پشت پرده ي ترورهاي فداييان اسلام- ترور رزم آرا- حسن بهگر
فداييان اسلام از ترور چهار نخست وزیر دوران حکومت محمد رضا پهلوی همواره به عنوان سند افتخار ياد كرده اند. هيات موتلفه كه خود را ادامه دهنده ي راه نواب صفوي و فداييان اسلام مي داند هر گز دلايل قانع كننده اي براي ترورهاي خود ذكر نكرده و فتوادهندگان این قتل ها را نیز مخفی کرده است.
در نهضت ملی کردن نفت با پیوستن کاشانی فداییان اسلام و برخی دیگر از گروه های مذهبی نیز برای مدتی همراهی نشان داد اما ديري نگذشت كه با آن اختلاف پیدا کردند و حتا اقدام به ترور دكتر فاطمي كردند . اعتلاي مبارزات مردم و جنبش ملي كردن نفت خيلي سريع شمس قنات آبادي رهبر مجمع مسلمانان مجاهد و سرانجام كاشاني از ياري به نهضت ملي دست كشيدند و شواهدي در دست است كه فداييان اسلام و بعدها شمس قنات آبادي و حتا كاشاني به بازيچه دربار و انگليس تبديل شدند. دكتر ابراهيم يزدي در مورد ترور دكتر حسين فاطمي خود از خليل طهماسبي از سران فداييان شنيده دارد كه :
« اين ترور با پولي كه از طرف سيد ضياء الدين طباطبايي و توسط يكياز بازاريان پرداخت شده بود و وي مبلغ آن را در آن زمان يعني نيمه دوم سال 1332هفت يا هشت هزار تومان ذكر كرد صورت گرفت (مرحوم طهماسبي مبلغ را قطعي ذكر كرد اما ترديد از من است.- دكتر يزدي-). بعد از انقلاب آقاي سيد حسيني به مناسبتي به ديدن من آمد و خاطره و ماجراي آن ديدار را يادآوري كرد. آيا چهتوجيهي براي ترور آن سيد بزرگوار و مقاوم ضد استبداد و ضد بيگانه، دكتر سيد حسينفاطمي ميتوان داشت؟ جز ارضايحس انتقامجويي شخص شاه از دكتر فاطمي » ( ابراهيم يزدي سه جمهوري رويه 24-25)
اسدالله علم در خاطرات خود( جلد دوم – رويه 207) به ترور رزم آرا اشاره دارد : « …به تشيع جنازه مرحوم دكتر اسدي رفتم. يك رفيقي كه اسم نمي برم، ميخواست مرا همراهي كند، به شوخي گفتم مي دانيد رفتن مسجد با وزير دربار خيلي خوشيمن نيست، چون احتمال ترور مي رود؟ از اين شوخي من- كه البته قدري حقيقت هم دارد- ترسيد و با من نيامد». علم خود به صراحت مي گويد كه رزم آرا را او به مسلخ برده است.
گواه ديگر سيد ضياء است که از ترور رزم آرا خبر داشت. نعمت قاضي ميگويد با شوشتري نزد سيد ضياء بودند و محمدعلي شوشتري بهمناسبتي با رزمآرا در افتادهبود و او را به تحقير قزاق خطاب مي كرد پرسيد: اين مردك قزاق (يعني سپهبد رزم آرا) را چهكنم؟ سيد ضياء گفت: « خاطرت جمع باشد آقاي شوشتري، اين قزاق ديگر چنان از صحنه سياست ايران خواهدرفت كه ديگر هرگز به صحنه سياست بر نخواهد گشت، شما خاطرتان جمع باشد. … دو ماه و نيم بعد رزم آرا ترورشد» (نعمت قاضي -مقدمه بر خاطرات سيد محمد علي شوشتري – به اهتمام غلامحسين ميرزا صالح- رويه 17)
مي بينيم كه از ميان برداشتن رزم آرا كه در جهت خواست دربار بود بدست فداييان اسلام صورت گرفت. نشريه رهايي در آن گيرودار پس از انقلاب خيلي خوب مساله را كاويده و مستند كرده است :
« ثريا در خاطرات خود مي نويسد: رفتار رزم آرا با ساير فرماندهان نظامي كه اظهار بندگي و چاكري مي كردند، بسيار فرق داشت. شاه از او وحشت داشت و در او يك كودتاچي بالقوه را مي ديد.» چند ماه بعد، اين «خطر بالقوه براي شاه ايران با شتاب مي رفت به خطر بالفعل تبديل شود , و اين براي محمدرضا شاه بهيچوجه قابل تحمل نبود» (تاريخ مبارزات ضد امپرياليستي مردم ايران جلد اول رويه 178و 139)چرا كه «رزم آرا نقشه تغيير رژيم به جمهوري را داشت و رياست جمهوري خودش را مطرح كرده بود و به تصويب ارباب (انگلستان) رسانده بود و وارد ميدان شده و اصلاحات را وعده مي داد. (روزنامه ‹مردم ايران› شماره 17-1/1/39)
نويسنده كتاب «تاريخ انقلاب نفت ايران» در ص 137 مي نويسد: « رزم آرا توطئه مهمي بر ضد رژيم ايران طرح كرده كه از مدتي پيش مقدماتش را فراهم ساخته بود.» و اضافه مي كند: «در اينكه اين كودتا به نفع شركت نفت انگليس تمام مي شد، جاي ترديد نبايد داشت.» *
بعدها پرده از سناريوي كودتاي به موقع مهار شده، بويژه در مطبوعات خارجي از جمله در مجله ابزرور كنار زده شد: رژم آرا با اعلام حكومت نظامي، انحلال مجلسين، كشتن عده اي از نمايندگان اقليت، آيت الله كاشاني، بعضي از مديران جرايد مخالف دولت، اعلام حكومت جمهوري مي كرد و اصلاحات اساسي را وعده مي داد و تك خال سياسي موافقتنامه 50-50 را از آستين بيرون مي آورد.
و كفتار پير بدين گونه بره معصوم و گرگ جوان را يكجا مي بلعيد…
بنابراین شاه نيز علي رغم آشفتگي و اغتشاش فكري ترجيح داد نه راساً بلكه از طريق ‹ غلام خانه زاد› دست بكار شود. بنابراين كارگرداني نمايشنامه ‹حل مشكل رزم آرا› از يك طرف به دكتر بقايي و از طرف ديگر به اسدالله علم واگذار گرديد. اگر روابط نزديك دكتر بقايي با دربار و سر سپردگي اش به آمريكا را در نظر بگيريم، پي بردن به راز همكاري و تفاهم دو كارگردان (يا دو كار چرخان) نمايشنامه، كار مشكلي نخواهد بود. خليل الله مقدم در كتاب ‹تاريخ مبارزه ضد امپرياليستي … › (جلد اول – ص 139) نویسنده همچنین می پرسد:
‹ چرا و چگونه رزم آرا كشته شد؟ از چه روي رزم آرا مستوجب مرگ شد و چه دست هايي پنهاني در كار بوده و اينكه آيا غيرمستقيم از اطرافيان و نزديكان فداييان اسلام رابطه اي با دربار داشته اند و نقش اسدالله علم و…(نقطه ها از اصل كتاب است) چيست؟ بماند. » (چرا بماند؟ بماند براي چه؟ )
و این پرسش همچنان بی پاسخ می ماند که چرا‹ اطرافيان و نزديكان فداييان اسلام› ‹ بطور غيرمستقیم › نه فقط با علم بلكه همچنين با شاه رابطه داشته اند؟
ثريا در سال ها پيش، زماني كه هنوز مساله اي بنام جمهوري اسلامي و فداييان اسلام وجود نداشت، در خاطرات خود بعنوان يك شاهد عيني بر اين امر گواهي داده و مهمتر از آن مطلبي است كه تيمسار شايانفر، در آغاز حاكميت جمهوري اسلامي بيان كرده است: او طي مصاحبه اي در مورد فداييان اسلام در مقابل اين سوال خبرنگار ( در رابطه با همان گواهي ثريا)، چنين جواب مي دهد:
« موضوعي كه براي مردم شنيدن آن تازگي دارد اظهارات نواب صفوي در باره ي رزم آرا مي باشد. او در يكي از جلسات دادگاه گفت : در زمان نخست وزيري رزم آرا ، من و سيد عبدالحسين واحدي تقاضاي ملاقات با شاه را كرديم .(البته دست دكتر بقايي و علم و احتمالا آيت الله كاشاني را در سوق دادن مهره ها به جلو نبايد ناديده گرفت) در اين ملاقات به شاه از فساد موجود در مملكت شكايت كرديم و گفتيم او خود را مسلمان مي داند چرا جلوي اين فساد و هرزگي ها را نمي گيرد. بعد افزوديم قصدمان نابود كردن مسببين فساد است. شاه در جواب وجود فساد را قبول كرد اما تمام تقصيرها را متوجه رزم آرا كرد يعني تلويحاً با كشتن رزم آرا موافقت كرد.»
موقعي كه سخنان نواب به اينجا رسيد، رئيس دادگاه زنگ زد و دادگاه را تعطيل كرد. بعد از 24 ساعت كه دادگاه دوباره تشكيل شد من از نواب صفوي پرسيدم بعد از تعطيل دادگاه به او چه گذشت؟ نواب گفت مرا به اتاق سپهبد آزموده بردند. آزموده به من پرخاش كرد و گفت چرا اسم شاه را در دادگاه مطرح كردم. او گفت تو كوچكتر از آن هستي كه شاه با تو ملاقات كند. » (مجله ‹رگبار امروز › شماره 4-21/2/58 مصاحبه با تيمسار دكتر شايان فر، وكيل مدافع نواب صفوي در دادگاه نظامي)
اسدالله علم، وزير كار و جاسوس شاه در كابينه رزم آرا بود. ثريا در خاطرات خود از قول علم مي نويسد كه چطور علم از وزارت كشاورزي بوسيله تلفن با رئيس شهرباني در مورد شركت رزم آرا، در مجلس ختم آيت الله فيض در مسجد شاه تماس مي گيرد. وقتي كه رئيس شهرباني اظهار بي اطلاعي مي كند، او بلافاصله به نخست وزيري مي رود و رزم آرا را با خود به مسجد شاه مي برد. پس از كشته شدن رزم آرا، با عجله خود را به دربار مي رساند و اولين كسي است كه اين خبر را به شاه مي دهد(در اين زمينه همچنين مراجعه كنيد به كتاب «گذشته چراغ راه آينده است.» ، رويه 511) و به شاه مي گويد : « كشتند و راحت شديم.»
ثريا در خاطرات خود مي نويسد: « وقتي تنها شديم، شاه به اسدالله خان گفت: علم با اين تير چند نشان زده است: كودتا و كودتاچي ترورشد.»
بنظر مي آيد كه فداييان اسلام در آغاز توانستند حمايت كاشاني را جلب نمايند اما پس از مدتي با وي نيز اختلاف پيداكردند.
حاج مهديعراقي بر اين باور است كه «مجمع مسلمانان مجاهد» بخش علني فداييان بوده است. اما شمس قنات آبادي بكلي روايت ديگري دارد: « با آزاد شدن از زندان تمام كوشش و فعاليتم را غير از مبارزات با حكومت هژير از طريق سخنراني و تظاهرات خياباني مصروف تهيه مقدمات تاسيس يك حزب ترقي خواه و مبارز اسلامي نمودم. من قبل از اينكه با آيت الله كاشاني به مسايل اجتماعي بپردازم درگذشته مبادرت به تاسيس حزبي به نام جمعيت فداييان اسلام نموده بودم كه اتفاقاً تاسيس اين جمعيت در زمان حكومت ‹ سهيلي› و مقارن با ورود آيت الله قمي از عتبات به ايران بود كه كم و بيش فعاليت هايي هم نموده بوديم و به علت عزيمت من به نجف اشرف تشكيلات فداييان اسلام به هم خورده بود و بعضي از افراد آن تشكيلات از قبيل سيدحسين امامي و جواد معروف به ساعت ساز به اتفاق نواب صفوي و چند نفر ديگر فداييان اسلام را به وجود آورده ..چون اصولاً من تشكيلاتي فكر مي كردم و از ابتدا هم يكي از شرايطم با آيتالله كاشاني همين تاسيس و تشكيل يك حزب سياسي با رنگ مذهبي بود و ايشان هم موافقت كرده بودند.. من ميخواستم تحت عنوان حزب دمكرات اسلامي تاسيس حزب را اعلام نمايم ولي عدهاي از اطرافيان خشكه مقدس كاشاني كه بعضي از آنها از مراجع دولتي و امنيتي الهام ميگرفتند بهعناوين گوناگون مخالفت مي كردند.» (خاطرات شمس قناتآبادي رويه 67-68).
مشكل اينست كه اين خاطرات در زمان شاه نوشته شده و با وجود اينكه عليه سلطنت نيست ساواك اجازه انتشار نداده و معلوم نيست كه اين «دموكرات » بودن قنات آبادي براي فاصله گرفتن از فداييان اسلام و به سبب بد نامي قتلهايي كه كرده بوده يا انگيزه ديگري داشته است. از كجا كه اگر شمس قنات آبادي زنده مي بود و پس از انقلاب اين خاطرات درصورت انتشار صورت ديگري پيدا مي كرد و سد برابر بيشتر شبیه رجز نامه حاج مهدي عراقي می شد. به هر صورت وي تصريح مي كند كه:
« من نتوانستم براي حزب نام دموكرات اسلامي را انتخاب نمايم و بالاجبار عنوان ثقيل مجمع مسلمانان مجاهد را براي نام حزب انتخاب نمودم» ( همانجا رويه 71).
با همه ی کوششی که برای جداسازی خود از فداییان اسلام می کند از ياد مي برد كه حتا افرادي چون مهدي عراقي اشاره صريحي به نفوذ عوامل سيد ضياء در اين ترور کرده اند، او گفته است:
« در زمان ترور مرحوم دكتر فاطمي، نواب صفوي در زندان بود و امور فداييان در خارج از زندان را مرحوم عبدالحسين واحدي رهبري مي كرد. شخصي به نام ابراهيم صرافان روي واحدي نفوذ فراواني داشت و طرح ترور دكتر فاطمي را به واحدي القاء نمود. چون شايعات زيادي در باره وابستگي وي شنيده و نسبت به او مشكوك بوديم وي را تحت نظارت و مراقبت قرارداديم و معلوم شد كه او از افراد حزب اراده ملي و وابستگان سيد ضياءالدين طباطبايي است، وي حتا اسلحه هم در اختيار واحد گذارد كه منشاء همه آنها سيد ضياءالدين بوده » (جنبش ملي شدن صنعت نفت- رويه 90)
عاملان ترور دکتر فاطمی و رزم آرا اینک بر مسند قدرت نشسته اند.
رفسنجاني در خاطرات خود اشاره دارد كه همين محمد هادي عبد خدايي ضارب دكتر فاطمي نيز به او پيوسته است:
«ظهر آقاي (محمد هادي) عبد خدايي، رهبر بخشي از فداييان اسلام آمد و پيشنهاد داشت كه فداييان در اختيار حزب جمهوري اسلامي يا من قرارگيرند. گروههاي ديگرشان هم، چنين تقاضايي كردهاند، اين گروهها احساس بي حركتي و بي ساماني ميكنند. » ( هاشمي رفسنجاني – عبور از بحران- رويه 445)
بدين ترتيب عبدخدايي ها به عبد عسكر اولادي يا عبد رفسنجاني تبديل شده اند. نكته مهم اينست كه رفسنجاني نمي گويد يك گروه، بلكه از گروه هاي فدايي نام مي برد و خاتمي هم در اوان روی کار آمدن خود از گروه هاي هيات موتلفه مي خواهد كه از صورت مخفی دربیایند و شناسنامه قانوني بگيرند که آنها نمی پذیرند. بدين طريق است كه همه گروههاي تروریستی كه در مغاكهاي جامعه خزيده بودند از سوراخ هاي خود در مي آيند و با هم زير عباي رفسنجاني و خامنه ای متحد مي شوند.
با ترور هژير و رزم آرا فداييان اسلام به اوج شهرت و قدرت نمايي رسیدند و بویژه با از میان برداشتن رزم آرا و روي كار آمدن حكومت مصدق، وي را وامدار خود مي دانستند در حالی که چنین نبود و مصدق اعتماد و پشتیبانی مردم را داشت و مردی قانونمند بود و بهیچوجه نمی توانست با افکار این آدمکشان موافق باشد ِ به همین سبب با وجود اصرار فداييان اسلام به ملاقات با وي او هرگز آنها را به حضور خود نپذيرفت.
دكتر محمد مصدق به سبب باورش به دموكراسي و كوشش او براي يك حكومت دموكراتيك هدف و آماج كين فداييان اسلام بود. دكتر شاپور بختيار مي گويد:
« او ( دكتر محمد مصدق) تقريباً از خانه خارج نمي شد. چون هميشه مي ترسيد كه به دست يكي از اعضاي فداييان اسلام ، اين لجن جامعه ي بشري ترور شود.»( دكتر شاپور بختيار- يكرنگي ها – رويه 66- برگردان مهشيد امير شاهي )
محمد مهدي عبد خدايي از فداييان اسلام مي گويد:
«براي نواب صفوي اوايل حكومت دكتر مصدق با اواخر حكومت رزم آرا تفاوتي نداشت .» ( پيام انقلاب شماره 21-19/12/59 نقل از فداييان اسلام نشريه رهايي)
اگر اوايل حكومت مصدق او را مي خواستند مانند رزم آرا تروركنند در اواخر حكومت او كه از رسيدن به هدف خود نااميد شده بودند دست به دامان بيگانگان شدند تا كودتا را به ثمر برسانند.
*بتازگی سخن از چاپ اسکناس با تصویر رزم آرا به میان آمده است .
برگرفته از پیام ایران شماره ۹ تابستان ۱۳۸۲ با اندک تغییرات