Home سخن روز آرشیو سخن روز صورت مسئله غلط است- رامین کامران

صورت مسئله غلط است- رامین کامران

از بس دعوای ملال آوری که میتوان دعوای اتمش نامید و چندین سال است که همه را به خود مشغول کرده است، طول کشیده، کمتر کسی به اصل و اساس این داستان که هزار و یک پست و بلند به خود دیده است، توجه میکند. شروع حکایت عملاً از یاد همه رفته است. چون وقتی روند وقایع دور گرفت، دیگر کسی به آغاز آنها نمیاندیشد و به اینکه اصلاً کل این همه سر و صدا پایه ای دارد یا نه، فکر نمیکند. قصه راه خودش را میرود و مسائل موضعی و جنبی است که در هر مرحله نظر ها را به خود جلب و اذهان را به خویش مشغول میسازد. حواس همه به آن بخش از پاورقی است که جلوی چشمشان قرار دارد و به قبل و بعد آن توجهی ندارند.

من میخواهم درست راجع به همین نقطۀ شروع دو کلمه ای بگویم، نه افشاگری مجاهدین که به عنوان آلت دست اسرائیل عمل میکردند و البته هنوز هم میکنند، راجع به اینکه اصلاً پایۀ ادعانامه علیه ایران چه اندازه اعتبار داشته است، چون تمامی داستان تابع آن است. مقصودم از نقطۀ شروع این است، آغاز منطقی دعوا، نه واقعه ای که شروع دعوا به حساب میاید. خیلی صریح و از ابتدای مقاله بگویم که به نظر من داستان پایه  ای ندارد و اینکه چه اندازه در باره اش سر و صدا شده، تغییری در این امر اساسی نمیدهد.

ایران طبق معاهدۀ عدم گسترش سلاح های اتمی که در زمان شاه به آن پیوسته و هنوز هم به آن پابند است، نمیباید سلاح اتمی بسازد. اصل معاهده بسیار کوتاه است و هدفش بسیار روشن. از اصل برای این طراحی شده که راه دستیبابی به سلاح اتمی را از سوی کشورهایی که در اختیارش ندارند، ببندد، با ممنوع کردن کار و برقراری بازرسی. در مقابل، قرار بوده قدرتهای اتمی به کشورهایی که تعهد نساختن  سلاح میدهند برای برخورداری از مواهب غیر نظامی این تکنولوژی، یاری برسانند. طبیعتاً بخش اول هر جا لازم به نظر آمده، به اجرا گذاشته شده، ولی از دومی که قرار بوده پاداش اولی باشد، هیچگاه خبری نشده. یعنی تمامی داستان و آژانس و این هیئت و آن هیئت، در خدمت نظارت بر کار کشورهایی است که سلاح اتمی ندارند و معاهده را امضأ کرده اند. قرار نیست در برابر این دخالت، عوضی به کسی داده شود، اگر هم اسماً قرار بوده، رسماً خبری نیست.

این است وضعیت ایران. تا اینجا و اگر قصد ساختن سلاح اتمی در میان نباشد، مشکلی نیست و تعهدی که در زمان شاه انجام گرفته است، مانعی ایجاد نمیکند. یادآوری کنم که تمامی تعهدات متوجه است به نساختن سلاح. منع دستیابی به ابعاد مختلف تکنولوژی این کار در میان نیست و غنی سازی نه ممنوع شده و نه حدی برای آن تعیین گشته.

تمامی داستان، از ابتدای آن که توسط اسرائیل و به سخنگویی مجاهدین به راه افتاد، متمرکز است بر یک فرض اثبات نشده و در نهایت غیر قابل اثبات: ایران قصد دارد با غنی سازی به سلاح اتمی برسد و از آن علیه اسرائیل استفاده نماید. ایرانیهایی که این سخنان را مکرر میکنند و دول خارجی که چنین میکنند، جز تکرار تبلیغات دولت اسرائیل سخن دیگری نمیگویند ـ همۀ داستان پا در هواست. مسخره ترین حرفی که در این میان زده شد، این بود که طرف ایرانی باید ثابت کند که چنین خیالی ندارد، بدون توجه به این مسئلۀ ابتدایی که از دیدگاه منطق، اثبات نبود چیزی ممکن نیست و فقط وجود چیزی میتواند موضوع اثبات باشد.

از آن زمان، با تکیه به فرضهای بی پایه و استدلالهای بی محتوا و مذاکرات پر سر و صدا، کشمکشی در گرفته که تا به امروز کشیده و پایانش هم در افق دیده نمیشود. از یک سو آژانس اتمی که امکان هزار و یک نوع بازرسی داشته، هنوز مدعیست و تا هر زمان هم که بخواهد ادعا خواهد کرد که از بابت نیات ایران کسب اطمینان نکرده است، تو گویی که تحلیل نیات با بازرسی تکنیکی ممکن است! از سوی دیگر، دول غربی و در صدر آنها آمریکا که همگی در خط سیاست اسرائیل حرکت میکنند و اتم را مستمسکی کرده اند برای مهار ایران به عنوان قدرت منطقه ای، هزار و یک نوع فشار بر این کشور وارد کرده اند. انکارهای جمهوری اسلامی به جای خود، ارزیابی مکرر دستگاه های اطلاعاتی غربی هم که بی استثنأ رأی به نبود برنامۀ اتمی نظامی در ایران داده ند، هیچ تغییری در جریان به وجود نیاورده است. برای اینکه انگیزۀ اصلی کار سیاسی بوده، نه تکنیکی.

کل کشمکش صورت ساده ای دارد. از یک سو تحت بهانه های واهی، بر ایران فشار وارد میشود و از سوی دیگر، طرف ایرانی، برای پس گرفتن چیزهایی که به خودش تعلق دارد، یعنی حقوق و اموالش، وادار به دادن امتیازهای بیشتر در جهت نظارت بر سیاست اتمیش میگردد که هیچ مبنای حقوقی ندارد و از بابت سیاسی خلاف صریح منافع کشور است. البته بر دعوا پایانی متصور نیست، چون امتیاز گرفتن حدی ندارد و معلوم نیست امتیازهایی که به دلایل واهی گرفته شده، کی و چگونه اعاده خواهد شد و اصلاً قرار است بشود یا نه. داستان از این جهت جالب است که دعوای بی پایۀ اتمی مثل گویی شده که به هوا پرتاب شده و بدون اینکه به چیزی غیر از تبلیغات ـ یعنی باد هوا ـ متکی باشد، همانجا مانده و همینطور برای خودش میچرخد.

دعوا فقط بر سر چیزهایی است که مال ایران است و این کشور باید برای پس گرفتنش، دائم از چپ و راست امتیاز بدهد و در هر دور مذاکره، بکوشد تا در مقابل امتیازاتی که میدهد مختصر چیزی دریافت نماید ـ کاری که یکسر ضرر است و مترادف برداشت مداوم از حساب ایران. میدانیم که تا به حال هیچ تعادلی بین داده ها و ستانده ها نبوده و روشن است که هیچگاه هم چنین امری واقع نخواهد شد. هر بار هم که توافقی حاصل نشد، یعنی ایران حاضر نشد امتیازاتی را که طرف مقابل طالب است به او واگذار نماید، باید بار مسئولیت این عدم موفقیت را به گردن بگیرد. یعنی ایران بدهکار دائم است.

اشارۀ کوچکی بکنم به اینکه علاوۀ بر اینها، وضعیت سیاست داخلی ایران هم بر پیچیدگی داستان افزوده است.

میدانیم که عده ای در ایران از ابتدا مخالف هر گونه مذاکره در این باب بوده اند و کارشان پیش نرفته است. اینها تندروان نظام اسلامی محسوب میشوند و آنچه که باعث شده کسی توجه چندانی به گفته ها و خواسته هایشان نکند، همین بستگی قاطع و خلل ناپذیر به نظامی است که اکثر مردم ایران از آن متنفرند. البته هذیانهای ایدئولوژیک اینها، در زمینۀ معجزات اسلام، پیروزی عنقریبش بر تمامی بساط کفر و جهانگیر شدن نظام اسلامی و اراجیفی از این دست، کمکی به جلب توجه و پشتیبانی مردم نکرده است. مردم قابل قبول بودن یا نبودن سخن را فقط با توجه به خود آن نمیسنجند، با ارجاع به زمینه و سابقه اش ارزیابی میکنند و البته اینکه سخنگو کیست و روشن است که روی خوش به این حرفها نشان نمیدهند، بخصوص که به کمک تبلیغات خارجی باورشان شده که فقط و فقط سیاستهای پرخاشجویانه و ایدئولوژیک همین حکومت اسلامی است که باعث شده تا فشار جهانی بر کشورشان وارد گردد و زندگانی شان را تلخ کند. یعنی طرف مقابل را به هیچوجه مسئول چیزی نمیدانند.

از سوی دیگر، آنهایی که مبلغ و مروج مذاکره هستند، برنامه ای غیر از ادامۀ مذاکره در آستین ندارند، بدون اینکه راه حلی برای ختم دعوا عرضه کنند. روشن است که همین روند امتیاز دادن و هیچ نگرفتن عادتشان شده ولی هر بار با وعدۀ خلاصی از فشار به مردم مستأصلی که حاضرند به هر چیز امید ببندند، راه را برای دادن امتیاز های بعدی باز میکنند و هنرنماییشان را به عنوان پیروزی بزرگ دیپلماتیک به خورد مردم میدهند. کم کم بر همگان روشن گشته که داد و ستدی که توسط اصلاح طلبان انجام میگیرد، بسیار فراتر از مورد اتم است و طرف ایرانی میکوشد تا از ورای این مذاکرات، برنامۀ سیاسی خود را در تسلط بر میدان سیاست ایران و بیرون راندن رقبا، پیش ببرد. ولی حتی اینهم بر امید بی حاصل مردم نقطۀ ختام ننهاده است ـ به هر صورت هم کاری از دست این مردم بر نمیاید، چون بر قدرت دستی ندارند.

برسیم به آخر داستان. در نهایت میتوان از خود پرسید که این پاورقی با سر و بی ته چگونه میتواند ختم شود. آخر داستان تابع اول آن است. باید از قالبهای فکری رایج که مثلاً اختلافی هست، بحث میکنیم، حل میشود و بعد رفیق میشویم، بیرون آمد. اصل اختلاف که برآمدن ایران به عنوان قدرت منطقه ایست، حل شدنی نیست و بیان رسمی و رایج دعوا  جز تزویر نیست ـ در نهایت رفاقتی هم در کار نخواهد بود.

فرض اول این است که دو طرف به توافقی برسند که به حل مشکلات بیانجامد. این امر به تصور من، در نهایت غیر ممکن است. به این دلیل که صورت مسئله غلط است و برای مسئلۀ غلط اصولاً نمیتوان راه حلی پیدا کرد. ایراداتی که به ایران گرفته شده و دائم مکرر میشود، بی پایه است و راهی که برای پاسخگویی به آنها پیش پای کشور گذاشته شده، ناکارآمد. تمامی بازی طوری طرح شده که استخوان همیشه لای زخم بماند، امتیاز گیری بی پایان باشد و ایران بازندۀ ثابت.

تنها راهی که باقی میماند بر هم زدن این بازی معیوب است و حذف صورت مسئله و خلاصی از حریفان متقلب، همانطور که میباید از قماربازان برگ زن احتراز نمود. این حرف ممکن است به نظر برخی که به درستی اعتقاد دارند مذاکره از دعوا بهتر است و به نادرست تصور میکنند از این مذاکرات بخصوص چیزی نصیب ایران خواهد شد، قدری تند بیاید. ولی با توجه به منطق جریان، این تنها روش معقولی است که میتوان پیش گرفت ـ هر چه غیر از این باشد، عمل بر پایۀ توهم است.تا اینجا ایران به اندازۀ کافی باخته است، ادامۀ بازی با آنچه تا به حال دیده ایم تفاوتی نخواهد داشت و جز زیان بیشتر در پی نخواهد آورد.

۲۵ فروردین ۱۴۰۴، ۱۴ آوریل ۲۰۲۵

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است