Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد کعبه و سنگ بهانه‌ست که ره گم نشود-ع ب

کعبه و سنگ بهانه‌ست که ره گم نشود-ع ب

در ۱۹ اوت سال ۱۹۵۳ برابر با ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی توسط کودتایی نظامی با رهبری سرلشکر فضل‌الله زاهدی با درخواست مستقیم بریتانیا و دخالت مستقیم افسران اطلاعاتی آمریکا و نفرات لجستیک سفارت آمریکا و حمایت دولت ایالات متحده آمریکا، دولت قانونی مصدق سرنگون شد. ملتی که تاریخ خود را نداند محکوم به تکرار آن است، هدف از این مقاله نه دشمنی با آمریکا و انگلیس و نه دشمنی با شاه فقید ایران است که خدمات آن مرد بزرگ به ملت ایران را نباید فراموش کرد، آنها رفتند و ما هم خواهیم رفت و دیگر مجالی برای گله و فرافکنی نیست که از ماست که بر ماست. برای آگاهی از سرنوشت امروز ملت ایران نیازی به مطالعه تمام تاریخ نیست بلکه یک برگ تاریخ ایران کافیست.

دکتر مصدق بعد از شهادت دکتر فاطمی چنین گفت: اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است، از کسی که اول، این پیشنهاد را نمود، باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. فاطمی قبل از اعدام گفته بود: ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم، برای آنکه ما نیامده بودیم برادرکشی کنیم.

بیست و هشت مرداد سال سی و دو نقطه سیاه بر پیشانی ملت ایران است و اگر ملت ایران در آن روز حضور داشت، سرنوشت به گونه دیگری رقم می‌خورد. در بیست و هشت مرداد جای ملت ایران خالی بود، بیست و هشت مرداد نقطه سقوط ملت ایران بود، روزی که تمام حرامیان اختلافات مذهبی خود را کنار گذاشتند و اتحاد نامبارکی تشکیل دادند تا ملتی را به زانو درآورند،‌ای کاش ما نفت نداشتیم تا چنین سرنوشتی نداشتیم و این حرامیان این خانه را رها می‌کردند، ما را نگذارند به یک خانه ویران، نفتی که جز فلاکت برای این ملت و ثروت برای حرامیان چیزی برای این ملت نداشته است.

روزی که آمریکا و انگلیس و شاه و روحانیت و آیت الله کاشانی و شعبان لات و طیب حاج رضایی و فواحش مغزی با چهار بطر عرق در غیاب یک ملت با هفتاد هزار دلار آمریکا با نام عملیات تی پی آژاکس سرنوشت نه فقط یک ملت که سرنوشت چند نسل‌ را عوض کردند. حزب توده در زمان کودتا بیشترین کادر نظامی در ارتش را داشت ولی سکوت کرد. بیست و هشت مرداد گویی زخمی چرکین است که هر بار سرباز می‌کند و تا جبران نشود زخم این ملت التیام نخواهد یافت، نفت باید دوباره به معنای واقعی ملی شود و حق حاکمیت دوباره به ملت ایران بازگردانده شود، دکتر حسین فاطمی رشیدترین فرزندی است که ایران تاکنون به خود دیده است، او را وارث تمام درد ورنج یک ملت میبینم، اگر می‌خواهید احساس یک ملت به اسارت رفته را ببینید به قامت دکتر فاطمی در دادگاه بنگرید

. او جانفدای ملتی شد که او را تنها گذاشت. اگر آفریقا ماندلا را داشت، ما فاطمی را داشتیم، ماندلا تا مرگ برای ملتی پیش نرفت، ملت آفریقا ماندلا را تنها نگذاشت و او را به جوخه مرگ نسپرد، استعمارغرب و شرق بر علیه ماندلا اتحاد تشکیل ندادند و کودتا نکردند، سازمان ملل از او حمایت کرد، آنها به پیروزی رسیدند و ما نرسیدیم، بیست و هشت مرداد شب قدر ایران است، سرنوشت یک ملت برای چند قرن در بیست و هشت مرداد داشت در دفتر اعمالش نوشته می‌شد و ملتی در خواب بود، دیگر چرا هر سال در شب قدر تا صبح بیداری؟ حاجی در رمی جمرات به که سنگ میزنی؟ برای چه قربانی میکنی؟ بر گرد که میگردی؟ سرنوشتی که هیچگاه ختم به خیر نشد، سرنوشت هیچ ملتی تغییر نمی‌کند مگر به خواست خود آن ملت،

طنز روزگار اینکه بی‌بی‌سی برای آگاهی ملت ایران برنامه رایگان تولید می‌کند و مدافع سینه چاک حقوق بشر در ایران است، دنیایی که پول و نفت و سکس واسلحه خدای آن شده است، رمز کودتا… اینجا لندن است، رادیوی BBC اکنون دقیقا نیمه شب است… از رادیو بی‌بی‌سی اعلام می‌شود و حرامیان خود را برای شبیخون و غارت یک ملت آماده می‌کنند، این کابوس تمام شدنی نیست، تا نفت هست، داستان همین است، ما همیشه در طرف اشتباه تاریخ ایستاده‌ایم. به هر ایرانی که میرسی از همه چیز آگاه است و خود را فیلسوف دهر می‌شمارد، مغز هر ایرانی پر است از تمام اطلاعات از هر کجای هستی ولی این اطلاعات و آگاهی بکار او نمی‌آید زیرا در گودال اطلاعات نامرتبط و متضاد گرفتار شده که قدرت ادراک و تصمیم گیری درست را از او می‌گیرد، ما اسطوره‌های خود را برای قربانی می‌خواهیم و نه برای زنده ماندن، امام حسین را می‌خواهیم چون به قربانگاه رفت، در عاشورای بیست و هشت مرداد ملت ایران حسین زمان خود را نشناخت‌، تاریخ را که می‌خوانم به بیست و هشت مرداد که میرسم از وجود خود شرمنده میشوم، امروز آرزوی ظهور چنین رهبری را داریم، دیگر ملت ایران ناجی مانند فاطمی نخواهد داشت، فاطمی به فاصله ۳ سال، دو بار ترور شد. بار اول توسط محمد مهدی عبدخدایی در سال ۱۳۳۰ و بار دوم توسط شعبان جعفری در سال ۱۳۳۲ ترور شد که هر دو بار جان سالم به در برد ولی به شدت مجروح شد، در تاریخ پنج بهمن ۱۳۳۰ توسط محمد مهدی عبدخدایی از جمعیت فدائیان اسلام ترور شد و فاطمی در این سوءقصد به شدت مضروب شد. فاطمی از ناحیۀ ریه و پا آسیب جدی دید. جمعیت فدائیان اسلام فرقه تروریستی بود که ترور و وحشت را به دنیا صادر کردند و تاکنون ادامه دارد، این گروه تروریستی توسط نواب صفوی و سرویس‌های جاسوسی بریتانیا ایجاد شد، سیاست انگلستان نطفه‌ریزی در رحم روحانیت بوده و هست. به گفته چرچیل: جاسوسان ما در کمر پدرشان هستند، جالب اینکه ضارب محمد مهدی عبدخدایی پس از هفتاد سال هنوز افسوس می‌خورد که چرا بدست او کشته نشد. این همه کینه از چه منشا میگیرد؟ عبدخدایی طی مصاحبه‌ای گفت که اگر باز هم زمان به عقب برگردد، اقدام به ترور فاطمی خواهد کرد. بار دوم روی پله‌های شهربانی کل کشور و بعد از دستگیری پس‌ از کودتا، شعبان جعفری با چاقو به او حمله‌ور شد و ضرباتی به او و خواهرش وارد کرد، اگر سلطنت خانم فاطمی نبود که جان برادر را نجات داد همان‌جا روی پله‌های شهربانی به قتل رسیده بود و دربیمارستان نیز کیسۀ آب‌جوش پاره شد و پای مجروح از ترور را سوخت، ملت ما هنوز آرزوی دوران الوات و لات‌ها را می‌کند و در صدا و سیما، در چالشی، الواتها بازیافت می‌شوند و از طیب حاج رضایی به عنوان شهید یاد می‌شود، انگلستان اصرار بر اعدام دکتر فاطمی دارد زیرا برای منافع انگلیس ضرر دارد، اشتراک منافع روحانیت و انگلستان چیست که اصرار به کشتن دکتر فاطمی دارند؟

دکتر فاطمی مانند ستاره‌ای در شب تاریک ایران درخشید و زود افول کرد، بعد از مرگ کینه مرجعیت آنقدر شدید بود که مصدق و فاطمی به ارتداد محکوم شدند، بیست و هشت مرداد ثابت کرد که ملت‌ها رهبران خود را نمی‌سازند و اگر چنین بود باید دکتر مصدق و دکتر فاطمی را تنها نمی‌گذاشتند بلکه رهبران در کوران حوادث روزگار طلوع می‌کنند، هر چند ملتی نداشته باشند، در فرهنگ ایرانی، چه در شادی و چه در عزا، ناجی باید تنها به قربانگاه برود، ملتی که ناجی خود را به قربانگاه می‌برد و هر بار دست به دعا برمی‌دارد و منتظر یک ناجی و جانفدای دیگر می‌شود تا بار دیگر او را به قربانگاه ببرد، ملتی که از گرسنگی قیام کند فرق می‌کند با ملتی که برای آزادی قیام می‌کند این یک معادله نیست بلکه دو شیوه تفکر است، آزادگی شیوه‌ای از تفکر و زندگیست، مگر یک ملت چند بار فرصت دارد.

رهبری که جانفدای ملتی شد و ملتی که رهبر خود را را به حکم مرجعیت تنها گذاشتند و به جوخه تیر سپردند و پس از آن جشن گرفتند، رهبری که عامل ملی شدن نفت ایران و منطقه و کشورهای عربی شد و سنگین ترین ضربه را در کل خاورمیانه به منافع انگلستان وارد کرد، هفتاد سال دیگر باید بگذرد تا ملت ایران دکتر فاطمی را بشناسد و شاید هم هیچگاه نشناسد، بعد از بیست و هشت مرداد، نه شب که عصر یخبندان ایران حاکم شد، دکتر فاطمی سنگی است که نشان می‌دهد که ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم، آیا ملت ایران خود را برای این غیاب تاریخی خواهد بخشید و اصلا به آن فکر کرده است، چه تضمینی هست که با دیگر رهبران خود چنین نکنند، کتمان عیوب یک ملت چیزی را درست نخواهد کرد ما شاید تنها ملتی باشیم که صبح زنده باد مصدق میگفت و شب مرگ بر مصدق میگفت، برگه‌های سیاه تاریخ یک ملت را نمی‌توان با انکار آن پنهان کرد ما ملت برگزیده نبودیم. صادق زیبا کلام بر خلاف اسمش که نه زیبایی در کلام اوست و نه صداقتی در گفتار دارد، هنوز هفتاد سال نگذشته می‌گوید مصدق بر علیه شاه کودتا کرد و این طنز روزگار ماست. به گفته مولا علی: اول حق را بشناس پس از آن صاحب حق را بشناس. بر گرد کعبه هزاران بار بگردی و خدایت را نشناسی چه سود؟ دلخوشی که به زیارت سنگی رفته‌ای و بر گرد آن گذشته‌ای؟ فاطمی پس از صدور حکم اعدام تقاضای فرجام کرد اما عذرخواهی نکرد، دکتر شاهین فاطمی، برادرزاده فاطمی در بیان خاطرات ۷۰ سال قبل می‌گوید: «فاطمی در بیمارستان لشگر دو زرهی بود. همه رفته بودند پیش او و التماس کرده بودند، این ورقه توبه نامه را امضا کن و نکرده بود. تا وارد شدم گفت: شاهی (شاهین)، می‌دانم برای چه آمدی. گفتم: درست حدس زدید. به سیروس رحم کنید. گفت: اگر من امروز استغفار کنم دیگر هیچ‌کس در این مملکت، حرف کسی را باور نمی‌کند و جواب جوان‌های مملکت را در آیندۀ تاریخ چه کسی خواهد داد که میگویند: حتی حسین فاطمی هم وقتی پای جانش افتاد (تعبیری که او به کار بُرد و ناچارم تکرار کنم): به گُه خوردن افتاد. او دانسته مُرد…»
سام فال Sir Sam Falle دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا می‌نویسد «… اعدام بی رحمانه، صرفنظر از غیر انسانی بودن آن، ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی، اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می‌برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است…» در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ دکتر فاطمی در حالی که مجروح و زخم خورده و مریض بود در میدان تیر لشکر دو زرهی به جوخه آتش سپرده شد و در ابن‌بابویه شهرری آرمید.
ملتی که پس از این همه زخم بجای اینکه افسوس بخورد که چرا از حکومت قانونی و ملی مصدق حمایت نکرد افسوس دوران طلایی شاه را می‌خورد که خداوند او را رحمت کند یا منتظر تهاجم بیگانه و اجانب و حرامیان به کشور نشسته است یعنی هنوز اشتباه تاریخی خود را درک نکرده است و هر ناجی واقعی را به قربانگاه خواهد فرستاد. وقتی از ملت صحبت می‌شود، منظور ملتی است که از گور خوابی و گرسنگی هم وطن خود احساس رنج کند ولی دیگر گرسنگی و تکدی، گویی برای مردم ما عادی شده است دیگر کارتن خواب را که ببینیم دلمان به درد نمی‌آید، دیگر کودک و زن بی‌پناهی را که می‌بینیم کمک که نمی‌کنیم، هیچ، بلکه او را آزار و اذیت میکنیم، ما فقط جمعیتی هستیم که به جبر روزگار کنار هم زندگی می‌کنیم، فقط همین و دیگر هیچ، زیرا ملت تعریف خاص خود را دارد، رویایی بود به نام ایران، ناجی نخواهد آمد و اگر بیاید ترجیح می‌دهد خود به‌ تنهایی و غریبانه به قربانگاه برود: نفت باید یکبار دیگر به معنای واقعی ملی شود و نه فقط نفت، بلکه جنگل، دریا، صحرا ملی شود، دست شرق و غرب از منافع ملت ایران برای همیشه کوتاه شود، غرور از دست رفته یک ملت تحقیر شده، احیا شود، نام ایران بدون هیچ پیشوند و پسوندی احیا شود، حق حاکمیت این ملت زخم خورده به رسمیت شناخته شود، چه سلطنت و چه جمهوری باید به رفراندوم ملت ایران گذاشته شود. به زنان آزادی انتخاب داده شود، این یعنی ارتداد و دوباره به مسلخگاه همیشگی تاریخ رفتن، ایران دوباره یک جانفدا میخواهد، که لطف خنجر ابراهیم به تیز بودن احکام است، هزار ماهی تنها فدای آبی دریا، فدای ملت ایران.
گویا