد ببرند.

گفتم که از موضع رسیدن به دمکراسی حرف می زنم که به نوعی ارث بختیار هم هست، او تمام عمر بر این امر تأکید می نمود. ولی این بدان معنا نیست که دمکراسی قرار است خودش، فارغ از هر انتخاب مسلکی، پدیدار بشود. دمکراسی کلیتی است که چارچوب است، چپ و راست محتوای آن را می سازند و اگر این ابن نباشد، بی محتوا خواهد بود. من از موضعی سخن می گویم فراتر از مسلک هاست ولی به هیچوجه، نفی کنندۀ آنها نیست. برعکس، متکی به آن هاست. انتخاب دمکراسی خشک و خالی انتخابی کلی است و اگر نه بی محتوا، کم محتوا که فراتر از نقطۀ شروع، چیز دیگری به ما عرضه نمی دارد. مسلک ها و مشرب های مختلف است که محتوای دمکراسی را، چنان که می زید، معین می کند.

یادآوری کنم که که خودم هم گزینۀ مسلکی دارم. انتخاب من لیبرالیسم است، منتها لیبرالیسمی که تعدیل طبقاتی را در درجۀ بالای اهمیت قرار می دهد و در مورد اقتدار دولت هم معتقدم که جا برای تخفیف به احدی نیست. ما کشوری را تحویل خواهیم گرفت که از همه جهت از هم پاشیده است و وضعیتی دارد که بر همۀ ما معلوم است. در این شرایط، اولویت مطلق، بازسازی دولت است که باید هر چه سریع تر انجام بپذیرد. در این کار جا برای پرداختن به انواع و اقسام فانتزی که عمر طولانی استبداد مذهبی به رشدشان در ذهن این و آن فرصت داده، نیست. باید مملکت را هر چه زودتر سامانی داد که بتواند حیاتی معمولی داشته باشد. تمرکز دولت شرط کارآیی آن است و ما باید تمامی توان خویش را به کار بگیریم تا بتوانیم دولت و به وسیلۀ آن، کشور را بازسازی کنیم. اگر در این کار وا بمانیم، از یک سو گرفتار انواع دسیسۀ خارجی می شویم و از سوی دیگر خود را در معرض روی کار آمدن حکومتی اتوریتر قرار خواهیم داد که منادیانش با شعار یاوه و پوچ و کهنۀ «دمکراسی محل حرف است نه تصمیم» به میدان خواهند آمد تا قدرت را از مردم بستانند و با ادعای قاطعیت و قابلیت اعمالش سازند ـ ادعایی پوچ و عاقبتی تلخ و معلوم. برقراری دولت دمکراتیک و قوی و مقتدر برای ما حیاتی است و اگر موفق نشویم معلوم نیست که دوباره کی فرصتی نصیبمان گردد.

لازمۀ کندن از میراث ایدئولوژیک و تاریخی فاسد، قبول اهمیت دمکراسی است و پذیرش این امر که اولویت های مشربی، در عین اهمیت، در پس آن قرار می گیرد، نه در پیشش. می دانم که کار مشکل است، زیرا همان طور که این قبیل گزینش ها شکم دمکراسی را پر می کند، بخش اعظم حیات سیاسی ما را نیز در بر می گیرد. مادۀ اصلی کار سیاسی این هاست، نه گزینش نظام که بسیار مهم است، ولی نقطه ایست و در جمع قدری انتزاعی. راست و چپ دمکرات، در عین داشتن پیوند ایدئولوژیک با گروه ها و افراد غیر دمکرات یا حتی ضد دمکرات جبهۀ خود، آگاهند یا لااقل می باید باشند که به دمکرات های جبهۀ مقابل نزدیک ترند تا گروه های دیگر. کلید پیروزی دمکراسی در این آگاهی است. اگر بخواهند به پیوند ایدئولوژیک اواویت بدهند، استبدادی را برقرار خوهند کرد که ممکن است با کوشش همکی شان بر پا گردد، ولی یک بخششان را با نهایت خشونت حذف خواهد کرد. چپگرایانی که طی سال ها و در چند نوبت تاریخی به این راه رفتند، عاقبت تلخ کار را تجربه کرده اند و امیدوارم آگاه باشند که حاجتی به تکرار نیست.

اگر من خطاب به راست و چپ حرف ـ به یکسان ـ حرف زده ام و توصیه هایی به آنها کرده ام، به این دلیل است که هدف اصلیم برقراری دمکراسی است و معتقدم که پرسنل سیاسی دمکراسی باید به مقدار زیاد از میان همین فعالان سیاسی موجود بیرون بیاید، نه از جای دیگر. اگر کارمان لنگ است، به این دلیل است که چنین تحولی هنوز واقع نشده است.

انتخاب نظام بر انتخاب مسلک مقدم است ولی معنای حذف آنرا نمی دهد. بر عکس، گفتار و برنامه های مسلکی است هیکل دمکراسی را می سازد. باید هر دو را داشت و باید این گزینه ها را تقویت کرد. نظم دمکراتیک ظرفی است که آنها را در خود جا می دهد و این ها هر چه فراوان تر و پر قوام تر، دمکراسی فربه تر و محکم تر. درک اولویت دمکراسی یعنی درک این که تضعیف جبههُ ایدئولوژیکی که در برابر شما قرار دارد، الزاماً به نفع شما نیست و حذفش حتماً برایتان زیان بار است. کوشش برای برقراری دمکراسی در عین اختلاف مشرب کار غیر ممکنی نیست، دیگران کرده اند و ما نیز می توانیم.

۳۱ ژوئیۀ ۲۰۲۳، ۹ مرداد ۱۴۰۲

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com