Home سخن روز آرشیو سخن روز دمکراسی پس پسکی-رامین کامران

دمکراسی پس پسکی-رامین کامران

به نظر میاید که اکثریت مردم خواهان دمکراسی هستند و مایلند که هر چه زودتر در ایران برقرار گردد. ولی تصویری که عموماً، حال در هر سطح از دانش و با هر پیچیدگی، از این نظام دارند از چه قرار است؟

 دمکراسی را رژیمی می دانند که پایه اش بر بحث است و رأی گیری. قرار است نامزدان قدرت گیری نظرات خود را به شهروندان عرضه نمایند تا به بحث گذاشته شود، چه بین خودشان و چه بین مردم و در نهایت به تصمیم گیری بر مبنای رأی اکثریت بیانجامد. فرض های پایه این است که مردم عادی توان تشخیص مصلحت خود و کشورشان را دارند و در نهایت اکثریت اشتباه نمی کند. به این ترتیب است که دمکراسی بهترین شیوۀ ادارۀ کشور شمرده می شود. می توان این چند سطر ساده را که کلاً منطبق با تئوری های حکومت دمکراتیک است، تعریف اثباتی دمکراسی شمرد. همانی که همه یاد می گیرند و دست به دست می کنند.

حال بیاییم بیرون و نگاهی بیاندازیم به کارکردن دمکراسی های موجود، در کشور هایی که سابقۀ بسیار طولانی اداره شدن با این ترتیبات را دارند. در اینجا نوعی معکوس شدن پرسپکتیو را شاهدیم که به خودی خود بی سابقه نیست و همیشه وجود داشته است، ولی مدتیست که گویی به روند غالب تبدیل شده و نمونه هایش را در همه جا ـ هر جایی که رأی گیری در کار است ـ شاهدیم.

داستان به این ترتیب است که مبنای رأی دادن از قبول نظرات و برنامه های یکی از نامزد ها تبدیل شده به واکنش منفی در حق دیگری. این جا دیگر مسئلۀ قبول نظرات و برنامه های یکی در میان نیست، بنا بر نخواستن و رد کردن است که در نهایت به گزینش رقیب راه می برد. رأی دادن دیگر به قصد گشودن راه قدرت برای یکی انجام نمی گردد، هدفش سد کردن راه دیگری است. گفتم که این وجه منفی کار همیشه وجود داشته و از سر مخالفت رأی دادن، همان قدر مشروعیت دمکراتیک دارد که از سر موافقت و به هر صورت این وجه در هر رأیی موجود است، هر «این را می خواهم» یک «آن را نمیخواهم» نیز در دل دارد. نکته اینجاست که به نظر میاید ظرف چند دهۀ اخیر این روند شدت پیدا کرده و از حالت جنبی در کنار معیار های مثبت انتخاب، به روند اصلی تبدیل شده، لااقل در بعضی موارد ولی در همه حال به صورت چشمگیر.

همینجا چند مثال دم دستی میاورم تا حساب به دستتان بیاید. انتخابات آمریکا را نگاه کنید، انتخاب اول ترامپ به بیشترین درجه مدیون پس زدن هیلاری کلینتون بود، انتخاب بایدن واکنش به ترامپ و بازگشت ترمپ به سیاست دمکرات ها. فرانسه را نگاه کنید که چطور حضور حزب راست افراطی به انتخابات شکل می دهد و در عمل پیروزی هر کس را که در مقابل این احزاب به دور دوم برسد، تضمین می کند. از ایران هم بگویم، چون اگر دمکراسی ندارد، در عوض انتخابات دارد. ببینید اصلاح طلبان چند بار این خیمه شب بازی را با لولو ساختن از طرف مقابل اداره کرده اند، از ناطق نوری گرفته تا همین جلیلی، به خمینی هم که اساساً از دل چنین روندی بیرون آمد، نمی پردازم چون انتخابات نبود، هرچند انتخاب بود.

همین طوری ممکن است به نظر بیاید که این امر تغییر بنیادی در پی ندارد چون در همه حال قرار است یکی انتخاب بشود و دیگری نه. هدف این است که با رأی معلوم شود چه کس یا کسانی قرار است حکومت کنند، حال اگر تعادل بین وجوه مثبت و منفی عوض شد، مهم نیست. ولی من تصور می کنم که در اینجا مثبت و منفی قرینه نیست و این ترتیب عمل، تغییراتی بنیادی در پی میاورد و دمکراسی را به سوی انحراف از طرز کار درستش می برد و در نهایت می تواند بسیار خطرناک باشد. چند نکته ای را که به نظرم رسیده، با شما در میان می گذارم.

ممکن است تصور کنید که خوب، مسئله را میتوان از دو طرف مطرح نمود، از این سر یا از آن سر. ولی دو دورنمایی که به این ترتیب در برابر شما قرار می گیرد، متقارن نیست. این کار شبیه رانندگی با دنده عقب است. شما مسیرتان را تعیین میکنید ولی دیدی که آینۀ کنار به شما عرضه می کند، قابل مقایسه با شیشۀ جلو نیست. نمی گویم که نمی بینید که به کجا می روید ـ هرچند گاهی به این جا هم می رسیم ـ ولی دیدتان محدود می شود و خوب نمی بیند که چه میکنید.

نفس اصل قرار دادن معیار منفی فقط حوزۀ بینش شما رابسیار محدود نمی کند. تکیه به آن ها به نوعی مخالفت، دشمنی و گاه نفرت را بر میدان مسلط میسازد. این عواطف منفی فضا را فاسد می کند و اساس حیات اجتماعی را تخریب می کند.

نکتۀ بسیار مهم دیگر تغییر نقطۀ تمرکز است از آنی که باید باشد به آنی که نباید باشد وتمایل به خلاصه شدن در این جملۀ ساده پیدا می کند که این نباشد، هر چه بود، بود. این نفی کامل روند تئوریک دمکراسی است و به مبارزۀ انتخاباتی حالت تخریبی می دهد و می تواند تا حد تغییر ماهیت آن هم برود. انتخابات معمولاً با هدف سازندگی انجام می شود، نه تخریب. رأی عملی است مثبت در جهت واگذاری اختیارات، نه ممانعت از این کار. سر و ته کردنش نظم بنیادی آنرا مختل می سازد.

از همۀ این ها گذشته، باید توجه داشت که انتخاب مثبت و منفی نیروی یکسان ندارد. متأسفانه نیروی منفی بسا اوقات بسیار قوی تر می تواند باشد و همین در جای خود مشوقی است برای تکیه کردن به آن و استفاده از این نیرو محض پیروزی. بخصوص که رفتن به این راه، مخاطبان را از توجه به برنامۀ کاری خود شما منحرف می سازد. این برای کسانی که برنامۀ درست و حسابی ندارند، مغتنم است: راجع به من حرف نزنید، از حریفم سخن بگویید.

در نهایت، این روند در جایی که گزینش دو سویه باشد، مثل کشورهای دو حزبی، یا در دور دوم انتخابات، جایی که دو نامزد با هم رو به رو می شوند، میتواند با بیشترین کارآیی عمل کند. انتخاب بین این، آری و آن دیگری، نه، در این موقعیت میدانی بی مانع برای عمل کردن پیدا میکند. مثالها روشن است.

این چند نکته ای بود که به نظر من رسیده بود. قصدم جلب توجه بود. حال توجه که جلب شود، درست معلوم نیست. فقط باید امید داشت که فایده ای نصیب کسی بگردد.

۴ اسفند ۱۴۰۳، ۲۲ فوریۀ ۲۰۲۵