Home آرشیو هپلی اندر احوال آتقی- نوشته ی هپلی
آرشیو هپلی - هپلی - جولای 6, 2019

اندر احوال آتقی- نوشته ی هپلی

مدتی است این بنده ی ضعیف، هپلی نحیف، در احوال برخی حیران مانده که چگونه طی الارض می کنند از کجا آغاز می کنند و یکهو سر از کجا در می آورند. دانشمندان  گفته اند سرعت نور بالاترین سرعت هاست ولی رنگ عوض کردن برخی از اشخاص را ندیده اند  که سرعت نور پیشش لنگ می اندازد.

امروز می خواهم به احوال یکی از اکابر و زبده های زمان بپردازم که سرعت نور را خجل کرده و تاریخ نویسان معاصر را شرمنده، بنده هم که تکلیفم معلوم است.

آتقی ملقب به استاد الکلّ فی الکلّ. دکتر و  استاد دانشگاه گلاسکو که هست،  اقتصاد دان هم هست، متخصص همه ی مسائل ایران از نفت و گاز و محیط زیست گرفته تا ارتش و مبارزه با مالاریا و درمان جوش صورت و آش رشته و… اینها هم هست.

آتقی از اول مردی ترقی پیشه بود و خیلی هم درگیر این نبود که از کجا و چطور ترقی می کند، همین بود که ترقی بکند، باقی را ولش. کار خود را از اتاق اصناف آغاز کرد و در حزب ایران نوین و رستاخیز به ترقیاتی نایل آمد. اما به آن بسنده نکرد و بالاخره به دفتر ملکه فرح نقب زد و شد جزو مریدان سلطنت و خاندانش که هنوز زحمتشان از سر ملت کم نشده بود.

وقتی انقلاب ۵۷ درگرفت و سلطنت چپه شد و هر کدام از طرفدارانش سر از جایی درآوردند، آتقی همانجا ماند و گفت پهلوان زنده را عشق است و رفت در دفتر خاتمی که شهبانو فرح رژیم جدید بود، دست خودش را بند کرد. شوق ترقی آتقی چیزی نبود که انقلاب منقلاب از عهده اش بربیاید. تا رژیم فعلی شد رژیم قبلی، بقیه هنوز توی شش و بش این بودند که چه خبر شده که  آتقی مثل برق طول موجش را عوض کرد و با رژیم جدید میزان شد.

مدتی همینجوری بود تا آتقی رفت به دیار جمبول. اینجا بود که رادیو فردا که دایم درگیر کشف استعدادهای جدید است تا هم مردم ایران را از احوال خودشان مطلع کند و هم برای مبارزه در راه سیاست های اسرائیل راهنماییشان نماید، آتقی را کشف کرد، همزمان با مجید مچل که او هم از استعدادهای ناب است و باید سر فرصت از او قدردانی کنیم. هر دوی اینها از رادیو فردا راه افتادند و همه جا منبر رفتند که از معایب جمهوری اسلامی و محاسن کان نو(نئوکان ) برای همه بگویند. نمی دانم خارج از قزوین هم کسی به حرفهایشان گوش داد یا نه، ولی اربابشان کار به این کارها ندارد می گوید تو بگو باقیش با من.

آخه مدتی ست کان های نو، دیده اند که با سوابقی که آمریکا و انگلیس در ایران دارند، کسی به آنها اعتماد نمی کند و تصمیم گرفته اند یک فکری برای این کار بکنند. از آنجا که داستان سر آخر برمی گردد به حکایت مصدق، زدن طرف و لوث کردن بیست و هشت مرداد شده اولویت. از همه طرف این معرکه گیرها را راه انداخته اند که از یک طرف بگویند این داستان کودتا همه اش چرند است، اصلاً کار خود مصدق بود که همیشه به رضا شاه حسادت میکرد که چرا او کودتا کرد و من نکردم؛ یا شاید کار شوروی بوده که همه می دانند از زمان پتر کبیر می خواسته مسلمان شود و در خلیج فارس غسل کند، یا هر دو با هم اتحاد سرخ و سیاه کردند؛ شاید هم کار کار پاراگوئه بود که به تاریخ دو هزار و پانصد ساله حسادت می کرد، مدارکی هم هست که نشان می دهد کدخدای فشم هم در قضیه دخالت هایی داشته، حال باید صبر کرد پرونده های محرمانه ی کدخدا از صورت طبقه بندی شده در بیاید و مثل جامعه ی توحیدی بی طبقه بنی صدر  تا ما بتوانیم اظهار نظر کنیم.

اونوقت همین ها از آن طرف هم به همه تشر می زنند که چرا این همه حرف مصدق را می زنید؟ آدم قحط بود در این مملکت که در گورستان ها دنبال قهرمان می گردید؟ برای این کار بروید مثل همه تلویزیون تماشا کنید. اگر مصدق مالی بود که تا به حال حتماً آمریکایی ها از زندگیش سریال ساخته بودند. بعد هم هی کودتا هی کودتا، به جای اینها حرف ها امروز را بزنید، مثل رادیو کامیابی هلند، قدری از دگرباشان بگویید، فکری به حال استقلال کردها بکنید، به خشونتهای خانوادگی بپردازید، از این حرفها. نه اینکه دائم ماتم بگیرید و از این و آن طلبکاری کنید. اصلاً همه چیز فراموش، به آمریکا از از سر اعتماد کنید. مثل همین برجام، خط را بگیرید ببینید به کجا می رسید.

خلاصه این آتقی و مجید مچل و چندتای دیگر، همه متخصص این کارند و همه جا برایتان راه نجات را جار می زنند. این دفعه آتقی را که بالاخره گل سر سبد خارخاسک هاست، برده بودند برنامه ی میبدی (1) که کارش دعوت کردن همین هاست، خوب روزنامه نگار است، اینها را نیاورد که کسی برای دعوت کردن نمی ماند، دعوت هم نباشد آگهی نیست. بالاخره برنامه مدعو می خواهد، خودش که نمی تواند بنشیند حرف بزند که، مردم سرسام می گیرند.

ولی جان شما حظ کردم از سخنوری آتقی. به خدا اگر مصدق با کودتا هم نیافتاده بود، با این حرف ها حتماً می افتاد. اصلاً چنان شوری به پا کرد که تلویزیون کربلا شد. من گفتم الان است که مردم بریزند دوباره دفتر باختر امروز را آتش بزنند. لامصب چنان گرد و خاکی کرد که ممکن است فردا از حقوق میرفطرس کم بگذارند به حقوق او اضافه کنند. این سلطنت طلب ها بیخود نمی گویند بیست و هشت مرداد کربلا بود، همین محمدرضا مظلوم  را می خواهند امام حسین کنند. آتقی چنان مداحی شاه رفته را کرد که مداح های خامنه ای باید بیایند پیشش کلاس اکابر بگذرانند.

بعد از سال ها بالاخره او بود که به همه ثابت کرد که مصدق دیکتاتور بود و قابل مقایسه با خمینی و داستان دمکرات بودنش همه هوچیگری است. کودتای 28 مرداد را آلودگی نامید  و گفت اصلا او ملی نبود و بر همه عیان کرد که او روزنامه ها را بست. تازه فقط گفت و رد شد، نگفت این کارش چقدر به ما ضرر زد و اصلاً باعث انقلاب اسلامی او بود نه خمینی. اگر در مملکت سانسور را باب نکرده بود که انقلاب نمی شد.

بعد گفت چگونه با یکدندگی همه ی کمک های آمریکا را رد کرد و مملکت را به فلاکت انداخت. نگفت که آمریکایی جنس های دست دوم از جنگ برگشته شان را میخواستند مجانی به ما بدهند و عوض یک تعهد کوچولو بگیرند که اگر جنگ شد شما با همین ها جلوی روسها وایسید تا ما برسیم. ولی مصدق خودخواه، گفت وانمیستم تا دلتان بسوزد و موشکی شدن ارتش ایران را عقب انداخت تا انقلاب اسلامی. (معذرت میخواهم فکر میکنم اینرا یکی دیگه از همینها در بی بی سی گفته بود من نوشتم پای آتقی. آنقدر سر ذوق  آمدم که قاطی کردم. ولی البته مهم نیست اینها کیسه یکی هستند.).

بعد هم خیلی درست گفت که مصدق اصلاً ملی کردن و اینها سرش نمی شد،  این کار را از ناصر یاد گرفته بود. حالا چانه نزنید که ناصر چند سال بعد از مصدق قدرت گرفت. مصدق از همان اول ورودش به دانشکده ی نظام نیتش را خوانده بود و زده بود به جیب. آتقی گفت مصدق موج سوار بود، فقط یادش رفت بگوید که این کار را رفته بود در هاوایی پیش الویس پریسلی یاد گرفته بود. فیلمش هم هست، موزیکال. مصدق هم در آن آهنگ سبز کشمیر من را اجرا میکند. چون تکنی کالر است رنگ تصنیف هم دیده می شود.

ولی اینها به جای خود، باید از خشونت مصدق حرف می زد که زد. کسی درست نمی داند که ساواک را او تأسیس کرد و پایه ی شکنجه را او در مملکت ما گذاشت، اگر او نبود که جوان های بیگناه کمونیست مردم را که بی خودی نمی بردند سر به نیست کنند. آتش به جان شمع فتد کین بنا نهاد.  تازه آتقی مصدق را فقط با خمینی مقایسه کرد که البته خیلی ارفاق بود. اقلاً هیتلر که تازه آنهم کم است. هنوز که هنوز است گورهای دستجعی مخفی مصدق را دارند این ور و آن ور پیدا می کنند. هنوز خیلی مانده تا بفهمیم او چقدر آدم کشته.

ولی آنچه که معلوم است روزنامه هایی است که مصدق در دوران خودش داد بستند. این حرفها و شعارهای ضدسانسورش همه کلک بود. از این ور شعار می داد، از انور می داد روزنامه ها را تعطیل کنند. می گویید نه از میراشرافی و معینیان و عمیدی نوری و همهُ اینها بپرسید که مصدق با مطبوعات چه کرد.

تازه همه ی اینها که شمردم باد هوا بود در برابرعیب اصلی که بالاخره آتقی افشا کرد:آمریکایی ها نمیخواستندش! خوب بابا اینرا همان اول می گفتی و ما را خلاص میکردی. ولی خوب اگر داستان به این سرعت تمام میشد ما از کجا به فضل و کمالات آتقی پی میبردیم؟

حال که پی بردیم از این همه معلومات و دانش حیران ماندیم. دیدیم حقاً این ملیونی که این طرف و ان طرف برای ما پشت چشم نازک میکنند ولی مقالات آتقی و رفقایش را بی چشمداشت و بی چون و چرا چاپ میزنند، دوزاریشان زودتر از ما افتاده.

سر آخر اگر حرفی مانده باشد، قدردانی از این ملیونی است که با این همت به شناساندن قدر آتقی کمر بسته اند. باید روی انگشتشان خاک بریزیم که مصدقی واقعی شمایید که اینقدر قوه ی تشخیص دارید. پس این شما و این آتقی، هوای همدیگر را داشته باشید که تا رژیم تیافتاده یکوقت خودتان نیافتید.

والسلام

هپلی

2017 Sep 7th Thu – پنج شنبه، 16 شهريور 1396