خطاب به قشر خاکستری، رأی دادن: فریضه ای دینی، امری دمکراتیک، یا هیچکدام؟ مسئله این است!- سهراب اسفندیار
چند روزی بیشتر به برگزاری رأی گیری سال ۱۴۰۰ باقی نمانده. اکنون که نمایش توهین آمیز و مبتذل موسوم به مناظره های هفت کوتولهٔ سیاسی نظام هم تمام شده، تصمیم گرفتم در این جستار ملاحظاتی بر مقولهٔ انتخابات و شرکت یا عدم شرکت در آن، چرایی های آن و نتایج و پیامدهای آن در مدیوم جمهوری اسلامی داشته باشم. روی سخنم هم به طور مشخص و در وهلهٔ نخست با کسانی است که همیشه دو دل و مردد بوده و معمولا در دقایق آخر با یک چرخش قهرمانانه تصمیم به شرکت در خودنمایی انتخابات میگیرند و به قشر خاکستری معروفند.
همانطور که دیگر برای همگان روشن است، نظام حاکم بر ایران، نظام غلیظ مذهبی است که پایهٔ آن بر تقدس و الوهیت قرار دارد زیرا معتقد است نمایندهٔ الله و نایب امام غایب بر روی زمین بوده و از این رو حقانیت خود را با ارجاعات تئولوژیک، آسمانی و آن جهانی اثبات میکند. از همین روست که در این ساختار پوسیده، تمام سازوکارهای سیاسی، فعل و انفعالات حکومتی و رابطهٔ مردم با دولت و سیستم در قدرت، از طریق دین، مذهب و به طور مشخص فقه و شریعت کانالیزه میشود. طبیعی است که رویداد انتخابات نیز (که در این رژیم تنها در حکم اخذ رأی فرمالیته از شهروندان است) از این قاعدهٔ کلی و البته مهم مستثنی نمیباشد.
✓ رژیم چه میگوید؟
نظام اسلامی در طول حیات ننگین خود همواره سعی کرده مهر و لیبل مذهب و شریعت را بر هر پدیدهٔ عرفی، سیویل و این دنیایی بزند. در رأس این امور هم سیرک انتخاباتی اش قرار دارد. این کمدی درام سیاسی به دلیل نمایش قدرت و مقبولیت داخلی و همچنین برد بین المللی ای که در همین راستا برای نظام به ارمغان می آورد و امکان مانور و بازی با کارت رأی مردم را برایش فراهم میسازد، نزد سران آن از اهمیت استراتژیک برخوردار بوده زیرا پوشش و حفاظی امنیتی ایجاد میکند. لذا انتخابات در جمهوری فاسد اسلامی به کلی از ماهیت و ذات سیاسی و مدنی خود خارج و به سان فریضه و تکلیفی دینی درآمده که شرکت در آن (در هر شرایطی) بر عموم مسلمین، شیعیان و مؤمنین به ولی امر فقیه، واجب بوده و تجدید میثاقی است با آرمانهای حکومتی که آمده تا فرمان خدا را اجرا کند. نتیجه آنکه رویداد میمون و مبارک انتخابات هم در چنگال ایدئولوژی واپسگرای سیستم گرفتار و به کلی خاصیتش را از دست داده. در استفتائی که اخیرا از خامنه ای دربارهٔ حکم شرکت در انتخابات ۱۴۰۰ شده است، دیکتاتور متوهم اینطور پاسخ گفته: «رأی دادن در این دوره واجب عینی است» در فقه شیعه واجبات عینی به آن دسته از واجبات اطلاق میشود که همه باید آنرا انجام دهند و تمرد از آن موجب عقوبت الهی است. مثل نماز، روزه و …
این آخوند منجمد و جنایتکار در سخنرانی اخیر خود به تاریخ ۱۴ خرداد نیز در همین باب به سخنان خمینی گجستک استناد کرد، مبنی بر اینکه رأی دادن در حکومت اسلامی وظیفهٔ شرعی هر مسلمانی است و کوتاهی و غفلت از آن موجب خسران میگردد (نقل به مضمون)
✓ مردم چه میگویند؟
نزد مردم ایران نگاه ها و برداشت های مختلفی پیرامون تحلیل و تعریف از پدیدهٔ انتخابات در جمهوری اسلامی وجود دارد، اما دو نگاه غالب که از روز نخست و برگزاری آن رفراندوم کذایی تا به حال موجود است، یکی شرکت بی چون و چرا و دیگری تحریم قاطع است.
✓ موافقان شرکت در رأی گیری:
طرفداران پرو پا قرص این عرصه را طبق معمول قشریون و توده های سنتی – مذهبی جامعه (از هر صنف و طبقه ای: بورژوازی، خرده بورژوازی، پرولتاریا و لمپن پرولتاریا) تشکیل میدهند. همانهایی که تعلقات شدید دینی داشته و ایدئولوژی اسلامگرایی رژیم تا بن استخوانشان فرو رفته و به واسطهٔ شستشوی مغزی در این سالیان، ذهنشان هایجک شده، به حدی که خامنه ای را به چشم امام وقت و نایب مهدی موعود مینگرند و تمکین محض از اوامرش را مصداق کامل عبادت میدانند. تکلیف این گروه روشن است، آنها مثل همیشه و به قول خودشان میروند تا در دوران بیو دیجیتالیسم و انقلاب صنعتی چهارم و عصر اطلاعات و پسا حقیقت با حضوری پر رنگ مقابل دوربین های تلویزیونی که مشغول گلچین کردن صحنه هاست، بار دیگر حماسهٔ حضور آفریده و با یک برگ کاغذی که در صندوقی پلاستیکی میاندازند مشت محکمی بر دهان یاوه گویان بکوبند! تا بدین ترتیب هم فریضهٔ دینی شان را انجام داده باشند و هم از انقلاب نکبت آفرینشان نگهداری نمایند. استدلالات اخلاقی، علمی و فلسفی که تحریم کنندگان برای دعوت مردم به بایکوت این روحوضی مشمئز کننده میآورند به اندازهٔ سر سوزنی در این افراد تأثیر نخواهد کرد چرا که نه گوشی برای شنیدن دارند، نه قوه ای برای تحلیل و نه درک و شعوری برای تشخیص. آنها روبات هایی مذهبی هستند که هر از گاهی با فریادهای آخوندهای مرتجع و رهبر الدنگ شان، شارژ شده تا در جهت انجام منویات بت بزرگ گام بردارند. کوچکترین علاقه ای هم به اندیشیدن و عمیق شدن روی موضوعات در آنان وجود ندارد، یعنی اصلا در توانشان نیست (لازم به ذکر است که نوشتن این سطور فشار روانی و وجدانی زیادی بر اینجانب وارد آورد و باید اعتراف کنم، از اینکه مجبورم بخشی از هم میهنان عزیز، ساده دل و گمراهم را اینگونه سطح پایین توصیف کنم بسیار اندوهگینم، اما باید پذیرفت که اینها قسمتی از واقعیات تلخ موجود است. لذا برای پایبندی به حقیقت ناچار به گفتن این موارد بودم) بنابراین نباید امیدی بدانها داشت تا بلکه سر عقل بیایند. آنان همچنان در نقش پیاده نظام خلافت اسلامی عمل خواهند کرد. اینکه تعدادشان چقدر است و چند درصد از واجدین شرایط رأی دادن را شامل میشوند معلوم نیست، ولی به طور کلی و قاعدتاً باید چند میلیونی بشوند.
دستهٔ دیگر از موافقان رأی دادن را به طور اخص بخشهایی از طبقهٔ متوسط شهری تشکیل میدهند که همچنان به گفتمان اصلاح طلبی باور داشته و معتقدند رأی دادن باید سوای از چیستی و نوع نظام حاکم نگریسته شود زیرا یک حق است و باید از آن برای تغییرات هر چند کوچک در شرایط حاضر استفاده نمود (البته هیچگاه توضیح نمیدهند که انتخاباتی که صفر تا صدش را یک نظام توتالیتر به راه میاندازد و از اول تا آخر مراقب است که نکند خدایی نکرده این وسط یک آدمی که اندکی با سیستم زاویه دارد وارد چرخه شود، و اگر هم شد و از دستشان در رفت هزار و یک مکانیسم بازدارنده وجود دارد تا جلویش را بگیرند، چگونه میتواند منجر به تغییرات «هر چند کوچک» بشود؟ به فرض حصول این تغییرات کوچک آیا امکان ماندگاری و تثبیت آن و رفتن به سراغ گسترش و بسط این تغییرات در مقیاس های بزرگتر وجود دارد؟ آیا روند حرکتی ۴۲ سالهٔ رژیم که پیوسته در سراشیبی سقوط و به سمت قهقرا بوده این فرضیهٔ بیش از حد خوشبینانه و در واقع احمقانه را باطل نمیکند؟ آیا این حق رأی در چنین نظام مخوفی، خود به خود به ابزاری برای تأیید ضمنی عملکرد و کارنامهٔ سیاه سران آن تبدیل نمیشود؟) به هر حال و خوشبختانه بعد از خیزش تعیین کنندهٔ دی ۹۶ و قیام خونین آبان ۹۸، برای آخرین بار نقاب از چهرهٔ این روباه صفتان و کاسب کاران سیاسی برداشته و پوچی ادعاهایشان برای بار چندم ثابت شد. نظامی که کوچکترین اعتراض را با کشیدن اسلحه روی مردم بی دفاع و به رگبار بستنشان در نیزار پاسخ میدهد، ذات و فطرتش کاملا واضح و نمایان است، البته برای آنان که اندکی میفهمند!
✓ مخالفان معرکه:
چهار دهه شکست پشت شکست در تمام عرصه ها، قتلهای افسار گسیخته ای که از تابستان ۵۷ و ماه ها قبل از پیروزی جهل بر خرد توسط تندروهای اسلامگرا شروع شد (با جنایت هایی مثل سینما رکس، ترور ناموفق غلامحسین دانشی و حتی کشتار میدان ژاله که برخی قویا آن را به عنوان توطئه ای سازمان یافته برای تهییج احساسات مردم در نظر میگیرند)، اعدامهای فله ای که از همان ۲۳ بهمن ۵۷ تا به امروز ادامه دارد، و قساوت ها و بربریت های تمام این دوران (خصوصا از سال ۸۸ به این طرف)، مردم را به این نتیجه رسانده که با مشتی تبهکار حرفه ای و سایکوپت طرفند که از کمترین امکان همحسی و درک متقابل بی بهره بوده و به راستی از نظر میزان توحش، به اسلاف تازی و بیانگردشان که ۱۴ قرن قبل از صحرای حجاز به ایران یورش بردند پهلو میزنند. درست به خاطر همین ویژگی ها هم بود که کانون های جهانی قدرت این اجامر را با تبختری بی مانند در انقلابی ساختگی به مردم بخت برگشتهٔ ایران فروختند (یا بهتر بگوییم قالب کردند)، و این مزدوران هم به وظیفهٔ خود به خوبی عمل نموده و بنیان های کشور را چنان بر باد داده اند که اگر اغراق نکرده باشیم و با عنایت به آمار و ارقام، نظر کارشناسان امر و بررسی شواهد موجود، ایران کهن و چند هزار سالهٔ ما، اکنون در آستانهٔ فروپاشی تمدنی قرار دارد.
با کنار هم گذاشتن تکه های پازل فلاکت و بدبختی، تصویر روشنی از حال و روز مردم بی پناه ایران بدست خواهد آمد و هر که این تصویر را ببیند، اگر ذره ای شرافت در وجودش باقی مانده باشد، درخواهد یافت که وقت گذر کامل از دار و دستهٔ اشرار فرا رسیده و نخستین مرحلهٔ آن با سر باز زدن و امتناع از شرکت در هر تجمع، میتینگ، و نمایشی است که توسط این نظام ترتیب داده شده باشد و در رأسشان هم انتصابات قرار دارد. بایکوت این واقعه که تماما و از اساس باطل و مردود است نخستین گام برای اعلام برائت از جانیان ضد بشر سوار بر قدرت خواهد بود. عبور از هر رژیمی ابتدا در ذهن افراد و با کلنجارهای اخلاقی و فلسفی کلید خورده تا بعدا وارد فاز و نمود بیرونی آن بشود. پس با صدای بلند و رسا اعلام میکنیم: ما (اکثریت مردم ایران) خواهان یک زندگی شرافتمندانه، مرفه، آزاد و انسانی هستیم، ما سبک زندگی مدرن و غیر اسلامی میخواهیم، ما میخواهیم سرنوشت مان را خود رقم زده و برای وصول این مطالبات به حق و رادیکال باید از شر رژیم اهریمنی اسلامی – آخوندی با تمام اعوان و انصار و از همهٔ طیف هایش خلاص شده تا راهمان برای پیش روی هموار گردد. با تداوم حیات سیاسی جمهوری اسلامی آب خوش از گلوی احدی از مردم مظلوم ایران پایین نخواهد رفت، چنان که تا الان نرفته. ۴۲ سال رأی دادید و رأی دادند و اوضاع روز به روز وخیم تر شد، حال اگر ۴۲ سال دیگر هم رأی بدهید نتیجهٔ متفاوتی نخواهید گرفت، آزموده را آزمودن خطاست.(البته بعید میدانم با ادامهٔ وضع فعلی، تا چند سال دیگر اثری از کشوری به نام ایران با موقعیت کنونی اش روی نقشهٔ جغرافیا باقی مانده باشد)
این هفت سرجهازی نظام که خود در نابسامانی ها شریک بوده و همدست خامنه ای هستند را کنار بگذارید، اگر امروز این دلقک ها روبروی من و شما نشسته و از مبارزه با فساد و تبعیض دم میزنند، از شوخی هایی است که گاهی تاریخ با ملت هایی مثل ما میکند. اینها که سهل است، اگر شما عصارهٔ فضایل سوسیالیست های دمکراتی مثل جواهر لعل نهرو، اولاف پالمه و سالوادور آلنده و ذکاوت و کیاست سیاستمداران عملگرا و استخوان خرد کرده ای مانند بیسمارک، روزولت و چرچیل را هم در یک سوپرمن جمع کرده و پست ریاست جمهوری اسلامی ایران را به وی عطا کنید، نمیتواند قدم مثبتی بردارد، میپرسید چرا؟ پاسخش را شیخ خندان اوایل دهه ۸۰ داده بود: رئیس جمهور در ایران تدارکاتچی است. رئیس جمهور در ایران فقط و فقط در جایگاه مباشر رهبر و مافیاهای درون نظام تعریف میشود، به نوعی رئیس دفتر آقایان است. این آخوندها، پاسدارها و بازاری های دزد مؤتلفه بالاخره یک نفر را میخواهند که به رتق و فتق امور روزمره بپردازد تا خود در پشت صحنه و با خیالی آسوده مشغول غارت ثروت های مملکت و ادارهٔ امپراطوری ۲۰۰ میلیارد دلاری شان باشند، این وسط اگر ناکامی و ناکارآمدی هم رخ داد گردن همان مباشر و تدارکاتچی میاندازند تا در نزد عوام قدسیت خود را حفظ کرده و کسی تقصیر را متوجه آنان نکند. حقیقتا که صحنه آرایی هوشمندانه ای است!
✓ رأی دادن به مثابهٔ تمرین دمکراسی و امری دمکراتیک؟
شاید در دوران باستان و به طور مشخص در دمکراسی کوچک دولتشهر آتن، رجوع به آرای مردم و نظرخواهی از آنها، مصداق کامل و تبلور راستین مردمسالاری تلقی میشد. اما در دوران مدرن و پست مدرن امروز، انتخابات یگانه وسیلهٔ دخالت دادن مردم در حاکمیت محسوب نمیشود. رأی دادن به خودی خود نه امری دمکراتیک که ابزار و کنشی است سیاسی و مثل تمام آکسیون هایی از این جنس میتواند برای اعلام وجود، هم جنبهٔ سلبی به خود بگیرد و هم ایجابی. منطقی دوگانه به پشتوانهٔ تاکتیکی دو گانه در آن نهفته است که با به کار بستن هر کدام، شما میتوانید حاکمیت خود را اعمال کنید، در یکی به صورت مثبت و در دیگری به شکل منفی. در اصل همانطور که تأیید یک چیز حاوی پیامی مشخص است، نفی و رد آن نیز در ترمین حقوقی و سیاسی ما به ازا داشته و دارای معنا و مفهومی منحصر به فرد بوده و میتواند عاملی باشد برای بروز مادیتی جدید. هر دوی این رویکردها در برهه های مختلف تاریخی و به تناسب اوضاع میتواند اثر گذار بوده و مهم جلوه کند. اما گاهی برای حفظ دمکراسی یا رسیدن به آن، باید ماکیاولیستی عمل کرده و اصول آنرا زیر پا گذاشت.
امروزه دیگر شرکت کردن در انتخابات (آنهم سناریوی دست سازی شدهٔ رژیم اسلامی) را تنها مؤلفهٔ اساسی تمرین دمکراسی به حساب آوردن، در بهترین حالت بیانگر کم دانی و عدم اطلاع فرد از استانداردهای حاکمیت سالم، پیشرفته و پایدار سیاسی در هزارهٔ سوم و تقلیل و محدود کردن مقولهٔ پویا و پیچیدهٔ دمکراسی به صندوق رأی است.
در همین خصوص توجه تان را به گزیده ای از سخنرانی زنده نام منصور حکمت در یکی از جلسات گفت و شنود حزب کمونیست کارگری ایران در گوتنبرگ سوئد در سال 2000 میلادی، پیرامون امر انتخابات و رأی گیری جلب مینمایم:
- انتخابات نتیجهٔ مبارزات مردم است نه ظرف دخالت مردم. تو خود همین کشور سوئد انتخابات راه دخالت مردم در حکومت نیست. اتحادیه درست میکنند، کمپینها و کمیته های مختلف درست میکنند، در محل متشکل میشوند، در روزنامه ها مقاله مینویسند و … به این میگویند تأثیر گذاری. تو خود سوئد انتخابات راه دخالت مردم نیست بعد در مجلس اسلامی – آبکی و دروغین، انتخابات را به عنوان یک راه دخالت مردم به دنیا شناسانده. انتخابات است که ما را مجبور میکند در انتخابات شرکت نکنیم. [زیرا اگر مردم میلیونی در انتخابات شرکت کنند، در محافل بین المللی] میگویند چند میلیون نفر فلانی را میخواهند و یک نفر هم تو را نمیخواهد، بنابراین برو پی کارت! که [عملا] دارند به ما میگویند حالا که مردم رفتند و به اینها رأی دادند، شما خودتان را منحل نمیکنید؟ چرا متوجه نیستید رأی دادن به حکومت «حق دار» است که حمله میکند به اپوزیسیون؟ رأی دادن به هر جناح از حکومت ابزار حملهٔ بعدیشان در خارج از کشور به اپوزیسیونی است که میخواهد از اینها فراتر برود. [و این مارکسیست جسور در اظهار نظری قابل توجه و ظریف پا را از این هم فراتر گذاشته و بیان میدارد حتی سیاست تحریم انتخابات هم به تنهایی گویای واقعیت نیست]: اینکه این را سیاست نادرستی ارزیابی کنید درست نیست، برای اینکه فرض ما همیشه این بوده که شرکت در «سیاست درستی» را ارزیابی کنیم. [دربارهٔ] اسلامی ها اینجا برعکس بوده، یعنی حتی تحریم کردن هم از سر این انتخابات زیاد است. بحث تحریم وقتی موضوعیت دارد که به بقیهٔ چیزهایش اعتراضی نباشد و فقط انتخاب را تحریم بکنیم. وقتی کل پدیده از نظر شما فاقد مشروعیت است، بدین معنی که انتخاباتی را که دارد به نمایندگی از مردمی صورت میگیرد و نهادی که میخواهد تشکیل شود، همه اش ضد مردمی و تو خالی است و از نظر شما مشروعیت ندارد، تحریم انتخابات بیان درستی نیست، [ما] هنوز هم همین را میگوییم. در همان تحلیل «مردم باید تحریم بکنند» در آژیتاسیون شفاهی اتفاقا یک نوشته ای در نشریهٔ کمونیست است. منتها آنجا ما سیاستمان را روی سیاست تحریم نگذاشتیم، ما بحث افشا انتخابات، بحث محکوم کردن و منزوی کردنش را داشتیم. کسانی که بحث تحریم انتخابات را داشتند، سیاست تحریم را با همین فرض تبلیغ میکردند که به نظرم ابراز درستی نیست. برای مثال شما میتوانید به خاطر اینکه در انتخابات به اندازهٔ کافی فرصت تبلیغاتی ندادند انتخابات را تحریم کنید. در این کشورها میشود. نمایندهٔ شما را یکجایی نگذاشتند برود از تلویزیون استفاده کند یا سازمان ملل روی صندوق ها نظارت نمیکند و شما میگویید بیاید و نظارت بکند. این اتفاقاتی است که میشود تحریم کرد. ولی در چهارچوب حکومت ایران، این انتخابات نامشروع تر و غیر قانونی تر از آن است که آدم فقط انتخابات را تحریم کند. ما سیاست تحریم نداشتیم، ما سیاست افشا و محکوم کردن این نمایش واهی را داشتیم با تشویق مردم و دخالت فعال در پروسهٔ انتخابات. کلمهٔ تحریم را هم به معنی عام کلمه به کار بردیم نه به معنی تاکتیک تحریم*
✓ نتیجه گیری:
در دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری که در اردیبهشت سال 96 برگزار شد، طبق آمار اعلامی رژیم، تعداد بایکوت کنندگان 17 میلیون از کل واجدین شرایط بود. ابراهیم رییسی با 16 میلیون رأی دوم شد. پس در دورهٔ گذشته با وجود پروپاگاندای غول پیکری که مردم ایران را در احاطه داشت و پیوسته به رأی دادن ترغیبشان میکرد، مخالفان توانستند نسبتا خودی نشان دهند. به طوریکه شمارشان از طرفداران رئیسی جلاد با آن کبکبه و دبدبه ای که در نظام داشت بیشتر شد و اختلافشان با آرای شیخ حسن مکار هم فقط ۷ میلیون بود (با این توضیح که اکثر رأی دهندگان به آخوند روحانی از سر ناچاری و استیصال چنین کردند)
بنابراین هدف امسال باید پیشی گرفتن تعداد بایکوت کنندگان و مخالفان رژیم از تعداد آرای فرد پیروز انتخابات باشد. اگر به این موفقیت نائل شویم (که با توجه به شناخت و آگاهی بیشتر مردم از ماهیت رژیم دور از دسترس نیست) میتوان به تحولات آینده امیدوار بود.
✓ خطابهٔ آخر:
ای قشر خاکستری، ای کسانیکه که همواره شرط پیروزی دو طرف دعوا در کامیابی آنها به متقاعد کردن شما و کشاندن تان به طرف خود بوده، توجه کنید انتخابات در نظام های اتوکرات و یکه سالار همانطور که خود خامنه ای ضحاک بارها گفته، فقط جنبهٔ تأیید شخص اول مملکت و سیستم تحت فرمانش را دارد، از این دست انتخابات رهبر کرهٔ شمالی هم به راه میاندازد. اگر با کلیت رژیم مخالفید نباید گول خورده و پای صندوق بروید، در غیر اینصورت این کار شما نزد جهانیان به عنوان موافقت عملی تان با ساختمان سراسری رژیم اسلامی مستفاد خواهد شد. رأی دادن نه فریضه ای دینی است، نه امری دمکراتیک و نه قرار است کشور را نجات دهد. اینها همه بهانه هایی است برای کشاندن شما به مخمصه ای که نتایجش از قبل مشخص بوده و کوچکترین کارکرد کیفی نخواهد داشت. بدانید اتومبیل فرسودهٔ ایران با سرعت هر چه تمام تر به سمت پرتگاه نابودی و نیستی در حرکت است و فرقی نمیکند راننده اش همتی باشد یا رئیسی، مهرعلیزاده باشد یا جلیلی، شاید شیادان به شما بگویند اگر فلانی بیاید با سرعت ۵۰ کیلومتر به سمت دره میرویم اما اگر بهمانی بشود تخته گاز ما را خواهد برد! اما وقتی کلیت سوگیری و مسیر به فروپاشی منتهی میشود دیگر چه فرقی میکند که با سرعت کم به آن نزدیک میشویم یا زیاد؟ سرانجام نابودی است حال یک سال زودتر یا دیرتر توفیری در کنه ماجرا ندارد. ما باید به فکر راه نجات باشیم و مالکیت و هدایت اتومبیل ایران را خود به دست گرفته و آنرا به جادهٔ پیشرفت و ترقی بازگردانیم. این شدنی است. و برای اینکار در ابتدا و پیش از هر چیز باید با لگدی محکم، میز بازی حیله گرانهٔ رژیم که نامش را انتخابات گذاشته بر هم بزنیم. صفوف خود را از ویرانگران و پیام آوران تاریکی جدا کنید. این انتخابات قلابی که روز و شب در رسانه ها فخرش را به شما میفروشند با این رژیم منفور به ایران نیامده، در گذشته های دور، ایران نخست وزیری داشت که برای انحلال پارلمان رفراندوم برگزار میکرد. پادشاهی داشت که با وجود تمام تک روی ها و مشی استبدادی اش، اصول انقلاب سفیدش را به همه پرسی میگذاشت تا با رأی مثبت مردم اجرایی شود. انتخابات در ایران حاصل جانفشانی آزادی خواهان انقلاب دورانساز مشروطه است و هیچ ربطی به نظام متعفن اسلامی ندارد. ساده نباشید. جمهوری اسلامی تنها کاری که با انتخابات کرد، استفادهٔ ابزاری از آن و خالی کردنش از معنا و مفهوم واقعی و به فساد و تباهی کشاندنش بود. جواب ابلهان خاموشی است. سکوت در مقابل این صداهای گوش خراش و مزاحمی که هر از چند گاهی تحت لوای رأی گیری بلند میشود، کمترین کاری است که میتوان انجام داد. هیچ خطری هم ندارد، کافی است در خانه بمانید و وارد این سیاه بازی نشوید. بگذارید سران نظام با دعواهای زرگری سر طرفدارانشان را گرم کنند. شما به فکر آیندهٔ خود و فرزندانتان باشید که زیر سایهٔ حکمرانی مفتضحانهٔ این هیولاها به محاق رفته و هیچ چشم اندازی هم برای بهبودش وجود ندارد. خودتان را بیهوده معطل این و آن نکنید و تا دیر نشده برای برون رفت از جهنم، فکری عاجل کنید. تحت تأثیر فضاسازی های موجود قرار نگیرید، کشور هیچ نیازی به رأی من و شما ندارد، عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان هم بر این گزاره صحه گذاشته و آب پاکی را روی دست مردم ریخت. کشور با رأی اداره نمیشود، بلکه با اراده و تلاش و هوشیاری شهروندان به جلو میرود. مراقب باشید در لحظات آخر و با موسیقی های حماسی که از صدا و سیما پخش میشود مبادا شور ناسیونالیستی کاذب وجودتان را فرا گرفته و فکر کنید همه چیز به رأی و نظر شما بستگی دارد و اگر رأی ندهید خیانتی نابخشودنی مرتکب شده اید! تمام شما از نظر حاکمیت امتی بی اختیار و پیرو محسوب میشوید که نیاز به قیم دارد و رأی تان هر چه باشد و روی برگه هر چه که بنویسید در حکم بیعت با امام امت خواهد بود. پس برای خود ارزش قائل بوده و اجازه دهید نادان ها، غرض ورزها و مواجب بگیران، برای خود اصلاح طلبی کنند، شما به دنبال راهی برای پس گرفتن شرافت، هویت و وطن تان باشید که به گواه تاریخ، و فلسفهٔ سیاسی در نظام های تمامیت خواه جز از طریق انقلاب ممکن نیست. آن هم انقلابی تماما ایرانی، بدست ایرانی و برای رهایی تمدن ایرانی از قیود جهل، بندگی، ظلم و خرافات.
مقاله را با جمله ای موجز و دقیق از روانشاد، جاوید نام دکتر شاپور بختیار به پایان میبرم، باشد که زین پس این گفتهٔ مرغ طوفان را آویزهٔ گوش کرده و سرلوحهٔ کار و زندگی مان قرار دهیم:
براندازی رژیم منحوس اسلامی ممکن است گران تمام شود، ولی گرانتر از ادامهٔ آن نیست
زنده باد آزادی
پاینده ایران
سهراب اسفندیار ، ۲۵ خرداد ۱۴۰۰