چرخه ی استبداد- حسن بهگر

این خیلی متعارف است که موجودات زنده در مقابل خطرخارجی یکپارچه باشند؛ چه برسد به انسان که دارای هوش و تعقل است. اما با کمال شگفتی می بینیم  در کشورهای دیکتاتور زده چنین اتفاقی نمی افتد، مردم کشورهای استبداد زده برای مبارزه علیه مستبد دلخوش به یاری بیگانگان می شوند. غافل از اینکه بدین ترتیب هیچگاه از چرخه استبداد بیرون نمی جهند، چرا؟ زیرا هنگامی که مردمی که از استبداد و خفقان به تنگ آمده اند گوش به وعده ی زندگی بهتر و آزادی از سوی دشمن خارجی می سپارند. وقتی دیکتاتور داخلی سرنگون شد، دورانی به مراتب تلخ تر و سهمگین تر از آغاز می شود.

نیرنگی که پایه ی کار است بسیار ساده است و دهه ها از اختراعش می گذرد. این شیوه مدت هاست بوسیله کشورهای استعمارگر بکاربرده می شود. آنها هیچگاه راضی نمی شوند کشورهای ضعیف که مواد خام معدنی مانند نفت و غیره دارند به سوی دموکراسی و استقلال بروند. باید دیکتاتوری بر آنها حاکم باشد تا به موقع به عنوان حمایت از حقوق بشر و دموکراسی به میدان بیایند و دیکتاتور موجود را با یک دیکتاتور دیگر تعویض کنند و روز از نو روزی از نو. این دور باطل مدتهاست ادامه دارد و کاریست بسیار پربازده.

در دوران برو بروی استعمار، دلیل می تراشیدند که برای آبادانی و رفاه و متمدن کردن مردم به کشور دیگر لشکر می کشند و قصد خیرخواهی دارند و برای این منظور مقدمه چینی هم می کردند. برای نمونه مشهور است برای کشورهای آفریقایی آدمخواری را بهانه می کردند. خبرهایی درست می شد دال بر اینکه فلان کشیش انگلیسی برای کمک های بشردوستانه به فلان کشور آفریقایی مراجعه کرده، ولی افریقایی های وحشی این کشیش را آب پز کرده و خورده اند. با تکرار چنین خبرهایی حمله خود به آن کشور را توجیه می کردند و می ریختند و هر چه می خواستند میکردند. یعنی قیمومت کشورهایی را که وحشی می شمردند حق خود می دانستند و البته ثروت آنها را مال خود.

یک وقت فکر نکنید در مورد ایران چنین طرز تفکری نداشتند. دکتر مصدق میگوید:« پروفسور رولن از بروکسل به لاهه آمد و قبل از مذاکره با آقایان مزبور به من گفت : چطور می توانم در این دادگاه بین المللی مدافع ملت ایران بشوم چون که دولت انگلیس می گوید ملت ایران و ملت مصر هنوز نمی توانند خود را اداره کنند و باید دولت متمدنی بر آنها قیمومت کند تا هر وقت صاحب رشد ملی شدند، بتوانند خود را اداره کنند. گفتم اگر این حرف را نزنند شما به آنها نمی گویید چه کار در ایران دارید و چرا در امور این دو ملت دخالت می نمایید؟ این حرف ها برای این است که بگویند ما ملت خیرخواهی هستیم، ما خدمتگزار نوع بشریم و هرکجا که مللی باشند غیرمتمدن، برای این که به وظیفه انسانی خود عمل کنیم، می رویم آنهارا تربیت می نماییم. پروفسور گفت : این حرف صحیح است و حاضرم از شما دفاع نمایم .»* مصدق این سخنان را در دادگاه پس از 28 مرداد می گوید و می افزاید : « ولی او در ایران نیست و نمی داند که نوکران استعمار حکومتی تشکیل داده اند که ملت شرافتمند ایران را به دنیا این طور معرفی کنند.»

این را هم به عجایب دنیا بیفزاییم که با توافق پنهانی مذهبی ها با آمریکا، در اوج شادی ملت از رفتن شاه در انقلاب 57، حکومتی در ایران قدرت را به دست گرفت که رسماً ملت ایران را «مهجور » دانست و برایش قانون اساسی هم نوشت. این هم برای اینکه بدانید استعمارگر داخلی هم از همین حرف ها می زند. بعد هم البته مملکت را چپو می کند. خود شاه هم می گفت مردم ایران برای دمکراسی آمادگی ندارند، ولی البته خودش را که لابد از جای دیگری آمده بود، صالح می دانست که برای همه تصمیم بگیرد.

در سال های اخیر به بهانه اینکه کشورهای دیکتاتوری دارای اسلحه کشتار جمعی هستند به آنها لشکرکشی می کنند. دوره ی جدیدی از استعمار بی نقاب آغاز شده است و جالب اینکه هوادارانی هم در داخل این کشورها دارند که راه می افتند و درست این دشنام هایی که اربابشان حواله ی ملت کرده تکرار می کنند.

این لشکرکشی مقدماتی لازم دارد و اولین ضربه ای که باید زده شود به تار و پود و یکپارچگی تاریخی و فرهنگی  ملت و هویتشان است. باید تاریخ و فرهنگ آنها را مخدوش کرد تا نسبت به هم احساس بیگانگی کنند.

اکنون ما بین دو سنگ آسیاب دشمن خارجی و داخلی هستیم. حکومت اسلامی سالهاست که هویت ایرانی را می خواهد اسلامی کند و نمی شود چرا که هویت راستین و تاریخی ملی تسلیم هویت قلابی ایدئولوژیک نمی شود، همانطور که ماهیت روسیه کمونیستی نشد و مردم روسیه میهن پرست باقی ماندند. این کوشش ملایان نیز  نه تنها مؤثر واقع نشده بلکه روز به روز مردم را از حکومت و گفتارش منزجرتر کرده و شاهدیم که حتا برخی به مذاهب دیگر روی آورده اند. از آن سو، دشمن خارجی با سلاح فدرالیسم آمده تا ملتی با یکپارچگی هزاران ساله را به اقلیت های قومی تقلیل بدهد و وحدت زبان، داشتن سرزمین واحد مادری و فرهنگ مشترک را زیر ضربه بگیرد. اینجا هم البته همدستان داخلی بسیارند.

شاه چنان خفقانی ایجاد کرد که مردم برای نجات از دیکتاتوری او اسلام را نجاتبخش فرض کردند و امروز که برای نجات از اسلام کوشش می کنند، در معرض تکرار اشتباه چهل سال پیش قرار گرفته اند تا باز هم به خاطر رهایی از دست یک مستبد، گرفتار  مستبد دیگری بشوند.

شکست انقلاب 57 مردم ما را از سیاست رماند و یک حالت بی قیدی در بسیاری به وجود آورد. امروز حتا برخی به فعالان سیاسی ناسزا می گویند و آنها را مسبب بدبختی و وضعیت فلاکت بار امروز می دانند. اما با آوار شدن تحریم ها و سرکوب ها و خطر جنگ، ناگهان همه به خود آمده، دچار التهاب و هیجان غریبی شده اند ولی در عین حال با نفی مبارزان و کسانی که هوادار ایران و ماندگاری آن هستند و با احتراز از ورود به تشکیلات و سازماندهی، ایران و سرنوشت خود را به قضا و قدر سپرده اند.

اگر همه به خود نیاییم و دست در دست هم در مقابل دشمن داخلی و خارجی موضع نگیریم، به همان راحتی چهل سال پیش همه ی ما را به بن بست دیکتاتوری جدیدی خواهند فرستاد و تا به خود بیاییم و بخواهیم کاری بکنیم، باید سی، چهل سال دیگر صبر کنیم. دیکتاتوری داخلی و استثمار خارجی مکمل هم هستند. هیچوقت گول داستان دیکتاتوری وطن پرست را نخورید. چنین چیزی اگر هم در جایی دیده شده باشد، در ایران دیده نشده. وطن پرستی و آزادیخواهی باید دست در دست هم پیش بروند تا ما به جایی برسیم. اگر آزادی خود را بدهید، همه چیزتان را خواهند برد. آزادی را هیچگاه با هیچ جیز معامله نکنید.

2018 Jul 5th Thu – پنج شنبه، 14 تير 1397

behgar@iranliberal.com

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

———

•           دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدید نظر نظامی به کوشش جلیل بزرگمهر (رویه 518/519) شرکت سهامی انتشار