مسابقه ی دوراندیشی- حسن بهگر
بحث بر سر نقش تاریخی بختیار در سال 57 تبدیل به مناقشه ای راجع به شخص او شده است . روزی نیست که چند حکم محکومیت سیاسی و اخلاقی برای او صادر نشود و آن را در بوق و کرنا نکنند. آخرین و مضحک ترین مورد آن را چندی پیش در برنامه ی آقای فانی از بی بی سی شنیدیم که جواد خادم را آورده بود تا حرفهای عجیب و غریبی از دهانش بیرون بیاورد. سخن گقتن تؤام با تمسخر و طعنه ی اجرا کننده که معمولاً، حتا با ساواکی هایی هم که دعوت می کند، درست حرف میزند و اگر به دیدن اردشیر زاهدی هم میرود، رعایت ادب را می کند، نه فقط در حق آن پیرمرد که معلوم است مشاعر درستی ندارد، نابجا بود، بلکه نشان از تمایلش به نوعی تسویه ی حساب با خط فکری بختیار را داشت، البته با سؤاستفاده از کهولت حریف که بر همه هویداست. انگار از اول می خواست به این نتیجه برسد که قبول نخست وزیری بختیار محکوم به شکست بود و این نشانگر عدم دوراندیشی او بوده است !
این هم روایت جدیدی است از حتمی بودن پیروزی خمینی که بعد از اسلامی ها مروجان تازه پیدا کرده. تازه حضرات توجه ندارند که با این حرفها فقط بختیار را که ممکن است از او کینه به دل داشته باشند، محکوم نمی کنند، بلکه بر کوشش هر آزادیخواهی که سعی کرده تا جلوی اسلامگرایان و اسلامگرایی بایستد، مهر باطل می زنند. در این وضعیت صفت دوراندیش برازنده ی که خواهد بود؟ خود خمینی و آنهایی که یاریش کردند. واقعاً که بارک الله!
تهیه برنامه های این چنینی برای برپا کردن هیاهو و جنجال برای بختیار مدتی است ادامه دارد و این حاکی از مطرح بودن او در جامعه سیاسی ایران است. از آنجایی که اعتبار وی روزافزون است، باید منتظر تشدید این حملات هم ماند و البته شاهد بی ثمری هر چه بیشتر آنها هم بود.
برخوردهایی از این قبیل، در واکنش نوعی حمایت بی قید و شرط فردی از سوی طرفداران بختیار را باعث می گردد که به پیشرفت هیچکس کمک نمی کند. هر حزب و سازمان سیاسی در افت و خیزهای خود و در تلاطم حوادث نقاط ضعف و قوتی دارد و نظرات درست و یا غلطی دارد و یا اختلافاتی دارد که باید پس از تجزیه و تحلیل و انتقاد از خود، راه درست را تشخیص دهد و به آن برود. دامن زدن بحث های ابتدایی و تکرار تهمت های مضحکی که یاران جبهه ی ملی بختیار به او زدند و امروز خود هم از یادآوری آن شرم دارند، فقط ما را عقب نگاه می دارد.
ولی از این گذشته، باید پرسید که این انتقادهای مکرر و بی پایه به نفع کیست و به نفع کدام تحولی عمل می کند ؟
آیا این انتقادات شخصی و ابتدایی به درک بهتری از تاریخ مدد می رساند؟
آیا به بهبود روابط گروه های سیاسی و اتفاق نظر و عملشان در راه برقراری دمکراسی که دقیقاً هدف یک عمر بختیار بود، کمک می کند؟
آیا این اتهامات به سرنگونی رژیم جهالت و استبداد دینی یاری میرساند؟
یا اینکه برعکس موجب سردرگمی مردم و بدبینی و بی تفاوتی بیشتر می گردد؟
روی سخن من با کسانی است که دلشان برای ایرانی مستقل و دموکرات و آزاد می تپد وگرنه بدیهی است که هواداران جمهوری اسلامی و ملی مذهبی ها و شاهی ها هر یک تفسیر خود را از این انقلاب دارند که هیچ ربطی به آزادیخواهی ندارد و می خواهند از نمد این اختلافات برای خود کلاهی دست و پا کنند و دلمشغولی شان جداست .
این را می گویم نه از آن رو که این حملات ممکن است حرفی را به کرسی بنشاند. به این دلیل که بحث را خراب می کند. حمله ی بی منطق و حساب، طرف مقابل را به دفاع بی چون و چرا می اندازد و سطح بحث را پایین می آورد و موضعگیری های تعصب آمیز را جایگزین بحث آزادمنشانه می سازد. آیا بهتر نیست بکوشیم سطح بحث را بالا ببریم و احیاناً ببینیم چه نقاط مشترکی ما را به هم نزدیک می کند ؟
ببینیم که آن نقاط مشترک کدامند ؟
و از خود بپرسیم آیا این انتقادات ما را به نقطه نظرات متفاوت و یا راه حل نویی می رساند؟
اگر جدایی دین و حکومت مطلوب است، اگر لائیسیته مد نظر است، دیگر مناقشه در مورد بختیار که فلان کار جزیی را کرد یا نکرد مطرح نیست . او از نظر تاریخی به موقع حرف اساسی را زد و با شجاعت نقطه نظر خود را بیان کرد، امروز هم که در میان ما نیست. طرح اتهاماتی از قبیل جاه طلبی و غیره نه گردی بر دامان او می نشاند و نه می تواند گرهی از کار ما بگشاید. البته هیچکس مصون از خطا نیست ولی هیچ کار بزرگی را نمی توان با ایرادگیری های کوچک لوث کرد. انتقاد محض انتقاد و به خیال تخریب شخصیت و بدتر از هردو برای جلب رضایت شخص خود، یک نوع قدرت نمایی کاذب است نه چیز دیگر و دردی را هم دوا نمی کند.
متاسفانه برخی از آنهایی که در دوره ی انقلاب مواضع نادرست اتخاذ کردند، هنوز هم نمی توانند درستی موضع بختیار را به او ببخشند و می خواهند انتقام خطاهای خود را از او که حرف درست زد بگیرند. بی توجه به اینکه نه از او چیزی کم خواهد شد و نه به خودشان چیزی اضافه خواهد شد. فقط کار آزادیخواهان مشکل خواهد شد.
به قول دکتر مصدق به توپچی یک عمر پول می دهند که یک روز توپ در کند ؛ یک سیاستمدار یک عمر زحمت می کشد و طرح و نقشه می کشد ، مبارزه می کند و به زندان می رود و ..که قدرت را بدست بگیرد. اگر کرد، که بختیار با وفاداری به اصول یک عمر مبارزه اش را کرد، به او تهمت جاه طلبی میزنند. باید پرسید که در آن مقطع دنباله روی از خمینی کار درستی بود یانه ؟ بدیهی است تصمیمات موافقان و مخالفان او تابع زمان و مکان و موقعیت و تشخیص و تجربه شخصی خودشان بوده است ولی باید مسئولیت خود را بپذیرند و گناه را به گردن کس دیگری نیندازند و بعد هم که معلوم شد که درست میگفته با او لجاج نکنند.
در سیاست مساله مرکزی قدرت است . تشخیص این که قدرت در دست ملت باید باشد تشخیص بختیار بود و او آن را گرفت تا به نفع ملت از آن استفاده کند. این موقع شناسی و درایت است یا فرصت طلبی و کوته بینی؟ اگر کسی آینده ی سیاه ملت را تحت حکومت ملایان از همان روز اول دیده و در مقابلش ایستاده دوراندیش نیست پس که دوراندیش است؟ و اگر فداکار نیست چه کسی برای ملت ایران فداکاری کرده است؟
آنان که جا خالی کردند و قدرت را به صرف خوشخیالی به خمینی سپردند که چون او مرجع تقلید است و به صرف مرجع بودن دروغ نمی گوید، غفلت خود را نشان دادند. حتی کتاب ولایت فقیه او را نخواندند یا نادیده گرفتند. آنهایی که تن به رهبری یک ملای جاهل و نادان که از سیاست جهانی هیچ نمی دانست دادند که قبلا نیز نظرات ارتجاعی خود را در مخالفت با آزادی زنان و اقلیت های مذهبی نشان داده بود، دوراندیش بودند؟ آنهایی که تصور می کردند که ملایان قادر به حکومت کردن نیستند و بزودی سرنگون خواهند شد درایت بخرج دادند؟ با این خیال که ناتوانی خمینی منجر به سرنگونی ملایان خواهد شد و نوبت به آنها خواهد رسید خطایی به مراتب بزرگتر مرتکب شدند. آیا آنان دوراندیش بودند یا بختیار که گفت جمهوری اسلامی مجهول مطلق است و دیکتاتوری نعلین بدتر از دیکتاتوری چکمه است ؟ خطای ارزیابی که بزرگتر بود؟
تاریخ حق را به بختیار داده است، قضاوت هم بر اساس آنچه که حکومت اسلامی هست صورت گرفته، نه خواب و خیال های این و آن. ولی بحث بر سر شخص بختیار یا سنجابی یا بازرگان یا… نیست، بر سرمصالح ملی و منافع ملی است .
اکثریت مردم طالب برچیده شدن سلطنت بودند و تصور می کردند سلطنت موروثی استبداد آفرین بوده است و تجربه ی پهلوی نشان داده بود که اینها به قوانین اساسی پایبند نمی شوند. شاه تازه وقتی درتلویزیون به قانون اساسی متعهد شد که سلطنت کند نه حکومت، حاضر نشد حتی وزارت دفاع را به ارتشبد جم که داماد خانواده ی خودش بود تفویض کند و به سفر رفت. بختیار چون خطر بزرگتر را میدید، به این دلیل در سنگر خود ماند که قانون اساسی مشروطه را مترقی تر از جمهوری اسلامی مجهول می دانست . او تصور می کرد که ارتش به او وفادار خواهد ماند، غافل از آن که آقای بازرگان و ملایان بر سر یک حکومت نظامی – دینی توافق کرده اند و به دستور ژنرال هایزر سران ارتش تسلیم ملایان خواهند شد و شد آنچه شد و اولین قربانیان نیز همین سران ارتش بودند.
باید قبول کرد گرچه بختیار بسیار دیر آمد ولی اگر آقای بازرگان تسلیم نامه خود را تقدیم سولیوان نمی کرد و در کابینه ی بختیار شرکت می کرد و ارتش خیانت نمی نمود اوضاع شکلی دیگر میگرفت.
برنامه ی فانی در بی بی سی مرا به یاد حکایت ملانصرالدین انداخت که خانه اش را دزد زده بود و همسایگان هریک به نحوی ملا را مقصر می دانستند که بی مبالاتی کرده و دوراندیشی به خرج نداده و قفل محکمی تهیه نکرده و اشیاء قیمتی اش را در جای امنی نگذاشته و غیره سرانجام ملا به ستوه آمد و گفت که ظاهرا در این میان فقط دزد بی گناه است !؟ دولت موقت بازرگان سازشی مخفی و نابجا کرد که روزنه ی امید مردم برای بدست آوردن دموکراسی و آزادی را به گور سپرد. سران ارتش هم به میهن هم به شاه و هم به نخست وزیر خیانت کردند و تسلیم شدند و گور خود را کندند و آنوقت همه ی آنها گویا دوراندیش بوده اند و فقط بختیار که همه ی این خطرات را هشدار داده و در مقابل دیکتاتوری آینده سینه سپر کرده و برای ملت ایران آبرو خریده دوراندیش نبوده است !
بختیار مدتهاست بدست عوامل حکومتی به قتل رسیده است، ولی امروز بسیاری به این نتیجه رسیده اند که جدایی دین از حکومت درست است و دخالت ملایان مردود و در امر سیاست زیانباراست . خوب این سخنی است که آن رادمرد در آن اوضاع توفانی درست تشخیص داد و گفت و بر آن پای فشرد و این نهایت دوراندیشی و تشخیص درست او بود. این نه جرم است و نه سزاوار ملامت. اگر این حرفها درست است، پس راه و روش بختیار هم درست بوده است و باید به همان راه رفت. چانه زدن بر سر اینکه چون ما آن موقع متوجه نبودیم پس حرف بختیار غلط بوده، کاریست مزاحم و مضحک. باید از آن اجتناب کرد.
2016-02-06 -Stockholm
جواد خادم در برنامه به عبارت دیگر