Home سخن روز آرشیو سخن روز ازکران تا به کران لشکرظلم است ولی…- رامین کامران

ازکران تا به کران لشکرظلم است ولی…- رامین کامران

از ابتدای شعله ور شدن جنگ غزه تا به امروز، دو مقاله راجع به آن نوشته ام که هر دو به شکستهای اسرائیل اختصاص داشته است، شکستهایی که به رغم هو و جنجال و بخصوص سکوتها و دروغهای رسانه ای، از روز اول هویدا بوده و هویدا تر هم شده و جنایات بیشمار ارتش این کشور و کشتار غیر نظامیان بیگناه نه توانسته آنها را بپوشاند و نه از بارشان کم کند ـ رقم قربانیان به بیش از صد و هشتاد هزار نفر تخمین زده میشود که با در نظر گرفتن کل جمعیت غزه، سرسام آور است.

در این میان ترور هنیه هم در تهران مزید بر علت شده تا نظر ها را از تحلیل واقعبینانۀ جنگ برگرداند و باز به اخبار جنجالی میدان بدهد. معنای اصلی این جنایت از نظر دور مانده. وقتی شما کسی را، حریفی را یا دشمنی را که در طرف دیگر میز نشسته و با شما مشغول مذاکره است، میکشید، یعنی به روشنی به همه اعلام میکنید که نه مذاکره میخواهید و نه در اندیشۀ صلح هستید ـ این است معنای اصلی کار. اینکه هنیه در تهران کشته شده امری جنبیست و فقط نشانگر پافشاری دولت اسرائیل است برای واداشتن تهران به واکنش شدید و در نهایت کشاندن پای آمریکا به جنگ ـ امری که تا هم اکنون واقع نشده است و بعید هم به نظر میاید که بشود.

دورنمای اصلی جنگ فعلی باید با توجه به موقعیت استراتژیک اسرائیل ترسیم شود، نه با دل دادن به هیاهوی رسانه ای.

این موقعیت از چه قرار است؟

اول از همه روشن است و روز به روز روشنتر هم میشود که اسرائیل استراتژی ندارد. ممکن است این سخن با اینهمه تبلیغاتی که برای این کشور میشود و انواع شهرتهای راست و دروغ که در بارۀ توانایی های آن داده میشود، اغراق آمیز یا نادرست جلوه کند که نیست.

استراتژی، در کلی ترین و ساده ترین معنا، برنامه ایست که شما برای رسیدن به هدفی میریزید. اول هدف نهایی را انتخاب میکنید، سپس موقعیت امروزتان را درست میسنجید و بعد هم نگاه میکنید که برای رسیدن از این نقطه به مقصد، چه راهی را باید طی کنید. نکتهُ اصلی در مورد استراتژی اسرائیل، با اعتنا به آنچه که سیاستمداران و نظامیانش از روز اول تا به حال دارند به گوش ما میخوانند، این امر است که اهداف رسمی آن دست یافتنی نیست. نه نابودی حماس و نه اخراج مردم غزه از سرزمینشان، هیچکدام، به رغم نزدیک یک سال کشت و کشتار، قابل تحقق به نظر نمیاید.

مسئله فقط این نیست که شما یک هدفی را معین کنید و بگویید که این هدف غایی استراتژی ماست. هدف باید عقلانی و قابل تحقق باشد. اینکه کسی بیاید و بگوید که هدف من فتح جهان است و بر این اساس شروع به جنگ بکند از ادعاهایش استراتژی نمیسازد. هر خیال و تصوری، حتی اگر مبنای عمل قرار بگیرد تبدیل به استراتژی نمیشود. اوهام دولت اسرائیل که نقشۀ اسرائیل بزرگ را روی بازوی سربازانش نقش میکند و نیم خاورمیانه را در آن جا میدهد، خیالپردازی است، حتی اگر مبنای عمل سیاسی و نظامی شود و هزاران و هزاران قربانی هم بگیرد، همینطور که در غزه گرفته.

تا آنجا که به غزه مربوط است، تحقق ناپذیر بودن کار همانقدر روشن است که اصرار دولت و ارتش اسرائیل بر ادامۀ آن. این سماجت را میتوان به حساب سبعیت و نفرت از فلسطینیان گذاشت که حتماً موجود است و دائم نشانه هایش را در هر سو میبینیم، و البته میتوان به اصرار نتانیاهو برای ماندن بر قدرت نسبتش داد، چنانکه همه میگویند. ولی اینها توضیحات عقلانی رفتار اسرائیل است نه مبنای عقلانی عملکردش. روانپزشکان جنون را هم به طور عقلانی توضیح میدهند ولی این به معنای عقلانی بودن خود جنون نیست.

موقعیت فعلی اسرائیل که بازگشت به قبل از هفتم اکتبر برایش ممکن نیست و طبعاً نمیتواند به وضع فعلی هم رضایت بدهد، آن چیزی است که فرار به جلو مینامند. وقتی طرح درست و معقولی برای ادامۀ کار نداشته باشید و نخواهید  یا نتوانید در جایی که هستید، متوقف شوید، راهی به جز ادامۀ حرکت برایتان نمیماند، حال به هر کجا که رفتید. این است موقعیت اسرائیل و آخر راه هم هر چه باشد پیروزی نیست. اول از همه به این دلیل که پیروزی درست تعریف نشده و به همین دلیل قابل تحقق نیست.

نباید تصور کرد که از بین بردن حماس، حتی در صورتی که ممکن باشد، میتواند پیروزی انگاشته شود ـ بیرون کردن فلسطینیان که اصلاً ممکن نیست. شاید بتوان نابودی نیرو های نظامی حریف را مترادف پیروزی شمرد، چنانکه برخی میشمارند. ولی این فقط میتواند پیروزی نظامی به حساب بیاید، نه سیاسی. متأسفانه بسیاری، تا صحبت از جنگ میشود، پیروزی نظامی را پیروزی کامل و سیاسی محسوب مینمایند که نیست. البته باید گفت که در وضعیت فعلی برخی نظامیان و متأسفانه سیاستمداران نیز به راحتی دچار این توهم میشوند و میمانند تا وقتی که مشکلات بعد از پیروزی رخ بنماید و آنچه را که در وهلۀ اول کامیابی میشمرده اند، پیش چشمشان تبدیل به شکست بشود. مثل پیروزی نظامی آمریکا در عراق.

گفته اند و بسیار هم درست گفته اند که جنگ ادامۀ سیاست است به وسایل دیگر، یعنی پیروزی و شکست را باید از دیدگاه سیاسی سنجید و نه نظامی. نکته بی نهایت مهم و حتی حیاتی است. غیر از این عمل کردن یعنی سرگشتگی فکری و عملی. وقتی از این دیدگاه مرتفع و گشاده به جنگ غزه بنگرید، شکست اسرائیل از روز اول هویدا میشود و وسعت گرفتنش روز به روز عیانتر.

اسرائیلی ها از این بابت به آمریکایی ها بی شباهت نیستند، هدفشان نابودی نیرو های نظامی حریف است و اصلاً طرحی و فکری برای اینکه بعد از جنگ چه باید بشود ندارند. نه اولش داشته اند و نه امروز و از آنجایی که قادر به نابود سازی کامل دشمن نیستند، به عملیات ادامه میدهند. عملیاتی که تأثیرش بر نیرو های طرف مقابل اصلاً معلوم نیست و فقط صورت سلاخی مردم بی دفاع غیر نظامی را دارد ـ جنایت محض. نه فقط فکری برای ادارۀ موقعیت بعد از جنگ ندارند، با حذف مذاکره کنندگان، هر دورنمایی را نیز کور میکنند.

بسیاری متخصصان استراتژی، طی سالها، این نکته را متذکر شده اند که اسرائیل تاب جنگ طولانی مدت ندارد و محتاج پیروزی های سریع است. استفاده از تاکتیک های جنگ برق اسا که آلمانها در جنگ دوم به کار گرفتند، کاملاً مناسب موقعیت اسرائیل است ـ مثل جنگ شش روزه. هر قدر جنگ طولانی تر، فشار بیشتر و امکان شکست هم بیشتر. یکی از دلایل وحشیگری ارتش اسرائیل همین کوشش در ختم سریع جنگ است که از دسترسش دور است.

فرار به جلو نمیتواند از طول جنگ بکاهد، حال هر قدر هم سریع انجام بشود، چون مقصدش معلوم نیست. وقتی معلوم نیست که به کجا میخواهید برسید، روشن است که به جایی نخواهید رسید. تنها مقصدی که برایتان متصور است شکست است و هر وقت قبولش کنید از زحمات و تلفات کاسته اید. البته کاهش زحمات مد نظرشان هست ولی کاهش تلفات خیر. باید یادآوری کرد که تلفات ـ حال هر قدر وحشیانه ـ فقط به فلسطینی ها تحمیل نمیشود. ارتش اسرائیل هم از روز اول تلفات و ضایعات بسیاری را متحمل گشته است.

اینکه رقمی را اعلان نمیکند و به روی خود نمیاورد، برای این است که مصر است خود را رویین تن جلوه بدهد و از فشار احتمالی افکار عمومی داخلی برای ختم جنگ پر تلفات و بی حاصل، جلوگیری کند. درست است که ملت اسرائیل با اکثریتی بیش از نود درصد رفتار دولت خویش را در قبال فلسطینیان تأیید میکند و حتی بیش از شصت درصد این مردم میزان خشونت به کار رفته در قبال این قوم ستمکش را کافی نمیشمرند، ولی تلفات خودی امر دیگریست و به راحتی قابل هضم نیست ـ حتی برای جنایتکاران.

این محرز است که فرار به جلو، حتی برای اسرائیل هم که بی محابا و بدون واهمه از هیچ بازخواستی، جنایت میکند و پشتش به یاری بی خلل اروپا و آمریکا گرم است، نمیتواند تا ابد ادامه پیدا کند. کار، خواه ناخواه، در جایی متوقف خواهد شد. احتمالاً به دلیل از نفس افتادن ارتش اسرائیل که تظاهر به توان بی حد میکند ولی در معرض فرسایش است. در این مرحله، شکستی که از اعتراف بدان به هر قیمت احتراز کرده است، هویدا خواهد شد و انکار آن ناممکن. کشاندن جنگ به جنوب لبنان فقط این فرسایش را گسترش خواهد داد، با سرعت زیاد. لافزنی در باب حملهُ قریب الوقوع از زور پسی انجام میشود. نظامیان اسرائیل به خوبی میدانند که جنگ فرسایشی در دو جبهه چه بر سرشان خواهد آورد.

اینکه وضعیت در عمل چه صورتی پیدا کند، از پیش معلوم نیست. خوشبینان امیدوارند که معضل فلسطین و اسرائیل به ترتیبی حل شود. نمیتوان بابت امید بهروزی به کسی خرده گرفت. ولی آنچه از جامعه و دولت اسرائیل میبینیم که هر دو فاشیست و یار و یاور همدیگرند، خیلی جا به این نوع خوشبینی که محتاج فشار شدید بین المللی از جمله از سوی متحدان ثابت اسرائیل است، نمیدهد. آنچه محرز است اسرائیل از این واقعه ضربۀ سنگینی خواهد خورد. تضعیف موقعیتش در جهان و نه فقط در برابر افکار عمومی، همین امروز قابل توجه است و تشدید هم خواهد شد. در دراز مدتی که میتواند خیلی هم دراز نباشد، این کشور مجبور به دادن حق فلسطینیان خواهد شد. آن روز روز مبارکی خواهد بود.

۱۳ خرداد ۱۴۰۳، ۹ اوت ۲۰۲۴

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است