Home سخن روز آرشیو سخن روز بادکنک های خالی- رامین کامران

بادکنک های خالی- رامین کامران

تصور می کنم مهم ترین پیامد اعتراضات چند ماه اخیر که برخی مصرند به نادرست انقلاب بنامند تا از آن کسب اعتبار نمایند، این بود که نهایت توان روشی را که می توان رهبر تراشی به ضرب انحصار تبلیغات خواند، به همه نشان داد. معلوممان شد که این ترتیب عمل تا کجا می تواند پیش برود و به چه نتیجه ای می تواند برسد. این کوشش از خود مرز نداشت، نه در وقاحت، نه در جبهه گیری و نه در رکاکت. اسبابش هم همین رسانه های بزرگ و اجتماعی و غیر اجتماعی بود. در نهایت، مرز داستان از بیرون تعیین شد، با متوقف شدن حرکت، وگرنه می توانستیم ماه ها شاهد ادامۀ انتشار همین گفتار رکیک باشیم که مثل سیل از رسانه ها روان بود.

کار دو مشکل داشت. یکی یکی!

بعد از مرگ خانم امینی، همۀ قدرت هایی که به ایران طمعی دارند، به صرافت مسلط شدن بر اعتراضات افتادند و بعد از دو سه روز موفق شدند تا گفتار خود را سامان دهند و عملیاتیش کنند، رسانه ها که حاضر بود و کلفت و نوکر فراوان. تمرکز این چنین آتش تبلیغاتی در تاریخ اپوزیسیون ایران بی سابقه بود. حتی در دوران جنبش سبز هم که بزرگترین و موفق ترین نمونۀ دخالت خارجی محض بهره برداری از نارضایی مردمی بود، شاهد چنین وسعت عملی نبودیم. البته در آن زمان فقط تلویزیون بی بی سی راه افتاده بود و بازار فحشای رسانه ای این اندازه گسترش نیافته بود.

وقتی شما می خواهید یک حرکتی راه بیاندازید، یا بر حرکتی خودجوش مسلط گردید، اسم کارتان، حتی اگر ظاهر انقلابی داشته باشد، کودتاست ـ مهم نیست که رنگش بکنید یا نه. به تجربه می دانیم که به کودتا ها نام قیام ملی می دهند تا برایشان مشروعیت بخرند.

کودتا برنامه و روش عمل می خواهد. این ها را از کجا می آورید؟ از سوابق تاریخی، چه انقلابی اصیل و چه کودتایی. که می آورد؟ مأموران دستگاه های اطلاعاتی. اینها که هستند؟ آدم هایی که معمولاً با دو سه سال تحصیل دانشگاهی استخدام شده اند، حالا شاید دوره ای هم در باب جامعه شناسی و این حرف ها دیده باشند. البته در این زمینه ها از دانشگاهیان خبره هم استفاده می شود، ولی در کنار پرسنل اصلی.

نکته این جاست که در این فضای کاری، نوآوری در کار نیست، از همان چیز هایی که در انباری موجود است، قطعاتی را انتخاب می کنند تا مشکل امروز را حل کنند. این هایی که جمع می شوند این طرف و آن طرف کودتا راه بیاندازند، توان نوآوری ندارند، نه کارمند اطلاعاتی شان و نه دانشگاهی شان. نوآوری مال تاریخ است نه مقلدان تاریخ. کوشش برای تقلید از انقلاب اسلامی هم در جنبش سبز هویدا بود و هم در اعتراضات اخیر.

نکتۀ عمیق اینجاست که کاری که صحبتش را می کنم کار اداری است و مثل هر کار اداری تکراری. دستگاه اداری درست در همین تکرار است که به بیشترین کارآیی می رسد. این دستگاه مثل واژه پرداز است که هر قدر کارتان تکراری تر باشد بازدهش بالا می رود. منطق پایۀُ کار اداری و البته تمایل کارمندان ـ هر دو ـ در این جهت سیر می کند. دوم این که تمامی داستان متوجه است به عمل و کسب نتیجه، شناخت و طبعاً تحلیل در مرتبۀ بعدی قرار دارد، آفرینش و نوآوری را هم که بهتر است فراموش کنیم. حاصل ایده آل این فرآیند، نوعی دستور آشپزی است، آشپزی سیاسی. منتها کارآیی این دستور آشپزی با زمان کاهش می یابد، چون مردم نخود و لوبیا نیستند و واکنش هایشان از جنس دیگری است. تقلید نه فقط قابل ردگیری است و زود خودش را به چشم ورزیده نشان می دهد، واکنش مخالف را نیز آسان می کند.

و اما دومی!

مشکل دوم در کیفیت اجناسی بود که برای راه انداختن تغییر به کار گرفته شده بود، به عبارت ساده تر در همین سلبریتی هایی که علم کردند تا به عنوان نخبگان سیاسی به شما عرضه بدارند. ظرفیتشان فقط در این حد بود که روی گفتار یاوه و بی موضوعی که برایشان تهیه شده بود، لب بزنند. دستگاه هایی که اینها را به کار گرفته بودند. در حقیقت به خودشان نامه نوشته بودند و داده بودند یکی دیگر پست کند.

این بی ظرفیتی مطلق که در یک کودتای ساده می تواند به ترتیبی جبران بشود، در جایی که صحنه پردازی شبه انقلابی در کار است، قابل جبران نیست. مورد زاهدی را نگاه کنید، نه حرفی داشت بزند و نه بلد بود بزند. فقط قرار بود روی تانک سوارش کنند و ببرندش به رادیو و بعد نخست وزیری یا لشکر دو زرهی ـ همین. پس در عمل عکسش برای انجام کار کافی بود. رسانه ها محدود می شد به نشریات که کارشان با امروزی ها فرقی نداشت و رادیو که دست دولت بود. امروز نه فقط رسانه ها بسیار بیشتر و متنوع تر شده است و مهم تر از این، حضور رسانه ای عروسک های خیمه شب بازی، بخش مهم و صرفنظر ناکردنی داستان است. سیرک رسانه ای را که شاهد بوده اید. این طوری قرار بود مجاب شوید که دارید خودتان انقلاب می کنید.

در نهایت کار به جایی نرسید و کسی مجاب نشد. تلقینات رسانه ها مدتی کارگر افتاد و بعد هم هیچ، حرکت از نفس افتاد. این وسط عده ای از جوانان مملکت قربانی شدند ولی این سلبریتی ها جان به در بردند تا اگر نمایش دیگری روی صحنه رفت، نقش آفرینی کنند.

وقتی قرار باشد شما خودتان بی مایه باشید، بعد هم فقط لب بزنید و حرفتان هم ارتباطی به خواستهای ملت ایران نداشته باشد، سرنوشتی غیر از این در انتظارتان نیست. تمام این سلبریتی ها، از ریز و درشت مثل بادکنکهای باد در رفته یک گوشه ای افتاده اند. یادگار کارناول انقلابی که در ایران به راه بود. تازه خوش اقبالند اینها که سر و صدایی کردند، جولانی دادند و پولی گرفتند و رفتند گوشه ای. آنهایی که جان دادند که…

و اما حرف آخر!

در این نمایش سبک، باری که تاریخ به دوش متخصصان علوم انسانی گذاشته بسیار سنگین است. اینها هستند که سال ها برای مشاهده و تحلیل حرکت های اجتماعی تربیت شده اند و در مقامی هستند که بتوانند سره را از ناسره تشخیص بدهند و حرکت اصیل مردمی را از این خیمه شب بازی های قالبی تمیز بدهند. باید در شرایط حاضر، خدمت بزرگی را که در توانشان است، به ایرانیان بکنند. این نوع تشخیص کار خبرنگاران نیست، بخصوص که امروز هرکدام اینها قابلیتی بروز بدهد بلافاصله هدف تطمیع قرار می گیرد تا به گروه کر نمایشنامه بپیوندد که اکثرشان هم می پیوندند. آنهایی که قاعدتاً خبره هستند، باید مردم را راهنمایی بکنند. صف اول مبارزه با بازی دادن مردم از متخصصان علوم انسانی تشکیل شده است، امیدوار باید بود که همتی نشان بدهند.

۲۳ ژوئن ۲۰۲۳، ۲ تیر ۱۴۰۲

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com