Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد قاسم را زد – منصور بختیار

قاسم را زد – منصور بختیار

ماجراهای چندین هفته گذشته در مملکتمان آنچنان درهم و برق آسا گذشت که برای تیزهوشان سیاسی هم فرصتی لازم بود تا بدانند چه! چه شد؟

شهر در امن و امان بود که دولت آخوند‌ها یکباره قیمت بنزین را سه برابرکردند! ملت بپا خواست و خیلی معقول اعتراض کرد. اما در روز دوم از تظاهرات سراسری، بدون هیچ ربطی به گرانی بنزین، و در پوششی رمزآلود، تبلیغ دولت آمریکا با شعار “ رضاشاه روحت شاد” و فریاد مرگ بر رهبر از هر گوشه و کنار شنیده شد. دولت آخوند‌ها که تله آمریکا را دیده بود راه‌های ارتباطی را بست و تا توانست مردم را لَت و پار و روح مرحوم رضا شاه را البته شاد کرد. از زمانی که مومیایی رضاقلدر از زیر خاک سر بر‌آورد است روح ایشان همواره بوسیله اراذل و اوباش دولت اسلامی و علمای اهل قبور از شادی در گونی مومیایی شده جا نمیگیرد. هنوز آبهای اعتراض آبان ماه از آسیاب نیفتاده بود و تمایل ملت به دولت آزادی‌خواه آمریکا رو به افزایش بود که فرمان پرزیدنت ترامپ سردار سلیمانی را جزغاله کرد. فقط صحت وصقم ماجرا برای ایرانیان کافی بود تا شعار مرگ بر آمریکاحتی بگوش خدا هم برسد. رهبر وعده انتقام سخت را داد.
ارتش و نیروهای نظامی تمام کشورهای اروپایی در عراق و سوریه همراه آمریکا جا عوض کردند و مثل صدام حسین مرحوم دنبال سوراخ موش میگشتند. هر روز اعلام میکردند که اگر تلافی کنید ما هم در عوض چنین و چنان می‌کنیم. آثار باستانی شما را بمباران خواهیم کرد. پنجاه دو هدف را بیاد پنجاه دو تن گروگان با خاک یکسان خواهیم کرد و چه و چه و چه. (جالب است بدانید که ما ایرانیان سروسری با هفتاد دو تن داریم و آمریکایی‌ها با پنجاه دو تن).
علما بعد از اینکه باقی‌مانده سردار را خاک کردند وعده رهبر برای انتقام سخت را به اجرا گذاشتند. اول به نیروهای آمریکایی با بلندگو اعلام شد تا می‌توانند از تیررس آنها دور شوند و قول دادند که قرار نیست کسی کشته شود، گفتند شما خطا کردید و پنارتی شده حالا دروازه بان هم باید کنار برود تا ما گل بزنیم. نیروهای آمریکایی هم پذیرفته جا خالی کردند، ملاها از دستپاچگی توپشان را به تیر دروازه خالی زدند و حسابی خیط کردند (روح رضا شاه خنده‌ای میکرد که نگو و نپرس). هیچ کس ازرهبر نپرسید مگر قرار نبود آمریکایی بکشیم پس چرا از پیش گفتید جا خالی کنند؟ وعده سخت رهبر آنچنان تو خالی بود که شوری آن را خان هم فهمید. اما ناگهان فرمانده یکان موتوری دویست دو قشون حضرت عباس، هواپیمایی اوکراینی را با رمز “مرگ بر اسرائیل ”در بالای تهران ساقط کرد و گند کار بالا گرفت. مامور شلیک راکت را بازداشت کردند (این یکی از همان موشک پران‌های سیار هستند که آمریکایی‌های از آنها می‌ترسند). پرسیدند: مرد حسابی این چه کاری بود کردی؟ بیچاره گفت: قربان اولش اون اومد توی خط تیر من! دومش فکر میکنم چندتا جاسوس کانادایی تو هواپیما بودند چون یک ندایی در صحرا بگوشم رسید که بگو یا حضرت عباس و بزن، منم زدم . (روح رضا شاه از خنده ریسه میرفت). علما برای ادعای ندای آسمانی جلسه شور گذاشتند.
اپوزیسیون نشین‌ها هم سبیلها را تاب میدادند که پرزیدنت ترامپ فردا جماران را بمب باران خواهدکرد زیرا سرداران نگه‌دار ایران زمین یکی در گونی است و دیگری تکه تکه شد. قلم بدستان هم تا توانستند خودنمایی و ازهمه مهم‌تر فرصت خوبی برای تخطئه همدیگر پیدا کردند. دو دسته که چه عرض کنم صد دسته شدند و بدون هیچ بیداری سیاسی بجان هم افتادند. کسی بندرت توانستند شهامت داشته باشند که حرف اصلی را بگویند.

صحنه زیر همین دیروز در کاخ مجلل “اعلاحضرت بعد ازاین” اتفاق افتاد:

نگهبان ویژه دوان دوان وارد اتاق میشود.

  • نگهبان: قربان قاسم را زد!
  • اعلاحضرت: دوباره؟ این بچه چیکار پسر همسایه داره؟ مگر مادرش با دکترهلاکویی حرف نزده؟ این دخترعین عمه‌اش دست بزن داره، بگو چیکار این پسر داری!!؟
  • نگهبان: نه قربان اون قاسم را عرض میکنم.
  • اعلاحضرت: آهان ! قاسم چار چش محافظ شهبانو را میگی؟
  • نگهبان: نه قربان، ژنرال قاسم را می‌گویم.
  • اعلاحضرت: پدر من هر کس اسمش قاسم بود را دوس نداشت و از سربازی بیشتر بهشون نمیداد. بگو ببینم کدوم قاسم را میگی؟
  • نگهبان: قربان ژنرال قاسم سلیمانی را می‌گویم، فرمانده سپاه قدس در سراسر دنیا.
  • اعلاحضرت : ها اون مرتیکه را میگی؟ این آمریکایی‌ها الکی یکی را ژنرال میکنن. کیی زدش؟
  • نگهبان: پرزیدنت ترامپ قربان.
  • اعلاحضرت : پرزیدنت ترامپ!؟ اونا که با هم رفیق بودند! حتمن دوباره یا این ویسکی زیاد خورده ، یا اون پولا این را بالا کشیده.
  • نگهبان: نه قربان، ژنرال سلیمانی با شلیک موشک اسرائیل و آمریکا ‌تکه تکه شد.
  • اعلاحضرت : از جا میجهد! کشته شد؟ پس چرا میگی زدش ؟ مگه من نگفتم شما باید کلاس زبان فارسی برین؟ بگو کشتنش !!

چشمان اعلاحضرت برق شادی میزند و خندان می‌گویند: جُونمی جُون ! برو بگو خانم بیاد، اون تاج را هم بیار.

  • نگهبان: قربان خانم در تای ماساژ (Thaise massage)هستند.
    اعلاحضرت: بسیار خوب برو تاج را بیار با لباس نظامی من.

نگهبان از در خارج میشود. “اعلاحضرت بعد از این” تلفن را برداشته و شماره اسماعیل را می‌گیرند.

  • اعلاحضرت : دیدی بلاخره قولی که داده بود را اجرا کرد، میدونستم یه کاری میکنه که دنیا در حیرت بمونه. شورای گذار را تشکیل دهید و با این مردک پمپئو تماس دایم داشته باشید. برای کله‌پاچه دعوتش کنید، من هم میام. فردا تمرین سیکس پک (six pack) دارم قرار را برای پس فردا بگذارید. همانطور که می‌بینید شرایط صد در صد بنفع ماست. متن پیام من به دولت آمریکا را هم آماده کنید. راستی در برنامه تلویزیونی هرجور میدانید یه بیلاخ برای جمهوری خواهان بفرستید.
  • اسماعیل : قربان بهتر نیست پیام برای مردم ایران باشد؟
  • اعلاحضرت : نخیر آقا! اونا مگه آدم میشن!
  • اسماعیل : قربان خبر جدید را شنیدید؟
  • اعلاحضرت: بله ! همون را میگم، اصلی را کشتن و امشب به احتمال قوی جماران بمباران میشه. مردم حاضرند و شعار رضا شاه سراسر ایران را فرا خواهد گرفت.
  • اسماعیل : نه قربان ! منظورم این است که ایران حمله کرده به پایگاه امریکا و یه هواپیمای اوکراینی را هم بالای تهران ساقط کرده است.
  • اعلاحضرت: اوکراین !؟
  • اسماعیل: بله قربان.

اعلاحضرت گوشی را قطع میکنند و به آرامی روی صندلی مینشینند. اسم اوکراین اعلاحضرت را بیاد محاکمه پرزیدنت ترامپ می اندازد و حالا ساقط کردن هواپیمای اوکراین‌. بناگهان میگوید: ای پوتین نابکار! باز هم حیله کردی!

نگهبان که دستکشهای سفید بدست دارد با تاج شاهی روی یک سینه طلایی وارد میشود، تعظیم میکند و سینی را روی میز روبرو میگذارد. نگاه اعلاحضرت روی تاج میلغزد. با انگشتانشان تاج را لمس میکند و میگوید. برو بگذارش در گنجه.

زنده باد ایران، زنده باد جمهوری

منصور بختیار ۱۸ ژانویه ۲۰۲۰