Home سخن روز آرشیو سخن روز مرحلۀ جدید جنگ- رامین کامران

مرحلۀ جدید جنگ- رامین کامران

بالاخره آمریکا وارد جنگ ایران و اسرائیل شد. درماندگی اسرائیل جز این نمیتوانست پیامدی داشته باشد. هنوز گزارش روشنی از ضایعات نداریم ولی آنچه که میتواند پایۀ تحلیل قرار بگیرد، چنین گزارشی نیست، نگاه استراتژیک کلی است به وضعیت. باید اول از همه از بابت مفهومی بر واقعیت مسلط شد تا بشود از بابت مادی نیز چنین کاری کرد. تحلیل اولیه که باید در کلی ترین سطح انجام بپذیرد، چشم ما را برحقیقت امر واقع میگشاید و راهگشای عملمان در شرایط سخت پیش روست. وقتی از جنگی صحبت میکنیم که درگیرش شده ایم، باید اول از همه روشن کنیم که با چگونه جنگی درگیریم. پایۀ تمامی تحلیل و تمام استراتژی که پی خواهیم گرفت بر تشخیص ماهیت این جنگ و تعریف اولیه است.

ببینیم که قصد آمریکا از ورود فقط تعطیل صنعت هسته ای ایران است یا بیش از آن. به نظر من بیش از آن است و جلو بردن طرح از هم پاشاندن کشور و تجزیۀ ایران است، یعنی تحقق خواست اصلی اسرائیل تا راه برای گسترش این کشور و بلعیدن خاورمیانه باز شود. تصور میکنم که تظاهر به محدود نشان دادن جنگ برای این انجام میشود که ایرانیان در یک دورنمای نادرست اسیر شوند و به تناسب آن عمل کنند و نیرویشان را درست به کار نگیرند تا بشود راحت شکستشان داد و در نهایت از میانشان برداشت.

یعنی چه؟ یعنی اینکه جنگی که درگیر آن شده ایم، داو محدود ندارد و جنگ حیات و ممات است. از هم اکنون باید با اعتنای به ماهیت جنگ پیش رو، طرح ریخت و عمل کرد. نباید افق دید را به هدف مرحله ای و در حقیقت ظاهری آمریکا محدود کرد و بعد به نوبت در مراحل بعدی کار غافلگیر شد. تمایل عموم مردم به این است که جنگ را محدود ببینند و ختم دعوا را هر چه نزدیکتر تصویر نمایند. نباید تن به این گرایش عامیانه داد و باید دانست که دعوا طولانی و نفسگیر است و برای ایرانیان چالشی است در حد حملۀ اعراب و حملۀ مغول. تلخ است، ولی همین است، باید دندان روی جگر گذاشت و این جنگ را برد. این هم بخت نسل ما بوده که گرفتار چنین مصیبتی بشود و آنچه را که در کتابهای تاریخ خوانده بوده و رفته و فراموش شده میدانسته، به چشم خود شاهد شود. برنامه باید برنامۀ دراز مدت باشد و آمادگی برای فداکاری بی حساب.

بخشی از سرنوشت ما در دست حکومتی است که برنگزیده ایم و تازه ناکارآمدش هم می شماریم. تاریخ عرصه را بسیار بر ما تنگ کرده است، ولی نمی توانیم داده های اساسی میدان را تغییر بدهیم. باید در همین میدان و به همین ترتیب مبارزه کنیم و پیروز شویم. می دانم که برخی خواهند گفت حتی اگر ایران در این مبارزه از میان برود، باز برخواهد خاست و ققنوس وار از خاکستر خویش دوباره زاده خواهد شد… ولی باید بگویم که برای این کارها وقت کافی نداریم. باید همین جا و در همین دوران ببریم.

اختیار ما در درجۀ اول دست حکومت فعلی است و آنچه تعیین کننده خواهد بود واکنش های این حکومت است به حمله ای که واقع شده. آمریکا وارد مزایدۀ خشونت شده و مجالی برای راه حلی میانه نیست، یا باید تسلیم شد و شکست را پذیرفت و یا این که باید به راه پایداری رفت ـ از بس این کلمۀ مقاومت را برای هر داستان بی معنایی به کار برده اند، دستم نرفت از آن استفاده کنم و مترادفی را انتخاب کردم. به تسلیم کاری ندارم چون راه درستی نیست و در شأن ایرانیان هم نیست و آخرش معلوم است که کجاست و در نهایت حاجت به تحلیل ندارد، فقط اعلام میطلبد. برسیم به دومی که راه سخت و درست است.

اگر این را بپذیریم که جنگ ما جنگ حیات و ممات است و به غیر این دو گزینه ای نداریم، باید به تناسب موقعیت عمل کنیم. یعنی خود را برای جنگی تمام عیار یا به قول فرنگی ها (Guerre totale) آماده سازیم، یعنی برای به کار گیری تمامی امکانات و منابعمان در راه پیروزی. کار نصفه و نیمه نمی توانیم بکنیم. این نوع جنگ چنین اجازه ای به ما نمی دهد.

تکلیف نوع جنگ که روشن شد، حال برسیم به نوع مقابله.

باید در مقابل مزایدۀ خشونت آمریکا که به قصد از میدان به در کردن ایران انجام شده واکنش نشان داد، واکنش نشان ندادن یعنی باختن. روشن است که نه ‌آمریکا توان سیاسی و مالی اینرا دارد که با ایران وارد جنگ همه جانبه و بخصوص زمینی بشود و نه ترامپ که میخواهد به ضرب رجزخوانی و گردن کلفتی و با حد اقل هزینه، هر چه را میخواهد به دست بیاورد، مایل است تا به این راه برود. برای همین هم هست که در هر مرحله، کلی جولان میدهد و تهدید میکند و باید اضافه کرد: مردد میماند تا بالاخره تکانی به خود بدهد یا اینکه مشاوران اسرائیل مدارش، تکانی به او بدهند.

اصل داستان در مورد نوع مقابله این است که روش عمل نظامی ترامپ تفاوتی با روش اسرائیل ندارد، همان حملۀ هوایی سنگین است و فشار تبلیغاتی و سیاسی. هزار بار گفته اند و گفته ایم که نیروی هوایی خالی برای بردن هیچ جنگی کافی نیست و نمیتواند شما را به هدف سیاسی تان برساند. آمریکایی ها که معمولاً بدون تعیین هدف وارد جنگ میشوند، تکیۀ اصلی شان را به آن میدهند. این سلاح، مناسب بی برنامگی شان است.

اگر داستان از بین رفتن ایران است، باید نه فقط آمریکا، بل همۀ متحدانش را به این میهمانی فراخواهند. وقتی آخر کار این است، نمیباید به هیچ صورت در تشدید خشونت تردید به خود راه داد. هر جا ترمز کنید، باخته اید و نه فقط این و آن جنگ را، ایران را. واکنش نشان دادن ایران، برای ترامپ روشن خواهد کرد که یا باید پا پس بکشد و یا اینکه درجۀ بالاتری از خشونت را به کار بگیرد.

مهم این است که ببینیم ایران چه وسایلی برای رسیدن به اهدافش در دسترس دارد.

مورد اول که در حقیقت پلۀ اول خشونت و مصداق خشونت مهارشده خواهد بود، پاسخ موشکی است که به فکر همه میرسد. ضربات باید به پایگاه های آمریکا و متحدانش سرازیر شود. طوری که اولی بفهمد جواب میگیرد و دومی ها هم بفهمند که قسر در نخواهند رفت. اینکه چنین واکنشی، درجۀ اول خشونت خواهد بود، نباید ما رابه اشتباه بیاندازد تا فکر کنیم که باید در این مرحله کمتر خشونت به خرج بدهیم. مرتبۀ این نوع درگیری است که پایینتر است، مقصود این نیست که باید کمتر از وسایل موجود استفاده کرد. البته درست است که ضربات باید درست اداره شود، همانطور که در مورد اسرائیل میشود.

آمریکا در وهلۀ اول حتماً به راه مزایده خواهد رفت، یعنی بمباران بیشتر. داستان، در این حد، تفاوت اساسی با مورد حوثی ها ندارد که میدانیم چگونه ختم شد. دلیلی ندارد که در مورد ایران به ترتیب دیگری ختم شود. آمریکا میداند که نمیتواند نیروی زمینی وارد ایران بکند و باید مجبورش کرد که این ناتوانی را بپذیرد. تفاوت قابل ذکر با مورد حوثی ها آسیب پذیری ساختار اجتماعی و اقتصادی ایران است نسبت به مردم کشوری که زندگانی ساده تری دارند، قناعتگرتر هستند و سالهاست که جنگ  فرسایشی دفاعی را تجربه کرده اند و خلاصه اینکه عادت به این وضعیت دارند. به هر حال، پیروزی ایران در این سطح کاملاً ممکن  است.

ولی ممکن است کار به اینجا ختم نشودو آمریکایی ها پا پس نکشند. درجۀ دوم و اصلی که مصداق خشونت بی حساب از سوی ایران خواهد بود، ضربه زدن است به منابع و تجارت نفتی و گازی که تهدیدش به کرات مطرح شده است و از جمله بستن تنگۀ هرمز که الزاماً شدیدترین ضربه نخواهد بود، ولی باید به هر صورت در نظرش داشت. اضافه کنم که بستن هرمز میتواند و باید  گزینشی باشد، مثلاً راه دادن به چینی ها و راه ندادن به اروپایی ها که متحد اسرائیلند. در نهایت حکایت به آتش کشیدن منطقه که شعارش برایمان آشناست. در این صورت کشورهای جنوب خلیج فارس تحت فشار قرار خواهند گرفت.

قاعدتاً حریف باید خود را برای هر دوی اینها آماده کرده باشد. غیر محتمل بودن گزینۀ دوم احتمالاً آمادگی برای آنرا محدود ساخته است. احتمال اینکه اسرائیل، محض تشویق ترامپ به ورود در جنگ، این گزینه را در نظرش نامحتمل و یا حتی ناممکن جلوه داده باشد، هیچ کم نیست. این امر میتواند ضربۀ روحی حاصل از به کارگیری آنرا تشدید کند. به هر حال اگر آمریکا با راه اول عقب ننشست، با دومی چاره ای جز این نخواهد داشت. اضافه کنم که حملۀ زمینی را بسیار غیر محتمل میدانم.

میگویید اگر شد، چه؟ اگر شد باید ترتیب مقابلۀ با استراتژی دفاعی را داد و به ترتیباتی که از الان قابل پیشبینی جزئی نیست و در موقعش هم باید توسط فرماندهی نظامی صورت بپذیرد، به مقابله برخاست. پلۀ اصلی و آخر کار حملۀ زمینی خواهد بود که به تصور من واقع شدنی نیست. قاعدتاً پیروزی قبل از آن به دست خواهد آمد ولی اگر هم نیامد در این مرحله حاصل خواهد گشت. در پیروزی نهایی نباید شک کرد. فقط باید توجه داشت که در هر مرحله بهایش افزایش خواهد یافت.

گذشته از همۀ این تحلیل ها، امید من به پیروزی، از توانایی ایرانیان و عشق آنها به سرزمین مادریشان سرچشمه می گیرد و سپس از تاریخ.  ایران از ابتدای آنچه به معنای ثبت کتبی سوانح حیات بشر، تاریخ میخوانند، وجود داشته، گاه چنین تصور میکنم که این دو همزادند و تا آخر با هم خواهد ماند.

۱ تیر ۱۴۰۴، ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵