آزادی مطبوعات و دکتر شاپور بختیار- ایراندخت صدیه
آغاز نخست وزیری دکتر بختیار با پایان اعتصاب 60 روزه مطبوعات ایران همزمان بود، او در نخستین مصاحبه مطبوعاتی خود در 13 آذر 1357 درباره اهمیت این موضوع چنین گفت : « آزادی به خصوص آزادی مطبوعات اهمیت خاص دارد و تا سه روز دیگر آزادی مطبوعات به طور مطلق تأمین می شود تا کسی از مأموران سانسور بالای سر نویسندگان نباشد و بدین جهت از همه روزنامه ها می خواهم انتشار خود را ادامه داده و یا آنهایی که شروع نکده اند شروع به انتشار نمایند و مطمئن به گفتار من باشند. » بر پایه همین باور او تصمیم داشت تا در نخستین گام با دادن آزادی کامل به ارباب جراید و روزنامه نگاران به این اعتصاب پایان دهد.
ملاقات دکتر شاپور بختیار با اعضای هئیت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران در 15 دی 1357 :
او پیش از اعلام رسمی نخست وزیری خود در روز ١٦ دیماه سال ١٣٥٧، با اعضای هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران ایران در خانه خود به رایزنی نشست. هدف او، چنانکه خود در همانجا گفت، این بود که حکم نخست وزیری خود را از طریق رسانههائی به آگاهی همگان برساند که برای نخستین بار با آزادی کامل انتشار می یابند .
بختیار حکم نخست وزیری را روز هشتم دیماه از محمدرضا پهلوی دریافت کرده بود، ودر دیدار با نمایندگان مطبوعات توضیح داد : « من این حکم را یک هفته در جیب خودم نگاه داشتهام تا مطبوعات آزاد در نخستین شماره خود آن را منتشر کنند. امیدوارم شما بر سر پایان دادن به اعتصاب خود با همکارانتان در تحریریهها به توافق برسید و فردا این اتفاق بیافتد. »
سالهای بعد دکتر بختیار در کتاب سی و هفت روز پس از سی و هفت سال هدف خود را چنین توضیح داد : « من ارباب جراید را خواستم در منزل خودم در حدود چهل ، پنجاه نفر بودند و به آنها گفتم آقایان شما آزادید و مطبوعات وافعا آزاد است از همین خانه من که بیرون رفتید آنچه را که مایل هستید بنویسید . نه سانسور قبل هست ، نه بعد اگر به کسی هم اهانت کردید و فحش و ناسزا دادید خود او در دادگستری اگر خواست تعقیب می کند اما راجع به شخص من هر چه بنویسید من تعقیب نمی کنم و خواستم یک درسی بدهم که این دولت با دولتهای قبلی تفاوت کلی دارد نه سانسور نظامی هست و نه سانسورغیر نظامی . »
دکتر بختیار در این نشست به جامعه مطبوعات ایران تضمین داد که آزادی مطبوعات در دوران نخست وزیری او بدون کاستی رعایت شود. او خطاب به روزنامه نگاران چنین گفت :
« از همین فردا، اگر به اعتصاب خود پایان دادید، هر مقام لشگری و کشوری را که برخلاف میل شما پا به تحریریهها گذاشت، با مسئولیت من بیرون بیاندازید. من عمری آرزو داشتم روزنامهای آزاد و با کیفیت مثل لوموند در ایران داشته باشیم و حالا که در این شرایط بحرانی مسئولیت نخست وزیری را پذیرفتهام، مایلم با کمک جامعه مطبوعات ایران این آرزو برآورده شود. شما مختارید هرطور که لازم می دانید از من و دولت من انتقاد کنید. من متعهد میشوم که در هیچ موردی معترض نباشم. اما از شما خواهش میکنم تنها به منافع ملی کشور عنایت داشته باشید. من میدانم که شانس زیادی برای موفقیت ندارم، اما با این هدف نخستوزیری را پذیرفتهام که نگذارم مملکت به چنگ ملاها بیافتد . نعلین این آخوندها از چکمه نظامیان خطرناکتر است. من تردید ندارم که اگر آنها به قدرت برسند، شما نخستین قربانیان آنها خواهید بود. کمک کنید تا از طریق تنویر افکار عمومی، نگذاریم این اتفاق تلخ برای ایران بیافتد . »
پشت پرده فتوای خمینی برای بازگشایی مطبوعات :
فردای آن ملاقات روزنامه نگارانی که به هدف اصلی خود از اعتصاب یعنی تضمین آزادی مطبوعات و امنیت شغلی روزنامه نگاران از سوی دولت رسیده بودند، دست از اعتصاب کشیدند و در گام نخست ، به جای انتشار ملاقات و سخنان دکتر شاپور بختیار با اعضای هئیت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران که عامل اصلی پایان اعتصاب مطبوعات بود، با تصویری بزرگ و در صفحه نخست از پیام خمینی استقبال کردند که در آن با لحنی آمرانه از مردان روزنامه نگار خواسته بود تا با شروع به کار تکلیف ملت با دولت غیرقانونی را مشخص کنند. پیام خمینی برای پایان اعتصاب مطبوعات چنین بود :
« بسمه تعالی
از متصدیان مطبوعات محترم که زیربار سانسور دیکتاتوری نرفتند تشکر می کنم و اکنون که دولت غیر قانونی جدید مدعی برداشت سانسور است، آقایان به کار ادامه دهند و از اعتصاب بیرون آیند تا تکلیف ملت با دولت غیر قانونی معلوم شود .
و السلام علیکم
روح الله موسوی الخمینی »
آقای جواد طالعی، منشی هئیت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران که از شاهدان آن حوادث بود درباره این دروغ و جعل تاریخی در کتاب تجربه دولت بختیار چنین توضیح می دهد :
« بگذارید در اینجا ماجرای یک دروغ بزرگ تاریخی را هم بر ملا کنم؛ نه به عنوان کسی که با کسی حب و بغضی، دارد بلکه فقط به عنوان یک شاهد زنده که دوست دارد تاریخ ما روزی دروغ زدایی شود :
رئیس هیئت مدیره سندیکا، محمد خوانساری، دبیر سرویس اقتصادی کیهان و نوه آیت الله خوانساری بود. به این دلیل او در عین حال که هم پیاله من بود، به روحانیت وابستگی خانوادگی داشت. وقتی به اتفاق آراء تصمیم به پایان اعتصاب گرفتیم، او پیشنهاد کرد که تلفنی موضوع را با آیت الله طالقانی در میان بگذاریم و از وی مشورت بخواهیم. من برآشفته گفتم : « با همه ارادتی که به آیت الله طالقانی دارم نمی فهمم اعتصاب ما چه ربطی به ایشان دارد؟ مگر ایشان نماینده صنف ماست؟ مگر هنگام آغاز اعتصاب با ایشان مشورت کردیم که حالا به سراغ ایشان برویم؟ »
همه اعضای هیئت مدیره این نظر را تایید کردند. ما، به خانه های خود رفتیم و از صبح روز بعد مشغول به کار روزانه شدیم. نیمروز، هنگامی که کیهان تازه از چاپ درآمده را روی میز کار من گذاشتند، دیدم تیتر اول را با حروف درشت چنین زده اند : « با فتوای امام خمینی، مطبوعات به اعتصاب خود پایان دادند » و بعد هم این جمله بسیار مسخره آمده بود : « آقایان مطبوعات به سر کارهایشان بروند! » چنانکه پنداری هیچ زن روزنامه نگاری وجود نداشت.
وقتی روزنامه را دیدم، احساس کردم سقف بلند سالن تحریریه کیهان روی سرم نشسته است. بلافاصله، روزنامه را برداشتم و به سراغ رحمان هاتفی رفتم که سردبیر بود. گفتم : « این دسته گل دیگر چیست که به آب دادید؟ » با لحنی عصبی گفت : « از رئیستان بپرس! » گفتم : « رئیسمان دیگر کیست؟ » با اشاره انگشت، محمد خوانساری را نشان داد که روزنامه را ورق می زد و لابد کیف می کرد از خدمت شایانی که به امام کرده است. بعد دریافتیم که او، پس از ترک جلسه هیئت مدیره، آرام ننشسته و به جای آنکه به آیت الله طالقانی تلفن بزند، با دکتر مفتح در مسجد قبا تماس گرفته و خبر داده است که اگر دیر بجنبند، افتخار تضمین آزادی مطبوعات در کارنامه بختیارثبت خواهد شد. آنها هم شبانه با نوفل لوشاتو تماس برقرار کرده و فتوا را از آیت الله خمینی گرفتند. »
عملکرد مطبوعات در 37 روز آزادی در دولت دکتر شاپور بختیار :
با نگاهی به روزنامه های اطلاعات، کیهان و آیندگان در آن دوران در میان انبوهی از تبلیغات بی شمار برای جمهوری اسلامی خمینی و بیش از ده کاریکاتور بر علیه نخست وزیر و سخنانش، تنها چند مقاله انگشت شمار در جهت تنویر افکار عمومی مشاهده می شود که دو مقاله « چرا با جمهوری اسلامی مخالم ؟ »، اثر مصطفی رحیمی در روزنامه آیندگان 25 دی 1357 و مقاله « کسی نیست از بختیار حمایت کند ؟ »، اثر خانم مهشید امیرشاهی در روزنامه آیندگان 17 بهمن 1357 ماندگارترین این مطالب هستند .
مصطفی رحیمی در نامه ای سرگشاده به خمینی از دلایل مخالفت خود با جمهوری اسلامی می گوید و باور دارد که حاکمیت متعلق به روحانیون با موازین دمکراسی منافات دارد. او در این باره چنین نوشت : « آن چنان كه من می فهمم جمهوری اسلامی یعنی آن كه حاكمیت متعلق به روحانیون باشد. و این برخلاف حقوق مكتسبه ملت ایران است كه به بهای فداكاری ها و جان بازی های بسیار این امتیاز بزرگ را در انقلاب مشروطیت به دست آورد كه ” قوای مملكت ناشی از ملت است ” . این راه از نظر سیاسی و اجتماعی و حقوقی راهی است برگشت ناپذیر. البته ملت حق دارد همیشه برای تدوین قانون اساسی بهتر و مترقی تری قیام و اقدام كند، اما معقول نیست كه حق حاكمیت خود را به هیچ شخص یا اشخاصی واگذارد. دلیل این امر را باید در نوشته های دو قرن پیش رو جست. بدین گونه قانون اساسی ما با قبول اصل مترقی حاكمیت ملی به بحث ” ولایت شاه ” و ” ولایت فقیه ” پایان داده است. به دلایل بالا جمهوری اسلامی با موازین دموكراسی منافات دارد… »
خانم مهشید امیرشاهی با انتقاد از جو حاکم بر نشریات با صراحت از نخست وزیر وقت دکتر شاپور بختیار حمایت می کند تا برای همیشه به یگانه صدای حامی بختیار تبدیل شود، در بخشی از آن مطلب ماندگار چنین می خوانیم : « … یا از روزنامه نگارانی كه دیروز مرعوب بودند و امروز هم متأسفانه مرعوبند؟ و یا از این آخرین حیرت و حسرت غریب و عظیم كه یک نفر، حتی یک نفر، در این ملک نیست كه صدا و یا قلمش را صریحا و مستقیما در دفاع از شاپور بختیار به كار برد؟ همه اینها را نمی شود گفت، زیاده مفصل است و از حوصله (و احتمالا سیاست فعلی) روزنامه ها خارج.
من تا امروز به هیچ روزنامه و نشریه ای مطلبی نداده ام كه حال و هوای سیاسی داشته باشد. شاید به این دلیل كه تا امروز در مملكتم به سیاستمداری چون شاپور بختیار بر نخورده بودم كه بدانم سیاست الزاما مغایر شرافت، صمیمیت و وطن پرستی نیست . من تمام این صفات، شرافت، صمیمیت، وطن پرستی را در آقای شاپور بختیار سراغ كرده ام. به علاوه به سرافرازی و آزادگی او مؤمنم. من ایمان دارم كه اگر امروز او را از صحنه سیاست مملكتمان برانیم خطایی كرده ایم جبران ناپذیر و نابخشودنی. من معتقدم كه این مرد عزیز این مرد عمل دارد فدای هیجان و غلیان عده ای و فرصت طلبی های عده ای دیگر می شود و اگر فدا شود اسف انگیزترین شهید حوادث اخیر خواهد بود.
من صدایم را به پشتیبانی از آقای شاپور بختیار با سربلندی هر چه تمامتر بلند می كنم، حتی اگر این صدا در فضا تنها بماند. من از تنها ماندن هرگز هراسی به دل راه نداده ام. ولی این بار می ترسم نه به خاطر خودم، بلكه به خاطر آینده این ملك و سرنوشت همه آنها كه دوستشان دارم. »
نتیجه گیری :
مطبوعات در دوران نخست وزیری دکتر بختیار پس از حدود 60 روز اعتصاب، کار خود را در آزادی کامل و به دور از سانسور آغاز کردند اما از همان گام نخست به جای استفاده از آزادی برای روشن کردن افکار عمومی و بازگویی حقایق راه خطای حمایت از خمینی و تخریب دولت بختیار را برگزیدند. دکتر شاپور بختیار سالها بعد در گفتگو با رادیو ایران درباره مطبوعات و آزادی های آن دولت 37 روزه و چگونگی بهره بردن مطبوعات از آن فضا را چنین توصیف کرد :
« راجع به مطبوعات آنچه آزادی بود من دادم و البته از طرف آنهایی كه بقلم سوگند و به آزادی سوگند می خوردند، جز فحش و ناسزا چيزی نشنيدم. در هر حال در زمان حكومت من تمام جراید آزاد بود کسی تحت تعقيب قرار نگرفت .چندين دفعه بعضی از امرای ارتش از من خواستند که درباره فلان مقاله يا فلان خبر روزنامه ها دخالت کنم. گفتم به دادگستری رجوع کنيد. از طرف وزارت جنگ به دادگستری شكايت کنيد. که فلان روزنامه برخلاف شئون و حيثيت ارتش مطلبی نوشته است و طبق فلان ماده قانون مجرم است .
اين نكته را در اينجا بايد ياد آوری کنم که هر مملكتی که دمكراتيک هم باشد به علت تعدد احزاب و کوران های سياسی، روزنامه ها متفاوتند ، هر کدام طرفداری از يک گروه يا يک حزب يا يک انديشه ای می كنند ولی در آن ايام و آن زمان همه روزنامه ها بالاتفاق طرفدار خمينی بودند و اين به خودی خود علامت عدم رشد سياسی مملكت بود. گمان نمی كنم در اين مدت سه چهار مقاله بيشتر، آنهم با کمال احتياط ، نوشته شده باشد که حقيقت را بازگو کرده باشد.
همانهایی که خودشان را ساخاروف ايران معرفی می كردند، همانهایی که می خواستند با فاشيسم مبارزه بكنند و ديديم مبارزه آنها به برقراری فاشيسم سهمگين تری و بدترين نوع فاشيسم انجاميد. همان ها هم انصاف را هيچ وقت در اين زمان رعايت نكردند و واقعيت ها را تجزيه و تحليل نكردند. ولی من باز امروز مثل سه سال قبل معتقد هستم که بايد به تمام روزنامه ها آزادی داده شود، بعد بتدريج خود مردم انتخاب می كنند. »
منابع :
1 – شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی .
2 – شاپور بختیار، سی و هفت روز پس از سی و هت سال .
3- جواد طالعی، حکم نخست وزیری چرا یک هفته پنهان ماند؟، ار اف ای فارسی .
4- تجربه دولت دکتر بختیار در انقلاب بهمن 1357، ویراستاران حمید اکبری و آذر خونانی اکبری، انتشارات فروغ. 5 – آرشیو روزنامه های اطلاعات، کیهان و آیندگان در روزهای 16 دی 1357 تا 22 بهمن 1357 .