Home سخن روز آرشیو سخن روز روش جدیداتحاد- رامین کامران

روش جدیداتحاد- رامین کامران

خواست اتحاد به روزهای اول تأسیس اپوزیسیون بازمی گردد و تا به امروز هزاران بارمکرر گشته است. در اهمیت آن تردیدی نیست، هرچند به تصور من قالب و روند اتحاد ممکن و مفید با آنچه که در تصور بعضی جا افتاده، متفاوت است. اول اینکه اتحاد باید موضوعی باشد و بر سر نظام سیاسی آیندۀ ایران واقع گردد و نه فقط مخالفت با نظام فعلی، دوم اینکه اتحاد باید طی مبارزه منعقد گردد و نه در نقطۀ شروع آن و در اطراف گروهی که بهتر پیشرفت داشته. ولی از این حرفها گذشته، نکته ای به نظرم رسید که شاید اساساً بکر نباشد، ولی ندیده ام که به صورت مشخص و متمایز موضوع بیان و مورد توجه قرار بگیرد. عرض میکنم که داستان چیست.

اول مقدمۀ تاریخی ـ موضوعی کار را بگویم تا برسم به اصل پیشنهاد.

در روزگاران قدیم که اپوزیسیون یک رهبر واقعی داشت که بختیار بود و چند مدعی رهبری، صحبت از اتحاد افراد بود، اتحاد رهبران. همه میخواستند بختیار با امینی و اویسی و آریانا وارد ائتلاف شود تا راه براندازی گشوده گردد. در آن زمان پهلوی کاری نمیکرد و وزنه ای نبود که البته هنوز هم نیست، هرچند کارهایی میکند. بختیار به نوعی با این خواست رایج کنار آمد و گامهایی در راه اتحاد برداشت ـ همه میخواستند نشان دهند که تکروی نمیکنند. ولی در جمع نتیجه ای حاصل نشد چون موضع همگان از بابت سیاسی و حتی روش عمل، یکدست نبود و رهبری قاطع بختیار که تنها راه منطقی بود، هیچگاه تحقق نیافت. البته بگویم که دیگرمدعیان هیچگاه مایل نبودند در سایه قرار بگیرند و یک حرکت هم گنجایش چند رهبر ندارد ـ ضعف سازمانی نهضت مقاومت هم در این امر بی اثر نبود.

پس از کشته شدن یا فوت چهره های دوران اول حیات اپوزیسیون، نوبت رسید به سازمانها. تعداد بسیار پرشماری گروه سیاسی تأسیس گردید که اکثراً اعضای انگشت شمار داشتند و از بابت نظری بسیار کم بنیه و ضعیف بودند ـ هنوز هم منظرۀ سیاست اپوزیسیون را همینها تشکیل میدهند. شعارهای کلی مخالفت و البته حقوق بشر و دمکراسی و کوششهای غیر دقیق برای روشن کردن رابطۀ سیاست و مذهب، سرمایۀ فکری اصلی اینها را تشکیل میداد و هنوز هم میدهد. وضعیت جمعی اینها همینی است که شاهدیم و به رغم تمام مساعی که برای تأسیس انواع جبهه صورت گرفته، هیچکدام جبهه ها نتوانسته وسعتی در خور بیابد و بخصوص گفتاری برای تغییر نظام فعلی و تعیین نظام جایگزین عرضه نمایند که پشتیبانی وسیع مردمی را برانگیزد.

نوع سومی هم هست که اتحادهای موضعی و موضوعی است، حول این و آن مضمون گذرا که دائم به صورت پی در پی  شاهد زایش و فراموش شدن آنها هستیم. یک بار حجاب این، یک بار اعدام آن دیگری، یک بار طرفداری از فلان تظاهرات و از همین قبیل. ناپیوستگی بین آنها، عامل اصلی محدود کردن تأثیرشان و سپرده شدن سریعشان به دست فراموشی است. وقتی نگاه میکنید به سرگرمی ادواری بیشتر شباهت دارند تا چیز دیگر.

حال برسم به نکته ای که به ذهنم خطور کرده است. به نظر من راه چهارمی هست که ما هنوز نیازموده ایم و تصور میکنم که میتواند ثمر بدهد. میتوانیم نوعی «بلوک ملی» ایجاد کنیم. نه با چهره ها و نه با سازمانها، بلکه حول مضامین مختلفی که مثل موارد ذکر شده از قبیل این تظاهرات و آن اعدام، گذرا و کم عمر نباشد، بلکه پیگیری دراز مدت و لااقل چند ساله بطلبد. از کلمۀ بلوک که به هر صورت فرنگی است و خیلی هم در فارسی کاربرد ندارد، استفاده کردم که از جبهه استفاده نکرده باشم. چون جبهۀ ملی عبارتی است آشنا و تاریخی، با محتوای کمابیش روشن و همین الان در ایران به حیات خود ادامه میدهد و در خارج هم نمودهای سازمانی متعدد دارد.

من برای کاربندی این روش سه مضمون در نظر دارم.

اولی که اساسی است لائیسیته است و هزار سال است که حرفش را میزنم، ولی از بس با نام ایران لیبرال پیوند خورده احتمال دارد که نامزدان تجمع حول آن، نگران شوند که مبادا کارشان به پذیرش سخنان و مواضع این گروه تعبیر بشود. شاید به همین دلیل هم هست که به رغم شیوع عام این مفهوم که سکولاریسم را به حاشیه رانده است که امر بسیار مبارکی است، کمتر دست و دلشان میرود از گروهی که سالهاست مروج آن است، یادی بکنند. ولی این در نهایت مهم نیست، مفهوم که همه گیر شد راه پیروزی را باز میکند ـ برای همه. اگر دیگ آزادی بار گذاشته شود، همه از آن لقمه ای خواهند خورد.

بیاییم سر آن دوتای دیگر که نامزدهای اصلی هستند و اصل حواس من هم پی آنهاست. دو مضمونی که هم میتواند موضوع وفاق جمعی باشد و هم تداوم داشته باشد تا هر پلۀ گسترشش فقط امتیاز موضعی نباشد و توشه ای شود برای ادامۀ راه. از طرف دیگر جایی برای تملک آنها توسط شخص یا سازمان مشخصی در کار نباشد تا نگرانی برای دیگران ایجاد بکند.

اولی کارزار دفاع از اموال ملت ایران است که آقای هومن فخیمی راه انداخته. برنامۀ کار اینها روشن است: کوشش در کسب خبر راجع به غصب و خرج شدن اموال ایران و در حقیقت ایرانیان که از انقلاب به این سو مسدود شده و از دوران بوش پسر به بهانۀ تروریسم، در اختیار دولت ایالات متحده قرار گرفته تا به بادشان بدهد. بخش دوم کار که هنوز توسعۀ لازم را پیدا نکرده است، جلوگیری از پرداخت غرامت است از این اموال به مدعیان نادرست و نابکاری که به بهانه های واهی، با استفاده از قوانین معیوب و سیستم قضایی بی در و پیکر آمریکا وارد میدان شده اند تا ازاین نمد کلاهی ببرند. یادآوری کنم که اینها معمولاً در خدمت سیاست آمریکا هستند و در حقیقت به این ترتیب از اربابشان دستخوش میگیرند ـ از حساب ملت ایران!

در درستی و مشروعیت این روش که هدفش حفظ اموال ملت ایران است، شکی نیست. این کارزاری است که به معنای دقیق کلمه ملیش میتوان خواند. در حقیقت باید انتظار داشت که همۀ گروه های سیاسی که مدعی خیرخواهی ایران و ایرانیان هستند، در آن شرکت نمایند، امری که متأسفانه تا به حال محقق نگشته. هرچند میتوان امید داشت که در آینده بشود. مایه اش مختصری از خود گذشتگی است که گروه ها و افراد بپذیرند تا وارد کاری شوند که از ابتدا ابتکارش به دست خودشان نبوده است. این امر که فخیمی و یاورانش گروه سیاسی نیستند و داعیۀ رهبری در این میدان را هم ندارند، میتواند به نوبۀ خویش همکاری را تشویق نماید.

مورد دوم مسئلۀ رسانه هاست که از بابت اهمیت در سطح دیگری قرار دارد. بارها نوشته و گفته ام که نبرد اصلی ایران دوستان با کسانی که به هر ترتیب بدخواه ایران و ایرانیان هستند، در این میدان انجام میشود. اگر تا به حال مردم عنایت کافی به این امر نکرده  اند به این دلیل است که نگاهشان به رسانه های نگاهی است خام، از لوازم زندگی میشمارندشان، ابزاری کمابیش خنثی که در اصل خبر پخش میکند و تفسیری هم همراهش مینماید. در صورتی که مدتهاست که تفسیر اصل کار و هدف فعالیت آنهاست و خبرهای گزینشی وسیله و بهانه اش. کار اینها، بخصوص در فضای فارسی زبان خارج از کشور، تولید اخباری است که مایلند تحقق بیابد. مردم به رسانه احتیاج دائم دارند ـ بی خبر از همه جا که نمیتوان زندگی کرد. رسانه جزئیست از منظرۀ روزمرۀ زندگانی ما، در حد وسایل ایاب و ذهاب یا بقالی سر کوچه، بخشی است از هوایی که تنفس میکنیم، پس از همینهایی که هست نمیتوانیم صرف نظر کنیم. از این گذشته، مسئلۀ مجانی بودن رسانه های موجود نیز هست که هم در جا انداختن خودشان نقش دارد و هم در پس زدن فکر پول خرج کردن در این راه. چه حاجت که بابت چیزی که هست و مفت هم هست، پول بدهیم؟ سر جای خودش هست دیگر…

متأسفانه کسی توجه نمی کند که رسانه دستگاه پرهزینه ایست و اگر کسی خرجش را می دهد، سودی چشم دارد که قرار است در کوتاه یا دراز مدت به او برگردد، در حقیقتت از جیب مخاطبان رسانه. به عبارت دیگر، رسانه های پر عرض و طولی که به ظاهر پولشان را از مردم نمی گیرند، در حق بهره وران مجانی تعهدی ندارند. هرچند در نهایت خرجشان را از همین مردم می گیرند، منتها با قدری تأخیر و البته با جریمۀ دیرکرد.

ممکن است بگویید که همه می دانند سر رسانه های بزرگ فارسی زبان به کجاها بند است. اگر رسماً به دولتی تعلق داشته باشند که داستان رسمی است و اگر هم تعلق دولتی رسمی نداشته باشد، باز قضیه روشن است. به همین دلیل، برخی تصور می کنند که مردم به اینها دل نمی دهند که در اصل درست است، ولی دل ندادن تضمین تأثر نپذیرفتن نیست.

هنوز رسانه ای مستقل که به فکر ایرانیان و منافع ملی آنها باشد، پا نگرفته است و معلوم هم نیست که کی بگیرد، ولی چند رسانۀ کوچک اینترنتی هست که در این راه فعالیت می کند و رفتار سالم دارد. سه تفنگدار رسانه ای: وحید فرخنده خوی فرد، محمد منظرپور و پیمان عارف چهره های شاخص این میدان هستند. از نظر سیاسی مشرب واحد ندارند و قرار هم نیست که داشته باشند، ولی در تمایز از صدا و سیمای استبداد داخلی و رسانه های فاسد فارسی زبان خارجی، همگام و همراه هستند. کمک کردن به آنها به هر ترتیب، از لایک وکامنت گرفته تا کمک مالی، کمکی است که ایرانیان به خودشان و به رهایی خودشان می کنند، پشتیبانی از این ها به حساب یک گروه نمی رود، می رود به حساب همه و به همین خاطر می تواند بسیار وسعت بگیرد، هم از بابت توجه مردم و هم از بابت افزوده شدن بر شمار خود این رسانه ها تا در نهایت چنان که باید، کار توسعۀ ملی پیدا کند. در اینجا، تعدد و تنوعی که در کار هست و بدون شک بیشتر هم خواهد شد، خطر انحصار یا پیدایش رهبری واحد را از اصل منتفی می نماید و جایی برای نگرانی نیست. روی تفاوت گرایش سیاسی آنها تأکید کردم چون تصور می کنم ضمانتی است برای جلب پشتیبان تا کسی فکر نکند که قرار است به این ترتیب به خدمت فکر یا گروه سیاسی خاصی دربیاید. این ها، چنانکه شایستۀ هر خبرنگار و رسانۀ مستقل است، در خدمت هیچ گروهی نیستند و قرار هم نیست مخاطبانشان را ابواب جمعی گروه خاصی بکنند. پشتیبانی از آنها حائز تمام شرایط یک کارزار ملی است، درست مثل مورد قبلی.

خلاصه کنم حرفم را. سه مضمون به نظرم رسید. روی اولی تأکید نمی کنم چون هرچند کاملاً در جهت منافع ملی ایرانیان است، رنگ سیاسی مشخص دارد. ولی دوتای دیگر این طور نیست و چنین رنگی ندارد و به راحتی می تواند همه را به سوی خود جلب نماید. این جا دو کارزار ملی داریم که بالقوه است و هنوز خیلی مانده تا تمامی توانش به فعل بیاید. با به فعل آوردن این توان می توان به جد در راه رهایی ایران جلو رفت و اتحادی مضمونی و مؤثر ایجاد کرد ـ صورت قابل دسترسی آن اتحادی که بیش از چهل سال است حرف و آرزویش هست. تا به حال این روش را به طور جدی نیازموده ایم. جداً معتقدم که ثمر خواهد داد و البته امیداورم که سخنم گوش شنوا بیابد.

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، ۱ مه ۲۰۲۵

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است