Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد کدام رهبری؟ منصور بختیار

کدام رهبری؟ منصور بختیار

تندیس وحشت جمهوری اسلامی نه تنها در ایران بلکه در جهان آنچنان نمایان شده است که شکستن‌ و فروپاشی‌اش نیاز به رهبرو رهبری دارد. این نیاز مبرم دیر زمانی است که بر همه مخالفان، سیاست‌مداران جهان و حتی خود آخوند‌ها آشکارشده است؛ از راست شاه‌االهی گرفته تا چپ افراطی، از تجزیه‌طلبان تا فرزندان خشیار‌شاه که خواب تکرار امپراطوری گمشده را می‌بینند ودشمنان برون مرزی، همگی بدنبال کسی میگردند که به یُمن همت او نظام اسلامی را جارو کرده به آرزویشان برسند. ولی اما هر کدام رهبر خودشان را میجویند.

همراه شما نگاهی به این نیاز خواهم کرد. نگاه کسی که طوفان انقلاب پنجاه‌و‌هفت را به روشنی بخاطر می‌آورد و تحولات دولت ملایان و مخالفین آن را در طول این سالیان سیاه تعقیب کرده است. آنچه خواهید خواند را دوستان به‌مراتب جامع‌تر و بهتر باره‌ها بیان کرده‌اند ولی تکرار آن همواره لازم است. بعنوان یک ایرانی که نگران سرنوشت کشور خویش است باید به آخوند‌ها، تمامی رهبران مخالف رژیم و قدرت‌های خارجی به هر طریق که میتوانیم بگوییم که پرده‌ها از رویتان افتادهٔ است، شما و رفتار شما را دیده‌ایم. انتخاب آینده ما آگاهانه خواهد بود.
امیدوارم مورد نظر واقع شود و دقتی را بر رفتار سیاست‌مردان امروز کشورمان بیفزاید.

با این مقدمه، جماعت هموطنان را که در طول دوران پناهندگی با آنها در تماس بوده ام و آنها هم در جستجوی رهبری برای انقلاب بعدی بوده‌اند وهمواره هستند را ردیف میکنم، باور‌های سیاسی آنها را خلاصه و رهبر مورد انتخابشان را مثال می‌آورم. در انتها به رمز پیروزی که بگمان من می‌تواند نقطه پایانی بربلاتکلیفی سیاسی ما باشد، خواهم رسید.

قشر بزرگی از مردم ما به دنبال رهبری پهلوان مسلک هستند تا با زور او کاخ اسلام را در هم بکوبند و انتقام از ملا بگیرند. اینکه بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی چه دولتی حاکم خواهد شد، چه آشی برایشان پخته و چه بر سرشان خواهد رفت، چندان مهم نیست. هم‌اینکه دق‌دلشان را خالی کنند و سقوط حکومت اسلامی را شاهد باشند، کافی است، حق هم دارند! ملتی که زیر چکمه استبداد زیسته است راه‌حلی بجز زور نمی‌شناسد. راهکار خوشبینانه این هموطنان همان شعار معرف و خطرناکی است که “چو فردا شود فکر فردا کنیم”. واضح است که شرط رهبری در این گروه، “بی‌مخ” بودن باید باشد. اما دیگر کسی با این مشخصه پیدا نمی‌شود و آنهایی هم که کاندید هستند قد وقواره پهلوان را ندارند.

جماعت بزرگ دیگری که متاسفانه به هیچ کس و هیچ قانون و نظامی اطمینان و احترام ندارند (این خود نتیجه سالیان دراز دزدی، ریاکاری و زیرپا گذاشتن حق ملت از سوی دولت‌ها بوده است) رهبر را مرجعی برای رسیدن به خواسته های شخصی می‌دانند، بقول معرف “دیگی که برایشان نجوشد، سر سگ در آن بجوشد”، بنابراین رهبر این گروه می‌تواند از میان خود ملایان هم انتخاب شود، چراکه نه! شرط رهبری، سفسطه است. هرچه رنگی‌تر ناشناس‌تر و هر چه ناشناس‌تر، کار‌آمدتر.

خوب است بدانیم که گروه بعدی کشورهای قدرتمند هستند که برای ما بدنبال رهبری میگردند! رهبر انقلاب بعدی از برای آنها کسی است که درمعادلات سیاسی جهان کفه ترازو را به نفع‌شان سنگین کند و گوش شنوای خوبی داشته باشد. (خواسته این دولت‌ها هم بسیار معقول است، یک عمر به ما دستور کار داده‌اند و دولت مردان ما دستمال بدست پذیرفته‌اند). این قدرتها با توانایی مالی و تبلیغاتی دیگ بزرگ رهبریابی بر اجاق گذاشته‌اند. جوانان خود‌شیفته که میخواهند زود بمقصد برسند و پیران لنگ که جز نشخوار چند شعار تکانی نخورده‌اند دور آن گرد آمده‌ و قشقرقی به پا کرده‌اند. شرط رهبری، بهترین نوکری است.

خنده‌دار است اما حقیقت دارد که آخوند‌های جمهوری که خود را از اپوزیسیون خود جدا نمیدانند، در یافتن رهبری تازه نفس، جستجوگران بعدی هستند. آنها از ترس پدید آمدن رهبرجارو کننده، شبهه رهبر می‌سازند. اذهان مردم را منحرف و آنچه باعث هرحرکت علیهٔ آنها بشود را لوث و از پیش خنثی میکنند(موفق هم بوده‌اند). رهبراز دید جمهوریت(سلطنت) ملایان بغیر از اینکه از میان خودشان است مشخصات بارزی هم دارد. می‌بایست چندتایی را خفه کرده‌ بوده باشد و به هر ترفندی که میداند و می‌تواند در تقویت و ماندگاری رژیم جمهوری اسلامی بکوشد. باید در دایره نظام بماند و چون دُم هر دولت‌مردی در دست دولت‌مرد بعدی است، همواره به نقطه اول باز گردد. اولین شرط رهبری، دُم داشتن است. این دسته از هم‌وطنان هیچ مشکل رهبری ندارند، زیرا این برود رهبر قبراق دیگری می‌آید.

جمع کثیر دیگری از هم‌میهنان ما میخواهند بعد از رژیم اسلامی، یک نظام دمکراتیک پایه‌ریزی کنند و از شّر اعلاحضرت، امام و استیلای خارجی رها شده، قوانین و دولتی که بتوانند ضامن آزادی و استقلال کشور باشد را برقرار سازند. برای این جمع رهبر کسی است که می‌تواند اندیشه‌ی آزادی و استقلال کشور را نه تنها سامان و آرایش بدهد بلکه با سیاستی واقع‌بینانه، مردم و مملکت را از هر گزندی مصون بدارد. تجربه تاریخ به آنها آموخته است و بسیار سخت آموخته است که راه آزادی را هر چند لنگ لنگان ولی باید خودشان بروند. شرط رهبری حرف حسابی زدن و پای حرف ایستادن است.

امروزه نقش رهبر و ملت نقش میخ و چکش شده است. اندازه و استقامت میخ را نیازچکش تعیین میکند.

این سوال که ملت ما برای بدست آوردن آزادی، استقلال و حکومت قانون به کدام یک از این نوع رهبران محتاج است و نشان آزادگی و سربلندی کشور را بر کدام میخ آویزان خواهد کرد؟ این‌که چه اندیشه سیاسی بر کدام پایه‌های اصولی می‌تواند رهبری کند و لباس رهبری بر قامت کدام ایرانی می‌زیبد، مقوله‌ای است که مایلم در سطور زیربا خواننده در میان بگذارم. روی سخن من با آن دسته ازخوانندگانی است که بر این اصل توافق دارند: در قرنی که آموزه‌ها و اطلاعات بطور گسترده در اختیار همگان است، در زمانی که مردمان از برای آزادی، برابری واتکا به رای و ‌قانون مبارزه می‌کنند، جایی برای طفره رفتن و پنهان‌‌کاری نیست. جایی برای من نمی‌توانم نیست. حرف من با آن گروه ازهم‌میهنان است که باور دارندهیچ دولت خارجی‌ای دلش بحال سرنوشت ما و کشورما نمی‌سوزد، آمریکایی هرگز!

اما براستی نیاز به رهبری را چگونه بر‌آورد و رهبر را چگونه از میان کوچه‌پس‌کوچه‌های اپوزیسیونی مغشوش پیدا کنیم.
میدانیم که دیگر جذاب (کاریزماتیک) بودن رهبر به شکل و‌شمایل ‌وادا واطوار بستگی نمیتواند داشته باشد. تاریخش تمام شده است. دلیل آن سطح آگاهی سیاسی در بین مردم است. دیگر کسی فریب قلمبه‌‌گویی و وعده سرخرمن دادن را نخواهد خورد. دیگر کراوات‌های دست دوز، چکمه‌های براق وعمامه‌های تَبرک‌شده، چشمی را نمی‌گیرند. رهبرنوید آزادی را جانشین عزم یافتن آزادی نمی‌کند.

حال با دسته‌هایی از مخالفین که در بالا به اختصار ردیف شدند باید دید کدام یک از آنها می‌تواند رهبر جامع‌الشرایطی برای انقلاب آزادی‌خواهانه ما پیشنهاد کند. برای این انتخاب سرنوشت‌ساز می‌بایست بازنگاهی کوتاه به دو انقلاب مهم و پس‌انقلاب‌ها در تاریخ اخیر کشورمان انداخت و رهبران را بازجُست؛ چراکه میتوانیم ببینیم در گذشته چه رهبرانی داشته‌ایم و اینبار ضمانت انقلاب بعدی در چیست و در دست چه کسانی است؟

انقلاب ۱۲۸۵،
رهبری در دوران انقلاب مشروطیت جمعی بود، سردار اسعد، صمصام‌السلطنه، تنکابنی، یپرم خان، ستارخان، باقر خان، و… همگی دارای وپژه‌گی‌های رهبر در زمان خود بودند. برپایی مجلس ملی، ایجاد عدالت‌خانه و محدود کردن قدرت در قالب قانون هدف رهبری انقلابشان بود. آنها با اتحاد واتکا به نیروی دانش آنروز، توانستند یکی از صلح‌آمیزترین و مترقی‌ترین انقلابات جهان را به پیروزی رسانده و حکومت قانون را پایه گذاری کنند ولی کودتای سوم اسفند، انقلاب مشروطه را دربس در اختیار دیکتاتور نهاد.
هر چند آزادی اندیشه وبیان میخ‌وتخته و حذف بزرگان آغاز شد، ولی اما هدف انقلاب درهم کوبیده شده همچون ابری سیال در آسمان میهن باقی ماند.
پس از چهل‌واندی سال زورگویی و حماقت‌های بسیار خاندان دست‌نشانده پهلوی، محمد مصدق با اتکا به اصول همان مشروطیت، رهبر نبرد با استعمار خارجی و استبداد داخلی شد. او توانست قوانین انقلاب مشروطیت را با ملی کردن منابع و کوتاه کردن دست خارجی و پافشاری بر اجرای قانون پیوند بزند و قدرت را که پیرامون شاه متمرکز شده بود به مجلس بازپس داده، حیثیت برباد شده آن را دوباره زنده کند. هیهات! کودتای بیست‌و‌هشت مرداد زمینه ساز انقلاب ۵۷ شد.

انقلاب ۱۳۵۷،
در انقلاب پنجاه‌و‌هفت رهبر بلامنازله شخص خمینی بود. کل اطوار‌های رهبر را داشت. او بخوبی توانست دکترین جنبش آزادی خواهی و کوتاه کردن دست مستبد از قدرت و ننگ دست‌نشانده‌گی دولت را در معجونی که از امور این‌جهانی و آن‌جهانی ساخته بود بمردم بفروشد و انقلاب ناراضیان را رهبری کند. اواز قدرت بدست آمده در سرکوب مخالفان بی‌رحمانه استفاده کرد. رهبری او شوخی بردار نبود و تعارف نمی‌کرد. در همین زمان آخرین پس انقلاب مشروطیت(هر چند کوتاه ولی بسیار مهم) به رهبری شاپور بختیار در مقابل انقلاب ۵۷ سر بر‌آورد. او شجاعانه کوشید تا همچون پیشینیان خود با افزودن قانون جدایی دین از دولت(لائیسیته) قوانین انقلاب مشروطیت را تکمیل کند. متاسفانه تنها ماند زیرا بخش ملی اپوزیسیون که میراث‌خوار هویت‌ایرانی بود از بی‌لیاقتی خودکشی کرد. درغیبت آزادی‌خواهان، یکی از پُرشورترین انقلابات جهان که در کوتاه‌ترین زمان به پیروزی رسیده بود از محراب مسجد سربرآورد، تعصب جانشین تعامل شد و مهرورزی به کینه‌جویی بدل و شد آنچه شد. آزادگان جهان همواره به این رویداد خواهند شرمید.

بد نیست محض تفنن به دو انقلاب اسطوره‌ای که در چمدان تاریخمان داریم هم اشاره‌ای کنم. انقلاب اول را مرحوم کیکاووس شاه در پرواز با مرغانش کرد که بعدها برادران رایت نسخه‌اش را از ما دزدیدند و بنام خود ثبت کردند. انقلاب دوم انقلاب شاه و ملت بود که جایی شنیدم وقتی برت‌اند راسل آنرا خواند، برای همسرش نوشت: زمین‌لرزه‌ای بشریت را بسوی تمدن بزرگ کشاند.

انتخاب،
اما انتخاب رهبر شوخی‌بردار نیست چراکه با سرنوشت هشتاد‌و چند ملیون هموطن امروز، با باورها و خواسته‌های متفاوت و (تقریباً) دویست‌ملیون ایرانی در پنجاه‌سال بعد ارتباط مستقیم دارد. انتخاب رهبری نباید بلاتکلیفی امروز ما را تکرار و یا تمدید کند. جوانان ما دیگرنباید در امواج دریاها، روی ریل قطار‌ها و در پس اتاق‌ها از بی‌پناهی خودکشی کنند. بر این منظور باید انقلاب آتی را بر پایه‌های اصولی بنا ‌نهاد. انتخابی که من و شما همیشه در او شریک باقی بمانیم، انتخابی که آزادی من و شما را تامین کند، انتخابی که استقلال کشورمان را حفاظت کند و چون زیبایی ما در تنوع و تلّون فرهنگی ماست، ضمن احترام به تمامی باور‌ها، باور یکی را بر باور دیگری رجحان ندهد.
ما در صدر انقلاب مشروطیت نیستیم که بزرگان اتحاد، اتفاق و انقلاب کنند. ما دیگر در زمان ‌پنجاه‌و‌هفت نیستیم که سراسیمه زندانی انقلاب آزادی‌خواهانه خود شویم. انقلاب امروز در دستهای ماست و مسئولیت شکست و برد او، مسئولیت مستقیم ما.
هر چند چاقو‌کشان شاه و امام شکم رهبران آزادی‌خواه ما را در طول تار یخ پاره و یا گلویشان را بریدند، اما هرگز نتوانستند اندیشه و هدف رهبری آنها را بخشکانند. آنها نامیرا باقی ماندند. امروز با انتخاب رهبری از آن دسته میتوانیم ثمره اندیشه، زندگی و کشور خود را نگاهبان باشیم. باید سرمایه‌گذاری بر زیربنایی اساسی کرد.

بیش از چهار دهه است که در کوران حوادث ناگوار در کشورمان یا در گوشه‌کنار دنیا زیسته‌ایم، طعم هر فریب را چشیده و عطراندک واقعیتی را بوییده‌ایم. آشکار است که دستگاههای تبلیغاتی قدرتمندان و آخوند‌ها در تکاپوی بسیار هستند تا من و تو راه را گم کنیم و دوباره فریب بخوریم. ولی ما دیگر حق اشتباه نداریم.

برای من که باید در این برهه از زمان به کسی اعتماد کنم، خوشبختانه انتخاب سخت نیست.
به گروه مجاهدین خلق که خود از ترور، انتقام و خشونت میگویند و رهبر محجبه آنان از بی حجابی و برابری زنان ما بدروغ دفاع میکند، هرگز اعتماد نخواهم کرد.
به بچه شاهکی بیعرضه و مزاحم که حواریون فرشگردی برایش سینه می‌زنند و ققنوس از زیر پایش میپرد فقط به این خاطر که پسر خلف اعلاحضرت شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتش‌دارن است(که خود روزی باید محاکمه تاریخی بشود) اعتنا نخواهم کرد.

آن پس‌مانده “رهبرانی” هم که شیفته سخنرانی‌های آتشین خود در صفحات مجازی هستند را زیر بال قالی جارو میکنم که افتضاح کار نا‌امید کننده است.

آری! با نگاهی بسیار ساده و کوتاه به تاریخ صدو پنجاه‌ساله کشور خواهم دید چه کسانی برای رهایی ما جنگیده‌اند و در این راه جان داده‌اند. آنها یک به یک اصول آزادی ما را بر سنگهای وطن‌مان حک کردند. امروز هم رهروان راه آن پدران، صادقانه، شجاعانه و آگاه ایستاده‌اند. دست یاری بسویشان باید برد و بر همت‌شان درود فرستاد.

زنده باد ایران، زنده باد جمهوری

منصور بختیار- دوم اکتبر ۲۰۲۰