با خودسوزی سحر خدایاری، “دختر آبی”، آخرین برگِ نجات رژیم اسلامی نیز، به آتش کشیده شد! امیرحسین لادن
امروز تمام زنان و مردانِ آگاهِ ایران، “سحر” هستند.
علت استفاده از واژهی “تمام” زنان و مردن، اینستکه حکومتگران و مزدورانش را، بخشی از مردم ایران نمیدانیم و به حساب نمیآوریم. رژیم ملاها از آغاز دستیابی به قدرت، مسیری را انتخاب کرد که با ایران و ایرانی در تضاد و با آزادی و عدالت و انسانیت، در ستیز بود. بنای جمهوری اسلامی بر پایه یِ انکار حقوق طبیعی انسان؛ تبعیض بین زن و مرد، و بین ادیان و مذاهب بوده است.
احساسات و موج همدردی هم میهنانمان در مورد خودسوزی و مرگ جانسوز سحر (دختر آبی)، در ضمنی که درست و بجا و مورد تقدیر است و نمودار مهر و صفای مردممان میباشد؛ کافی نیست!؟ باید آماده باشیم که گام بعدی را برداریم. یعنی احساسات و همدردی مان را وارد مرحلهی عمل کنیم.
در آمریکا، زمانی که یک آدم روانی، و یا یک گمراهِ نژاد پرست، و یا مذهبی خُل، در یکی از شهرها، عدهای را به مسلسل میبندد؛ شهروندهای آمریکائی از تمام نقاط کشور با ابراز همدردی و دعا کردن، گُل میفرستند. خانوادهی برخی از این کشته شدگان، اعلام کردهاند که ما همدردی و دعا نمیخواهیم؛ اگر احساساتتان حقیقی است، کاری بکنید که باعث جلوگیری از تکرار این اعمال گردد. یعنی میگویند احساسات و حرف، کافی نیست، باید وارد عمل شد. این چالشی است که ما ایرانیان امروز با آن روبرو هستیم.
یک پیشنهاد:
۱) روزِ مسابقه یِ بعدیِ تیم استقلال، به احترامِ حرکتِ دختر آبی، “روز سحر” نام گزاری شود.
۲) ایرانیانی که از مرگ سحر متأثر شده اند؛ و هم میهنانی که به عدالت و آزادی و برابری باور دارند؛ آنروز از حضور در ورزشگاه خودداری نمایند؛ و
۳) در آنروز، آنهائی که میتوانند، مراسم دید و بازدید و گفتگو بر پا کنند.
تمام هم میهنان آزادیخواه و عدالت طلب، از طریق شبکههای اجتماعی این موضوع را همگانی کنند. وظیفهی خطیری نیز، روی شانهی مردانِ راستینِ ایرانی است. باید از حقِ خواهران و مادران و دختران و همسران خود، دفاع کنند. باید عملن (عملاً) نشان دهند که “برابری” شعار و حرف نیست، ارزش و اهمیت دارد، و آمادهاند که تماشاچی نباشند!؟
۴) آقای علی کریمی بازیگر ملی، از مدافعان حضور زنان در ورزشگاه است. ایشان همراه با دیگر بازیگرانِ با شرف و وجدان، باید پیشگام شوند و از این حرکت، پشتیبانی کنند. آقای آندرانیک تیموریان کاپیتان سابق تیم ملی که یک شخصیت عدالتخواه میباشد، برای تشویق جوانان میهن مان، باید از این حرکت در شبکههای اجتماعی پشتیبانی نماید. آقای فرهاد مجیدی بازیکن و از مربیان تیم استقلال که این جملهی زیبا را نوشتهاند: “سحر جان، سکوهای آزادی حسرت دیدنت را تا ابد با خود خواهد داشت؛ باید با تمام وجود تلاش کند که اعضای تیم استقلال با ایشان همراه شوند و از این حرکت، پشتیبانی کنند.
۵) همینطور بانو پروانه سلحشوری، نماینده مجلس که در توایتر خود نوشتهاند: “او تنها دختر آبی نبود. سحر دختر ایران بود”، باید گام بعدی را بردارند و این حرکت را با موفقیت روبرو کنند. جناب جعفر پناهی که فیلم موفقی در باره ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه، به نام “آفساید”، ساختند باید از هر اهرمی که در اختیار دارند برای موفقیت این حرکت استفاده نمایند. باید وجدان پاک ایرانی بیدار شود، و به غیرت مردان ایرانی بر بخورد و نگذارند که حق و حقوق نیمی ار ملتمان، چنین دستخوش بی اعتنائی گردد.
۶) آنهائی که بلیط خریدهاند، بلیطهای آنروزشان را جلوی دوربین تلفنهای همراه، بسوزانند. آنهائی که قصد داشتند آن بازی را ببینند، بخاطر “زنان”، نیمی از جمعیت ایران، آنروز در ورزشگاه حضور پیدا نکنند. چنانچه این حرکت همین امروز، همین الان آغاز شود و هر کس در حد توانائیاش گامی بردارد، و در شبکههای اجتماعی توزیع نماید، با این حرکت، “عملن” نشان خواهید داد که به برابری زن و مرد باور دارید و حاضرید برای باورتان، هزینه به پردازید.
در اینجا لازم به اشاره است که چنانچه این حرکت پیروزمندانه پیاده شود؛ هم به بقیه هم میهنانمان معنی و مفهوم شهروندی را میآموزد؛ و هم به دنیای خارج نشان میدهد که ملت ایران بیدار و آگاه است، و برعکس ادعای ملاها، اُمت (حقیر و صغیر) نیست. نه تنها خوب و بد را تشخیص میدهد و با ارزشهای اخلاقی آشناست، بل که میداند چه میخواهد، و شهامت به دست آوردن خواستهایش را نیز دارد.
ایران خانهی ما است. ما صاحبان اصلی این آب و خاک هستیم؛ باید از خانه و کاشانه مان نگهداری کنیم و اجازه ندهیم حقوق طبیعی و انسانی و شهروندی مان را نادیده بگیرند، غصب کنند و زیر پا بگذارند. زندگی کردن، یعنی اراده، و انتخاب آزاد؛ یعنی زندگانی بدون آقا بالا سر و سرِ خر؛ وگرنه “زندگی” بدون آزادی و برابری؛ زیستن است، زنده بودن است، و یا به قول شاعر آزادیخواه و از خود گذشته، فرخی یزدی: “مردن تدریجی است”.
زندگی کردن من مردن تدریجی بود هر چه جان کند تنم، عمر حسابش کردم
عنوان دوم، این نوشتار: “آخرین برگِ نجات رژیم اسلامی نیز، به آتش کشیده شد”، یعنی چه؟
همچنین، از چند واژه مانند حقوق طبیعی و انسانی و شهروندی در این گفتگو، استفاده شد؛ برای اینکه واژهها را به حال خود رها نکرده باشیم، معنی و مفهوم آنها را مرور میکنیم:
حقوق طبیعی انسان: انسان آزاد بدنیا میآید و از حقوق طبیعی برخوردار میباشد. اولین حق طبیعی انسان برابری است. منظور از انسان، همهی انسانها است، بدون تبعیض: زن و مرد، اقلیتهای قومی، مذهبی و عقیدتی، و تلاش و امیدواری انسان، برای دستیابی به آنچه در پی آن است. این آزادی، تنها در تکامل و کوشش پیوستهی انسان، تحقق مییابد.
حقوق شهروند: با در نظر گرفتن آنکه قانونمندی حکومت از طرف مردم، بوسیلۀ مردم و برای مردم میباشد؛ و تنها دولت قانونمند، دولتی است که با رأی اکثریت مردم انتخاب شود؛ بنابراین، مسئولیت اصلی حکومت، اجرای خواستهای شهروند میباشد؛ فراهم آوردن امنیت کامل، رفاه و آسایش، و پاسداری از حق انتخاب و آزادی شهروند؛ همراه با اجرای کامل قوانین کشور.
آخرین برگ نجات رژیم: هر رژیمی برای بقای خود، نیاز به مردمانش دارد؛ ولی حکومتگران در ایران از آغاز، با وسیله قرار دادنِ مردم و استفادهی ابزاری از آنان، سوزاندن کارتهای خود را آغاز کردند! رژیم، آرام آرام شخصیتها و دگر اندیشان و گروهها و احزاب را از خود راند و دور کرد. سوزاندن کارتها و و بیگانه کردنِ مردم با حکومت، ادامه پیدا کرد. رژیم، معترضین را با ضرب و شتم و خشنونت و زندان و حذف، از میدان بیرون راند، خنثی و نابود کرد.
بجای احترام به خواستهای مردم و پاسخ مثبت به نیازهای جامعه، برای سرگرم کردن تودههای مردم وبرداشتن تمرکز از روی مشکلات عظیمی که روزانه با آن دست بگریبانند؛ همواره حادثه آفرینی کرد، با ترفندهای مختلف، مردم را سرِ کار گذاشت! در سال هایِ اول، با نماز جماعت، زندگی شعاری، و گرفتن غیرقانونی سفارت آمریکا آغاز کرد. جنگ با عراق را آنقدر ادامه داد تا بتواند سر فرصت، میخهای جامعهی روحانیت و ولایت مطلقه را بکوبد و با حذف بقیهی دگراندیشان، یکه تاز میدان گردد! کارتهای بیشتری سوزانده شد.
حکومت نشان داد که این تنها مردم نیستند که وسیلهی ابزاری هستند، بل که اسلام نیز تنها بهانهای است برای غصب قدرت و چپاول ثروت!؟ یعنی با استفادهی ابزاری از اسلام، مهم ترین کارتهای خود را نیز به آتش کشید. و گرنه نه پیامبر و نه اسلام، هیچکدام مشکلی با حجاب نداشتند. دوچرخه سواری و حضور در ورزشگاه برای تماشای فوتبال نیز، کوچکترین ربطی به مذهب ندارد و تنها حربهای است در دست حکومتگران مردم ستیز!؟
فرخی یزدی:
جز به آزادی ملت نبود آبادی آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت
امیرحسین لادن
شهریور ۱۳۹۸
ahladan@outlook.com