ابر قدرت آسیب دیده- فرهاد یزدی
در درآزای تاریخ خود، آمریکا همواره در حال جنگ بوده است. از جنگ با ساکنان پیشین گرفته تا جنگ داخلی برای پاسداری از یک پارچگی سرزمینی تا جنگ در کشورهای دوردست برای جهان گشائی و تا دوبار شرکت در جنگ های جهانی. از تمامی این جنگ ها، گرچه برخی از لحاظ اخلاقی مورد پرسش است، پیروز خارج شده است. “پیروزی” بدین تعریف که به هدف های تعیین شده در آغاز نبرد، دسترسی پیدا کرد. همراه با دمکراسی سیاسی و اقتصاد بازار توانست به گسترش سریع علمی و شگردشناسی دست یابد. پس از جنگ جهانی دوم، قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا بدون رقیب بود.همراه با انحصار جنگ افزار هسته ای که در اختیار داشت و اتحادهای سیاسی و نظامی که در سراسر گیتی ایجاد کرد، بدل به ابر قدرت جهان گردید. حتا پس از دست یابی شوروی به جنگ افزار هسته ای، پیشتازی آمریکا در زمینه تولید و امکان پرتاب، تا سال هاهنوز ادامه داشت. قدرت سخت و نرم آمریکا حاکم بر جهان گردید.
در پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا در سه جنگ بزرگ زمینی در کره، ویتنام و افغانستان – عراق، شرکت کرد. آمریکا آمادگی نداشت که در کره، پس از دستیابی به هدف که راندن کره شمالی از جنوب خط 37 درجه بود، جنگ را پیش از این ادامه دهد و آتش بس را پذیرفت که تاکنون نیز پابرجاست. در ویتنام با وجود حضور 500 هزار نفری نیروی نظامی، در نهایت، زیر فشار افکار عمومی داخلی، از آن سرزمین خارج شد. این شکست اثر روانی شگرفی در داخل آمریکا به جای گذاشت و به این نتیجه رسید که یا وارد جنگ زمینی نخواهد شد و یا اگر شد، با تمام قوا دشمن را باید بکوبد.[i] انقلاب ایران شکست بزرگ دیگری به حیثیت نظامی آمریکا و آمادگی آن کشور برای شرکت در جنگ، وارد آورد. سقوط شوروی از دور رقابت با آمریکا، تا اندازه زیادی، اعتماد بنفس ملی آن کشور را ترمیم کرد. بسیاری بر این نظر بودند که اثرات روانی ویتنام از خاطره ملت پاک گردیده است. با این وجود، به استثنای چند مداخله نظامی محدود و کوچک، همچنان تلاش می کرد که خود را از جنگ دور نگاه دارد. واقعه 11 سپامبر 2001، امکان روانی داخلی حمله نظامی و اشغال افغانستان و پس از آن، عراق، را ایجاد کرد. نیروهای نظامی آمریکا به سرعت توانستند خاک این دو کشور را اشغال کنند و یک بار دیگر توان جنگندگی خود را به اثبات رسانند. اما، آمریکا و جامعه آن، آماده فداکاری برای استقرار امنیت و ثبات در آن دو سرزمین را نداشت. به سخن دیگر جنگ وظایف پلیسی را در بر نمی گرفت. درست خلاف عملی که در ژاپن و آلمان و پس از آن در کره جنوبی آنجام داد.
با مقایسه سه جنگ بزرگ زمینی آمریکا، پس از پایان جنگ جهانی دوم، دو نکته روشن می گردد: (1) آمریکا هر روزه آمادگی و اشتهای فدا کردن نیروی انسانی خود را در سرزمین های خارجی، برای پاسداری از وضع موجود و یا پراکش دمکراسی، از دست می دهد. یا به سخن دیگر، آمادگی جامعه آن کشور برای وارد شدن در جنگ های خارجی، رو به نشیب است. می توان چیرگی روبه افزایش پاسیفیسم و حذر از جنگ زمینی را در این سرزمین را به روشنی دید. بخشی از این دگرگونی روانی براثر شکاف اجتماعی موجود ایجاد گردیده. شتاب و بی نظمی آمریکا برای خروج از افغانستان، غیر قابل پیش بینی و حیرت آور بوده است. می توان آن را تعبیر بر چیرگی پسیفیسم بر جامعه و به ویژه بر هیئت حاکمه آمریکا نسبت داد. معامله آمریکا با طالبان، الگو برداری از معامله کارتر با خمینی در روزهای پایانی حکومت سلطنتی در ایران می باشد. هیئت حاکمه آمریکا از وقایع ایران (و حتا تا مقدار زیاد سقوط ویتنام) هیچ یاد نگرفت. همان طور که کارتر، فریب خمینی را خورد، ترامپ – بایدن هم در دام طالبان افتادند، اما با ساده لوحی بیش تر. حتا اگر هم فرض کنیم که آمریکا با آگاهی به طالبان امکان داد که به قدرت بازگردند، بازهم این پرسش پیش می آید که شتاب برای خروج 2500 نفر باقی مانده نیروهای آمریکائی از افغانستان که تا آن زمان موازنه قوا را پاسدار بودند، بدون پایان دادن برنامه خروج چه توجیهی می تواند داشت. به ویژه اگر در نظر گیریم که آمریکا و بسیاری از متحدان برنامه تعطیل کردن سفارت خانه های خود را داشتند. به سخن دیگر آنان براین باور بودند که نه تنها طالبان قدرت را در دست خواهند گرفت، بلکه آنان دشمن آشتی ناپذیر غرب هستند.[ii] پس تسلیم قدرت به طالبان چه معنای می تواند داشت؟ (2) آمریکا اگر توان و آمادگی کشور سازی را از دست داده است، چنانچه در آلمان و ژاپن و سپس کره انجام داد، این بدان معنا نیست که توان تخریب سهمگین با هزینه به نسبت پائین را نیز از دست داده است. بخاطر برخورداری از شگردشناسی شگرف جنگی، توان تخریبی آن کشور همچنان در بالاترین سطح قرار دارد. برای بازیافت بخشی از حیثیت از دست رفته بخاطر وقایع افغانستان، انتظار حملات تخریبی به دشمنان کم توان تر از راه هوا، دریا و سایبری دور از ذهن نیست.
با در نظر گرفتن این دو نکته، که نشان از افول نسبی قدرت سخت و نرم آمریکا دارد، اکنون این پرسش پیش می آید که آینده توازن ابر قدرت ها و تاثیر آن بر جهان، منطقه و ایران چه خواهد بود؟
بدون تردید بسیاری از قدرت ها که در اتحاد دمکراتیک و بازار آزاد شرکت ندارند، از تله ای که ابر قدرت جهانی در آن گرفتار افتاد، استقبال خواهند کرد. اما کشورهای عضو در این اتحاد و به ویژه در خط نخست برخورد، نسبت به استقلال فیزیکی و آزادی عمل خود، به شدت نگران خواهند شد. از سوی دیگر ابر قدرت اقتصادی – نظامی به نام چین در چهل سال گذشته در حال فراز است.[iii] این ابر قدرت در نخستین روزها با فروتنی، به افزایش توان نظامی و به ویژه اقتصادی خود کوشا بود. اما بتدریج از سیاست پدافندی به آفندی روی آورد و امروز از این که قدرت خود را به رخ جهان با تمرکز بر کشورهای همجوار، به نمایش گذارد، ابائی ندارد. چین روزانه فرمان فرمائی آمریکا به عنوان پلیس جهانی و پاسدار وضع موجود را، به چالش می کشد. تمرکز بر حوزه پاسفیک می باشد. البته تا سال ها در آینده، چین در این حوزه به طور مستقیم با آمریکا به جنگ دست نخواهد زد. بلکه سیاست خویشتن داری با هدف نظارت بر تحولات داخلی آمریکا را در پیش خواهد گرفت. اما رهبران سرزمین هائی که چین آن را بخشی از خاک خود می داند و یا حوزه کشورهای خاور دور مانند ویتنام، کامبوج، فلیپین و تایلند، که حمایت آمریکا را رو به کاهش می بینند، نمی توانند مطمئن باشند که آن کشور با نرمی عمل خواهد کرد. چین با ایجاد جزایر مصنوعی، هر روزه در حال افزایش سطح آب های ساحلی خود می باشد. هم از نظر وابستگی اقتصادی که این کشورها به بازار چین دارند و هم از نظر نظامی و هم از کم رنگ تر شدن نقش آمریکا در منطقه، قادر به چالش آن کشور نخواهند بود. رهبران سیاسی تایوان و کره جنوبی از مداخله نظامی آمریکا در صورت حمله چین به تایوان و یا کره شمالی به کره جنوبی، اطمینان گذشته را نداشته و از این رو چین و دست نشانده آن کره شمالی، قادر به باج گیری به صورت امتیازهای سیاسی و مالی خواهند بود. می توان انتظار داشت که عقب نشینی تدریجی 70 ساله آمریکا و به ویژه افتضاح فرار از افغانستان، بر آسیای جنوب شرقی و خاوردور اثر فوری داشته باشد. تخلیه فوری و بی برنامه آمریکا از افغانستان، خواهی نخواهی پای چین به آن کشور را بازخواهد کرد.
روسیه هر روزه خطر چین را بیش تر احساس خواهد کرد. اما همزمان با کارتر دیگری در کاخ سفید، احساس می کند که می تواند با دست بازتری در خاورمیانه و اروپای خاوری، نقش اثر گذار بازی کند. تا هنگامی که چین به طور مستقیم بر سرزمین های خاوری روسیه دست اندازی مستقیم نکند، درگیری نظامی احتمال زیادی ندارد. با نزدیکی با ترکیه و در پیش گرفتن سیاست همراه، نفوذ این دو قدرت درجه دو در خلیج فارس، عراق و سوریه افزایش خواهد یافت. فشار به ایران هم از جنوب کشور و هم از باختر و شمال (وسیله آران) چاره ای به جز افزایش نخواهد داشت. روسیه همچنین در اروپای باختری، با کم رنگ شدن سایه آمریکا، به قدرت نمائی دست خواهد زد. پس از این تجربه، اروپای خاوری، همان طور که از مدت ها پیش ابراز می کرد، چتر حمایتی آمریکا را تضمین کافی برای خود ندانسته و به ناچار با نزدیک شدن هرچه بیش تر با یکدیگر، به تقویت قوای پدافندی خود و به احتمال، هسته ای، دست خواهند زد در حالیکه تا مقدار زیاد از نفوذ نظامی و سیاسی چین دور خواهند بود.
در رابطه با منطقه می توان گفت که به احتمال زیاد، افغانستان جنگ داخلی دراز مدت در پیش دارد که هر لحظه می تواند گه گاه یا ممتد، به ایران نیز سرایت کند. جنگ و رقابت میان اسلامی های تندرو (طالبان، ولایت خراسان، داعشی ها و گروه های دیگری که به احتمال ایجاد خواهد شد) با یکدیگر و گروه های غیر پشتون در خواهد گرفت. تمامی قدرت های جهانی و همسایه به مداخله و یاری رساندن به یک و یا به چند گروه، همزمان مشغول خواهند بود. هرگاه طالبان بتوانند نفوذ خود را به مرزهای چین و ساکنان مسلمان نشین آن، چنانچه انتظار می رود برسانند، آنگاه چین بدون رحم و تردید با شدت به سرکوب طالبان خواهد پرداخت.
از روز به قدرت رسیدن تاکنون، پایه ی سیاست خارجی نظام اسلامی، آسیب رساندن به غرب، بدون در نظر گرفتن منافع ایران بود. اکنون که آمریکا افغانستان را ترک گفت، تهدیدهای فوری بر نظام شیعی ایران آشکار می گردد. نظام اسلامی اکنون در محاصره تندروهای سنی مذهب قرار گرفته است. پس از وقایع افغانستان که بر حیثیت آمریکا به شدت آسیب رساند، می توان اتحاد نانوشته اما محکمی میان سیاست اسرائیل، عربستان[iv] – متحدان و پاکستان (و به احتمال زیاد ترکیه) را، دستکم در رابطه با نظام اسلامی انتظار داشت. اسرائیل، بدون توجه کامل به نظرات آمریکا، با دست بازتری در برابر ایران عمل خواهد کرد. در این مرحله نمی توان انتظار داشت که عملیات جاسوسی، خرابکاری و حمایت از تجزیه طلبان، اسرائیل در ایران کاهش یابد. پاکستان، با پیروزی سریع به دست آمده در افغانستان که به هزینه ی ایران، هند و آمریکا و غرب، انجام گرفت فشار غیر قابل تحمل بر مناطق خاوری و جنوبی ایران را با هدف باج گیری اقتصادی و سیاسی، آغاز خواهد کرد. به احتمال زیاد، دستکم پاکستان به [v]دنبال دریافت حق امتیاز ذخایر انرژی فسیلی در ایران خواهد بود. گرچه ایران برای موازنه تلاش خواهد کرد که رابطه با هند را گسترش دهد، به خاطر نداشتن مرز مشترک، امکان موفقیت اندک است. ابر قدرت ناحیه ای که در چند سال گذشته توانسته نفوذ و کارآئی خود را به شدت گسترش دهد ترکیه است. هرجا ترکیه پیش رفته به معنای عقب نشینی نظام اسلامی بوده است. در اقلیم کردستان، در عراق و سوریه و به ویژه در قفقاز، ترکیه به ترکتازی مشغول و در حالی که نظام اسلامی با حیرت تمام تنها نظاره گر است. کار به جائی رسیده که نیروی نظامی ترکیه، مرز ایران و ارمنستان را به روی تردد از ایران می بندند. بدون تردید، اکنون که آمریکا، روسیه همراه با پول عربستان از ترکیه حمایت می کنند، خواست و باج خواهی آن کشور از ایران در قفقاذ، سوریه، عراق، اقلیم کردستان، با شتاب و شدت افزایش خواهد یافت. آذربایجان در خطر فوری و مستقیم است.
خلاء قدرت ایجاد شده وسیله ی آمریکا، به سرعت وسیله چین، روسیه و قدرت های منطقه ای پر خواهد شد. البته به هیچ وجه نباید آمریکا را از گود خارج شده دانست. اما دستکم تا مدتی، آمریکا مجبور است که به ترمیم وجهه از دست رفته، تمرکز کند و به استحکام اتحادیه های خود بپردازد. از این رو نمایش قدرت نظامی در مناطق مختلف گیتی وسیله آمریکا را باید داشت. اگر نظام اسلامی تا پیش از اینکه سقوط کند، از شعور حداقل سیاسی برخوردار باشد، باید با دست برداشتن از سیاست های پیشین خود در جهت بهبودی روابط با غرب که مورد استقبال قرار خواهد گرفت، کوشا باشد. بیست و هفتم اوت 2021
[i] – ساختار سیاسی آمریکا اجازه نمی دهد که آن کشور بتواند در یک جنگ نامحبوب، زمان زیادی دوام آورد.
[ii]– پس سخن راندن از این که طالبان دگردیسی یافته اند چه معنای می دهد؟
[iii] – بر مبنای آخرین رده بندی، 129 بنگاه اقتصادی چینی در برابر 121 همتای آمریکائی در سیاهه 500 شرکت بزرگ جهان قرار داشته اند. در بیست سال پیش تنها هشت بنگاه چینی در این سیاهه وجود داشتند. چهار بانک نخست جهان چینی می باشند. بزرگ ترین بانک آمریکا تنها در رده ششم قرار دارد. بیست سال پیش هشت بانک آمریکائی در سیاهه 10 بزرگ ترین بانک های جهان قرار داشتند.
[iv] – البته عربستان با اسلام داعشی که تهدید مستقیمی است بر نظام حکومتی آن سرزمین، به شدت مخالف است و به طالبان برای از میان برداشتن آنان از هر گونه یاری دریغ نخواهد کرد.