جبهه ی خارج و جبهه ی داخل – حسن بهگر
از تظاهرات دی ماه بدین سو تحرکاتی در اپوزیسیون خارج کشور مشاهده شد و جلساتی برای اتحاد تشکیل گردید، ولی عملاً آمریکا با بیرون آمدن از برجام و ادامه ی سیاست تهاجمی خود اپوزیسیون را به دو پاره کرد. اپوزیسیونی که هوادار دخالت آمریکا و موافق سیاست ترامپ است و در رأس آن رضا پهلوی قرار دارد و اپوزیسیون مستقل و جمهوریخواه. در عمل، استقلال خواهان و خواستاری پیوستن به جرگه ی ابواب جمعی آمریکا که معیاری سیاسی و بسیار مهم است، شاخص اصلی تمایز بین طرفداری از سلطنت و جمهوریخواهی شد که امری جنبی است و به تمایز قدیمی گروه ای اپوزیسیون معنای سیاسی روشن و نوینی بخشید.
هر دو طیف پراکنده هستند، ولی به تازگی رسانه هایی چون صدای آمریکا و رادیو فردا و بی بی سی و دویچه وله و دیگر رادیو و تلویزیون های «حرفه ای» و در صدرشان من و تو، کوشش خود را متمرکز بر تبلیغ برای رضاپهلوی و اتحاد جناح های سلطنت طلب کرده اند، طبعاً زیر پوشش شناساندن آنها. ولی در آخرین مورد که مصاحبه ی پرگار با دو سلطنت طلب، نازیلا گلستان و تقی زاده ، بود تفرقه ی شدید بین آنها و منزوی بودن این جریان را نشان داد. هرچند به نظر می آید که این برای آمریکا مهم نیست بلکه فقط نیازمند یک جریانی گوش به فرمان است که به اسم و با تأیید آن هرکاری خواست بکند. می بینیم که بسیاری از طرفداران آمریکا که طرفدار رضا پهلوی هم هستند و کم کم دیگر نمی شود بینشان تمایز قائل گشت، به صراحت می گویند که سر و سامان دادن به اپوزیسیون فقط از دست آمریکا برمی آید و این کشور بالاخره وحدتی را که خود لازم دارد در بین اپوزیسیون خواهد آفرید، لااقل در جناحی که گفتم.
گروه های مستقل جمهوریخواه، گذشته از اختلافات نظری که بین خود دارند، عملاً غیرفعال شده اند زیرا باید در دو جبهه بجنگند: هم دشمن حاکم داخلی و هم دشمن خارجی و حمله ی آمریکا. دفاع از مملکت که اینها می کنند، از سوی جناح مقابل به دفاع از وضع موجود تفسیر می شود و اغتشاشی فکری ایجاد می کند که مشکل زاست.
باید این توهم را که به دلایل سیاسی دامن زده میشود، رفع کرد.
جمهوری اسلامی اکنون از نظر منابع اقتصادی و مالی بشدت در تنگنا قرار گرفته و از نظر روابط بین المللی رو به منزوی شدن هر چه بیشتر می رود و روابط خوبی حتا با همسایگان خود ندارد. به زودی اروپا نیزبه آمریکا خواهد پیوست زیرا چاره ای جز اطاعت ندارد. آمریکا با بیرون آمدن از برجام می خواهد : یک – تحریم های اقتصادی بیشتری را اعمال کند، دو- با حمایت از تحرکات قومی کشور را بی ثبات و گرفتار هرج و مرج بکند. این تمهید مقدمه است برای راه انداختن جنگی تمام عیار.
ترامپ هیچ دلیل منطقی برای رد برجام ارائه نداده. اگر آنقدر اهل مذاکره است که می تواند با کره ی شمالی که هیچ قراردادی نبسته، به توافق برسد چرا با ایران که قدم اول را هم برداشته و طی یک تفاهم نامه صنایع هسته ای خود را آن هم پس از صرف میلیاردها دلار هزینه، بتون ریزی کرده، نمی تواند به توافق برسد. داستان داستان اتم نیست.
می توان نتیجه گرفت که هرچه ایران امتیاز بدهد کم است و تصمیم نهایی گروه ترامپ زدن جمهوری اسلامی و تجزیه ایران است. گرفتن موشک ها آخرین سنگر باقیمانده است. آمریکا تصور می کند با حمله به ایران، موقعیت چین و روسیه را نیز تضعیف کرده است و آنها را در وضعیت سختی قرار داده است. خیال بی پایه نیست. حال چه این دو کشور متوجه باشند و چه نباشند.
روسیه می خواهد در خاورمیانه جای پا داشته باشد. اگر قرار است این جای پا بیشتر از چند پایگاه در سوریه باشد که از قبل داشت، باید با کشوری که از بابت سیاسی محکم ترین جایگاه را دارد، روابط خوب داشته باشد و این کشور اسرائیل نیست، ایران است. اینهایی که تصور می کنند می توانند سهم ایران در سوریه را از روسیه بخرند، در اشتباهند و خود روسیه نباید چنین اشتباهی بکند چون فقط به خود ضرر خواهد زد. چین هم که در درجه ی اول دنبال تأمین منابع انرژی است و تا حد امکان از ورود به بخش سیاسی و بخصوص نظامی دعوا احتراز کرده، باید بداند که کنترل این منطقه و منابع انرژی آن که همیشه هدف آمریکا بوده، برایش بسیار گران تمام خواهد شد. بازی اقتصادی را نمی توان فقط در حوزه ی اقتصاد برد، باید پا بیرون گذاشت و در سیاست که میدان اصلی است، مواضع جدی اتخاذ کرد. می بینید که آمریکا همیشه چنین کرده و حال هم میکند.
چین و روسیه از ابتدا روشی در مورد ایران به کار بسته اند که نشان از حساب دراز مدت ندارد مگر در مورد کوتاه نگاه داشتن دست این کشور از تکنولوژی اتمی. اول وتو نکردن تحریم های شورای امنیت بود، بعد هم کج دار و مریز روسیه سر موشک های ضدهوایی. در نهایت هم طی مذاکرات اتمی دست غرب را کاملاً باز گذاشتند که طرف ایرانی هر چه می خواهد بگیرد. البته خودباختگی و بی عرضگی روحانی و تیم ایرانی را نباید از قلم انداخت. کاسه ی داغ تر از آش نمیت وان شد، ولی حرکتی هم از سوی آنها بروز نکرد که بتواند مشوق طرف ایرانی در مقاومت باشد. فقط تماشاچی بودند که یک طرف همه چیز بدهد و طرف دیگر همه چیز بگیرد.
الان کار به جایی رسیده که معلوم است این روش بازی کوته بینانه جواب نمی دهد. در صورت بروز جنگ که با این وادادن ها بسیار محتمل تر از قبل هم شده، کار فوریتی پیدا خواهد کرد که حلش را بسیار از امروز مشکل تر خواهد نمود. بهتر است از امروز به فکر باشند و روش خود را اکنون که مخاطره و مخارج کمتر است عوض بکنند. اگر به هر ترتیب راهشان به ایران بسته شود، بازگشت را باید به خواب ببینند و نفوذ و جای پا در خاورمیانه را نیز به همچنین.
این بازی که ایران هر چه ضعیف تر بهتر و به این ترتیب می توانیم خونش را بمکیم، مقداری جواب می دهد، ولی مدت هاست که تاریخ اعتبارش سر آمده. چه خود را در موقعیت رسمی اتحاد استراتژیک با ایران ببینند و چه نبینند، عملاً در چنین موقعیتی قرار دارند. تصمیم را تاریخ و اتحاد آمریکایی برایشان گرفته اند، بهتر است به خود بیایند و توهم نداشته باشند که تا بله را نگویند وضعیت تغییری نمی کند. معطل کردن ایران پشت در اتحاد شان گهای، حال چه به بهانه ی مضحک رأی منفی تاجیکستان صورت بگیرد و چه به بهانه ی دیگر، تا موقعی که بازی در حد تضعیف ایران متوقف شده بود، جواب می داد، وقتی پای انضمامش، حال به هر صورت، به حوزه ی نفوذ آمریکا باشد، جواب نمی دهد. باید از مرحله ی تاکتیک به استراتژی صعود کرد و ارزیابی درست را در این سطح، در سطح منطقه ای و جهانی انجام داد، نه حساب های حقیر و سود آنی. در این سطح ماندن یعنی شکست خوردن. نتانیاهو دست خالی به دیدن پوتین نرفت تا از او برای بالا بردن سطح جدال در سوریه چراغ سبز بگیرد. ظاهراً مخاطبش هدیه را آنقدر ارزشمند دیده که به راه موافقت با این کار برود. ولی این هدیه هر چه باشد، ارزش به حاشیه رفتن در خاورمیانه را ندارد. اگر دو طرف تصور می کنند در این داد و ستد ایران را دست به دست کرده اند، اشتباه می کنند. مملکت در معرض فروش نیست و آنچه پوتین داده، در حقیقت از دست داده. آمریکا و اسرائیل چیزی به دست نیاورده اند، چون به مخاطبی مراجعه کرده که کالایی در انبار ندارد. معامله مثل برخی معاملات بورس صوری است و کالایی دست به دست نشده.
زنگ خطر و در حقیقت زنگ پرده ی آینده ی مبارزه، از هم اکنون به صدا در آمده. بلافاصله پس از اعلام خروج آمریکا از برجام ، اسرائیل حمله موشکی خود به تأسیسات ایران در سوریه را آغاز کرد و دو کشور پس از سال ها حملات لفظی قدمی دیگر به سوی جنگ تمام عیار برداشته اند. امکان رفتن به سوی جنگ تا وقتی که ایران به سبک لیبی خلع سلاح نشود، بسیار کم است، ولی اگر تضعیف ایران که دولت روحانی به راحتی پذیرفته، همینطور پیش برود، جنگ هم دور نخواهد بود. جلوی سیل را باید امروز و اینجا سد کرد.
سیاست آمریکا پا نگرفتن اپوزیسیون مستقل و دمکرات و جمهوریخواه و لائیک در ایران است و در این باره هیچ توهمی نمی باید داشت. هیچ دولت دمکراتیک و مستقلی اختیار کشور را به دست آمریکا نخواهد داد و آمریکا به همین دلیل با هر کس که دنبال تأسیس چنین دولتی باشد، عناد میورزد. صریح بگویم، هرکس دنبال آمریکا راه افتاده، با هر بهانه و به هر اسم و از هر مقام، راه فروش استقلال کشور را در پیش گرفته است. داستان پردازی در باره ی اینکه به کمک آمریکا محتاجیم و این کشور می خواهد برایمان آزادی بیاورد، جا ندارد. اگر شما این اندازه ناتوانید که محتاج کمک خارجی هستید، یعنی پشتیبانی مردم را نتوانسته اید جلب بکنید، کنار بروید و راه را برای آنهایی که قصد بسیج مردم ایران و مقابله با اتکای به مردم کشور را دارند و در مقامی هستند که مردم به آنها اعتماد بکنند، باز بکنید.
اگر جمهوریخواهان بتوانند از انگیزه ی ملی دفاع از کشور در مقابل دشمن خارجی و داخلی استفاده کرده، اتحادی بوجود بیاورند می توانند برنده شوند. مردم می دانند که با گروه هواداران ترامپ، امنیتی نخواهند داشت چنانکه چلبی ها و کرزی ها نتوانستند در عراق و افغانستان امنیت و رفاه و آزادی مردم را تامین کنند. مردم ایران نه کورند و نه نادادن، هر قدر هم که تبلیغات خارجی بکوشد که ایرانیان را شستشوی مغزی بدهد، از عهده ی این کار بر نخواهد آمد. منت ها مردم محتاج امیدند و کسانی که بتوانند به وطنخواهی و آزادیخواهی شان اعتماد بورزند. ایجاد این قطب اعتماد، وظیفه ی ماست. راه نجات ایران مشخص است و باید با قاطعیت پا در آن نهاد.
2018 May 14th Mon – دوشنبه، 24 ارديبهشت 1397
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است