Home سخن روز آرشیو سخن روز نفرتکده- رامین کامران

نفرتکده- رامین کامران

چند وقتی است که من هم حسابی در توئیتر باز کرده ام و گاه و بیگاه توئیتی می زنم ـ با تأسی به جوانان فعال. طبعاً به تناسب فراغت، نگاهی هم به تایم لاین می کنم و چیزی که کمابیش از ابتدا چشمم را گرفته است برتری شمار توئیت های منفی نسبت به آنهایی است که به هر شکل محتوایی مثبت دارد، بخصوص وقتی حرکتی همه گیر صورت می پذیرد که معمولاً صورت لینچ پیدا می کند. پدیده به نظرم خیلی طبیعی نیست. درست است که فقط توئیت های فارسی را می بینیم و نمی دانم که در همۀ زبان ها اوضاع بر همین منوال است یا نه، ولی اگر همه جا نیز همین طور باشد، باز میتوان پرسید که چرا در بین ما این طور است. جواب «ما ایرانی ها این طوریم» هم که برخی بلافاصله به این گونه سؤال ها میدهند، به نظرم قانع کننده نیست.

دو سؤال مطرح است: این تمایل به ابراز احساسات منفی از کجا نشأت می گیرد؟ چرا این شکل خاص را پیدا می کند؟

از اولی شروع کنیم.

جایی که نه در حوزۀ سیاست در ایران فضایی برای بحث و مقابلۀ گفتاری معقول مانده و نه رسانه های بزرگ خارجی وظیفۀ معمول رسانه ها را انجام می دهد و به جایش فقط به پروپاگاند بی محابا و وقیحانه می پردازد، رسانه های اجتماعی و از جمله توئیتر فارسی سیاسی تنها مفری است که برای ابراز آزاد عقاید باز مانده است. افکاری که در اینجا عرضه می گردد، در جای دیگری فرصت بروز نمی یابد.

به علاوه، می دانیم که فضای سیاسی ایران، در کل و نه فقط در خود ایران، از هر مسالمتی خالی شده است. مواضع متفاوت و آشتی ناپذیر است. دلیل این امر روشن است. اگر بخواهیم به پایۀ اش بپردازیم، دعوای اصلی و واقعی میدان سیاست ایران ـ حتی اگر برخی بدان آگاه نباشند ـ دعوا بر سر تعیین نظام سیاسی است. دعوایی که در بالاترین سطح اختلافات سیاسی قرار دارد و هیچ داوری صلح آمیز نمی پذیرد. فضا، فضای جنگ داخلی است که البته با سلاح صورت نمی پذیرد و باید امیدوار بود که کارش به آنجا نکشد. روشن است که داو این مقابله تقسیم شدنی نیست و بازی یک برنده بیشتر نخواهد داشت که جایزه را صاحب خواهد شد. فقط یک مدال طلا داریم، نقره و برنز در کار نیست. در این شرایط هیچکس مایل نیست پیروزی را به دیگری واگذار کند. انتخاب حیاتی و وجودی است، برد و باخت معلوم می کند که چه گروهی در تعیین سرنوشت ملک و ملت نقش اصلی را بازی خواهد کرد و همه می خواهند این گروه باشند.

این اختلاف اساسی، حال هر قدر هم از بابت فلسفۀ سیاسی توجیه و اعتبار داشته باشد، به حوزۀ عقلانی ذهن ما محدود و منحصر نمی ماند و عواطف را به حرکت میاورد، به حرکتی شدید و پر قوت. تندی احساساتی که در این میدان می بینیم، پدیده ای عاطفی است ولی قوت و تداومش را از مفاهیم عقلانی و آشتی ناپذیری آنها می گیرد، گدازش عواطف را می بینیم ولی همه توجه نداریم که حرارت این کوره از کجا تأمین می گردد. درست است که مبارزۀ اصلی، نظام اسلامی را هدف دارد، ولی خواه ناخواه تنش و دمایش به روابط بین گروه ها و افراد رقیب هم سرایت می کند. نبرد مرگ و زندگی فقط با نظام نیست، به قرینۀ آن، نبرد های کوچکی هم در گوشه و کنار جریان دارد و در هرکدامشان می توان انعکاس شعله های نبرد بزرگ را دید. در نهایت، مبارزه با هر حریفی رنگی از مبارزه با رژیم را میگیرد. ایستار اصلی بیشتر متوجه به حذف است تا اتحاد، چون همه آگاهند که در بازی اصلی، به غیر از یکی، همه به حاشیه رانده خواهند شد.

و اما نکتۀ دوم.

توئیتر فضایی است اساساً و قاطعاً فردگرایانه. درست است که فرد در همه جا پایه و واحد نهایی کنش اجتماعی است ـ این جا هم هست. ولی در اینجا عملاً راه فراتر رفتن از این حد ابتدایی مسدود شده است. شبکه و  گروه ثابتی نمی بینید که در این جا شکل بگیرد، نمی تواند بگیرد و قرار هم نیست بگیرد.

عامل دیگر ناشناس بودن افراد است که در درجۀ اول به استفاده از چند هویت و درست کردن لشکر اشباح میدان می دهد و از این گذشته فرصتی برای ابراز نظرات تند و حتی درشت گویی و گفتار رکیک فراهم میاورد. هر کس نقاب یا نقابهایی دارد و از پشت آن هر آنچه که دل تنگش می خواهد می گوید و می تواند به این ترتیب به نظر خویش ـ هر چه که باشد ـ طنینی بیش از آنکه بر حق است، بدهد. از طرف دیگر، معلوم بودن هویت بر تندروی مهمیز میزند و فرد را از اتخاذ موضع یا گفتن سخنانی که مترادف بی آبرویی است، باز می دارد. ولی این جا مهاری نیست. اگر کسی. خودش، خویش را محدود نکنند، مرز بیرونی نیست، مگر این «قواعد همزیستی» که توئیتر و فیسبوک گاه و بیگاه به میان میاورند تا مزاحم کاربران بشوند و اصلاً معلوم نیست که چیست و چگونه و با چه حساب و کتابی اعمال می گردد.

دیگر این که در فضای توئیتر، عمل مؤثر فردی نیست، جمعی است بدون اینکه گروهی باشد، چون گروه نظم و ثبات میطلبد که جمع نمی طلبد. همه به این امر آگاهند و سودای ایجاد توفان توئیتری از این آگاهی بر می خیزد. هنگامی که این عامل با فردگرایی مطلق تؤام گردد، همین حرکت های جماعتی را می زاید که شاهدیم.  همه عاصیند و در کنار هم که قرار می گیرند و اصلاً حدی بر عصیان نمی شناسند. این حرکت ها صورت گله وار دارد، معادل آنچه که جامعه شناسان حرکت های جماعتی می خوانند.

ابراز خشونت، در این فضا ـ به دلیل اینکه مجازی است و نه مادی ـ کم هزینه و آسان است و در جایی متوقف نمی شود. خشونت نمادین یا معنوی بسیار بی مهار تر است تا خشونت مادی چون به اسباب محدودی احتیاج دارد که در دسترس همه هست. کم خرج است ولی کم اثر نیست. خلاصه که روحیۀ غالب روحیۀ لینچ است.

عامل دیگر کوتاهی پیام های توئیتری است. البته حالا هر کس می تواند پولی بدهد و توئیت هایی به درازای تلگراف های صدر مشروطیت بنویسد، ولی عدۀ محدودی این کار را می کنند. عموم کاربران در چارچوب همان تعداد علامات محدود از این رسانه استفاده می کنند. استفاده از فضای کم، تسلط بیشتری به زبان می طلبد تا فضای وسیع که به هر صورت به هر کس فرصت می دهد تا با هر دست و پا زدنی هست، بالاخره مقصود خویش را بیان نماید. محدودیت فضا، بخصوص به کسانی که تسلط کافی به زبان ندارند، یعنی اکثریت غالب کاربران، امکان پردازش ظریف مطلب را نمیدهد، جای زیادی برای نرم گفتاری نمی گذارد و بسیاری را به فریاد زدن سوق می دهد. صراحت و ایجاز در دسترس همه نیست، تندی و خشونت چرا.

در نهایت، به تصور من، بعد ناسالم توئیتر که هر کاربری تجربه اش کرده است، در نهایت حاصل تلاقی دو رشته عامل به کلی مستقل است که این جا کنار هم قرار گرفته و به هم یاری می رساند و متأسفانه به طور مرتب نتایجی مضر و مخرب بار میاورد و یکی از معدود اسبابی را که سانسور همه جانبۀ بخش دولتی و خصوصی برای ایرانیان باقی گذاشته است، تا حد زیادی فاسد کرده است. خلاصه که داستان به ایرانی بودن یا نبودن ما چندان ارتباطی ندارد.

۴ ژوئیۀ ۲۰۲۳، ۱۳ تیر ۱۴۰۲

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است rkamrane@yahoo.com