Home سخن روز آرشیو سخن روز جهان وطنی مذهبی و ایران وطنی سیاسی- رامین کامران

جهان وطنی مذهبی و ایران وطنی سیاسی- رامین کامران

با آقای بهگر صحبت از تحول ایدئولوژی حکومت به سوی فاشیسم ملی مذهبی می کردیم که پاسداران در حال ایجاد آن هستند و در باب احتمال به نتیجه رسیدن کار. نکته این بود که چنین تحولی در رژیمی که ایدئولوژی محور است، بسیار مشکل است و مثل بعضی جراحی های سنگین، جان به در بردن از آن آسان نیست.

طبعاً باید اول به لزوم این کار پرداخت. لزومی که برخاسته از هوسبازی سیاسی نیست. این کار چاره ایست که ظاهراً برای علاج بحران مشروعیت رژیم و حاجت آن به کسب پشتیبانی مردمی، طرح شده و چند سال است که برای جا انداختنش کوشش شده و می شود ـ با امکانات فراوانی که سپاه در اختیار دارد. بحران مشروعیت، برخاسته از در انداختن ابلهانۀ اسلام است با ایران که ریشه اش به خود انقلاب باز می گردد و سال ها تنش بیهوده به بار آورده است. طرح ایدئولوژیک اسلامگرایی خمینی، نه با پیشینۀ تاریخی ایران هماهنگی داشت و نه با منطق سیاست. جای ایران و ایلام با هم قابل تعویض نیست که بتوان از این قرینه سازی های ابتدایی کرد. مذهب نمی تواند از عهدۀ وظایف سیاست بربیاید و اگر اصرار کند، خودش خواه ناخواه تابع منطق سیاست می شود، بدون اینکه بتواند درست انجام وظیفه کند ـ حاصل کار، چهل سال اختلال و تشنج.

به هر صورت روشن است که طبقۀ حاکمۀ اسلامی، یا لااقل بخش قابل توجهی از آن که تعدادی روحانی را نیز شامل می گردد، به ریشۀ مشکل آگاه شده و در صدد چاره جویی است. چاره قرار است مشتمل باشد بر آشتی دادن ایران و اسلام که منطقاً خط تدوام تاریخ کشور را مبنا قرار می دهد که سیاسی است. یعنی ایران که واحد سیاسی و نه مذهبی است، در مقام برتر قرار می گیرد. منطق سیاست، برتری را به واحد سیاسی می  دهد، نه چیز دیگر. قبلاً چند بار در این خصوص نوشته ام و بسط نمی دهم.

مسئله ای که بر سرش گفتگو بود، این بود که انترناسیونالیسم اسلامی، چگونه قرار است با ناسیونالیسم ایرانی آشتی کند و اینکه اصلاً این آشتی ممکن است یا نه. من عقیده دارم که ممکن است و قبلاً هم نظیرش واقع شده و برای دیدن اینکه چگونه ممکن است، باید به نمونۀ بزرگ قبلی آن که مورد شوروی و جنبش جهانی کمونیستی است، رجوع کرد.

جنبش کمونیستی که از بدو شکل گیری انترناسیونالیستی بود، در کشور های مختلف ریشه دواند و در قالب انترناسیونال کمونیستی منتظم شد. در این میان واقعه ای که بروزش نه فقط در نظر کمونیست ها که خود لنین به کلی بعید بود، اتفاق افتاد و انقلاب اکتبر برای اولین بار برای آرمان شهر کمونیستی مجال تحقق فراهم آورد. روشن است که یک ایدۀ سیاسی، برای تحقق یافتن محتاج محملی تاریخی است و این محمل واحدی سیاسی. واحد سیاسی، روسیه بود که همۀ نگاه ها را متوجه خود کرد، برای تقریباً همه سرمشق شد و رهبری جنبش جهانی کمونیستی را در دست گرفت. انقلابیان مدعی شدند که واحد سیاسی جدید و بی سابقه ای تأسیس کرده اند، ولی ادعا نادرست بود. پیشینۀ تاریخی چند قرنۀ کشوری صاحب فرهنگ مانند روسیه را نمی شد، یکشبه به دور ریخت. مصالح تاریخی کار معین بود و همان هم بود که امکان پیدایش شوروی را فراهم آورده بود. نمی شد نظام جدید را از هیچ پایه ریخت، فقط می شد بر پی قدیمی بنایش کرد. همین کار هم انجام شد.

طبیعی است که پیروان جنبش در خدمت سیاستی قرار گرفتند که مسکو تعریف می کرد. داستان های«کمونیستها خدمتگزار مسکو، یا بیگانه» هستند از اینجا نشأت می گرفت. نه این که همگی اینها اصولاً روسیه را به عنوان وطن خویش انتخاب کرده باشند، از ورای جنبشی که انترناسیونال می شمردند، شوروی را وطن می شمردند، یا به عبارت دقیق تر و به قول ایدئولوژی، مرکز وطنی که طبقاتی و جهانی بود. ولی آنها فقط و به طور انحصاری در خدمت شوروی نبودند، چون خود شوروی با مصالح روسی ساخته شده بود، به طور غیر مستقیم در خدمت روسیه نیز بودند. چون این کشور ملموس و موجود بود که برای همه تکلیف تعیین می کرد و روشن بود که منافع خودش ملحوظ واقع می گردد. در حقیقت منافعش از مصالح جنبش جهانی، جدایی پذیر نبود. نه به این دلیل که روس های کمونیست، ناسیونالیست بودند و آنهایی را که انترناسیونالیست بودند، فریب داده بودند. حتماً تمایلات ناسیونالیتی بین آنها بود و حتماً عشق به روسیه در دلشان نمرده بود، ولی منطق انترناسیونالیسمی که مرکزش از قضای تاریخ، مسکو شده بود، ناسیونالیسم روسی و انترناسیونالیسم کمونیستی را در امتداد هم قرار می داد، خدمت به این دو از هم جدا نمی توانست باشد. دژ کمونیسم می باید به هر قیمت محفوظ و تسخیر ناپذیر می ماند تا پناه همگان باشد. فقط ایدئولوژی این را نمی گفت، منطق سیاست به همه گوشزدش می نمود. در یک کلام، اگر بین انترناسیونالیسم و ناسیونالیسم، تضادی بود، برای دیگران بود، نه برای روس ها. این را هم اضافه کنم که بستگی وطنی در دل اعضای دیگر جنبش کمونیستی نیز نمرده بود، در سایه قرار گرفته بود. کافیست نگاهی بیاندازید به تولیدات فکری کمونیست های ایرانی تبعیدی در شوروی، از لاهوتی تا نوشین و از علوی تا طبری.

امروزه اسلامگرایان ایرانی و طبعاً سپاه که شاخۀ نظامی و پیکارگر آن است، درست در موقعیت کمونیست های روسی قرار دارند، یعنی آن چنان در معرض تضاد بستگی وطنی و فرا وطنی قرار ندارند. ایران قلب انترناسیونالیسم یا به عبارت دقیق تر اسلام وطنی انقلابی است، لااقل بخش اعظم این انقلابی گری. آنهایی را که در گروه های متأثر از عربستان، یعنی متأثر از از وهابیگری و البته دلار های نفتی هستند، می توان از این جمع مستثنی کرد. با ذکر این نکته که میزان سیاسی بودن گروه اخیر، یعنی توان ایدئولوژی ساختن از دین و بر اساس آن عمل کردن، بسیار کمتر از حکومت اسلامی ایران است. بدویت آنها بدویت مذهبی است، برای همین هم هست که قادر نیستند شکاف سیاسی خود با جمهوری اسلامی را در قالب مفاهیم سیاسی بریزند، به جایش حرف از  شیعه و سنی می زنند و…

انقلابی گری اسلام گرا، کلاً در جهان اسلام و بخصوص در خاور میانه، یعنی در اطراف ایران رواج بسیار گرفته و مثل انقلاب اسلامی ایران، زبانش مذهبی است ولی حرفش سیاسی. آماج حمله اش آمریکاست و هدفش بیرون راندن ایالات متحده از منطقه. کشور های تابع آمریکا، از اسرائیل گرفته تا عربستان سعودی، با تمام توجهی که ممکن است به خود جلب بکنند و می کنند، در مقام ثانوی قرار دارند.

در اینجا ایران، مانند شوروی محل زایش اولین نمونۀ حکومت انقلابی است و مرکز این انترناسیونال اسلامی. اگر تضادی بین منافع ملی و فراملی باشد، در درجۀ اول گریبانگیر آنهایی است که ایرانی نیستند. این جا هم شاهدیم که در معرض اتهام خدمت به سیاست ایران قرار دارند و منافع ملی را به منافع کشوری دیگر فروخته اند. ولی در این جا هم، مانند شوروی، منافع کشوری را که مرکز جنبش است، به سختی بتوان از منافع کل جنبش جدا کرد. یگانگی این دو، از چشمبندی اسلامگرایان ایران سرچشمه نگرفته، از منطق مبارزه برمی خیزد و ظاهراً توسط اعضای دیگر این انترناسیونال، پذیرفته شده..

در این حالت، پذیرش مضامین ناسیونالیستی و احیاناً پر و بال دادن به آنها، برای گروهی مثل پاسداران یا حتی دیگر اسلامگرایان، به هیچوجه مشکل نیست و حتی می توان گفت که آسان و طبیعی است. البته این امر به خودی خود، دگردیسی ایدئولوژی حکومتی را ایجاد نمی نمایند، فقط قدری تسهیلش می کند. تحقق چنین امری، به همراهی عناصری بسیار بیش از یک هماهنگی منطقی و کمابیش انتزاعی احتیاج دارد. ما در صحنۀ تاریخ زندگی می کنیم، نه در فضای اثیری روابط منطقی. ولی به هر صورت تا آنجا که به ممکن شدن کار مربوط می شود، عاملی که بدان اشاره کردم، در جهت مطلوب عمل می کند.

بنشینیم به تماشا، شاید نمردیم و تغییر جنسیت رژیم اسلامی را هم دیدیم.

۱۷ فوریۀ ۲۰۲۱، ۲۹ بهمن ۱۳۹۹