داخل یا خارج؟ اولویت با کدام است؟- رامین کامران
یکی از انتقاداتی که مدتیست از این سو و آن سو میشنوم این است که چرا این اندازه به خارج میپردازید؟ داخل چه شد؟ ملا ها کجا رفتند؟ پس جمهوری اسلامی فراموش شد؟ برخی هم که حسن نیتی ندارند چنین القأ میکنند که شما دارید موضعی شبیه به آخوند ها اتخاذ میکنید و حتی در عمل دارید از آنها دفاع میکنید. سخنانی که به نظر من حتی اگر با سؤ نیت بیان شود، شایستۀ توجه و پاسخ است.
اول از همه اینرا بگویم که سالهای سال موضعگیری علیه حکومت، خواستاری براندازی در زمانی که این کار اصلاً طرفداری نداشت و همه به تندروی دور از واقعبینی تعبیرش میکردند، پافشاری ثابت بر لائیسیته و خلاصه کارنامۀ روشن و یکدست جایی برای نسبت دادن انگیزه های نامربوط نمیگذارد. ولی تصور میکنم تدقیق امری میتواند به روشن شدن بحث کمک کند. پاسخ به یک سؤال ساده: برای چه با این حکومت مبارزه میکنید؟ سؤال بدیهی است، ولی جوابش آن اندازه که به نظر میاید، بدیهی نیست. ظاهراً بسیاری این مبارزه را فقط به مخالفت با حکومت اسلامی تعبیر میکنند که وجه محدود و موضعی و منفی آن است. میخواهیم برود چون نمیخواهیمش. ولی این پاسخ به نظر من قانع کننده نیست. اگر از من بپرسند، خواهم گفت: چون خواهان بهروزی ایران و ایرانیان هستم و حکومت اسلامی را مانع جدی این کار میشمرم.
از اینجا دنبالۀ پاسخ خودم را میگیرم، چون اولی به نظرم ناقص و ضعیف است و شایستۀ توجه نیست.
وقتی طالب این هدف هستید، روشن است که دامنۀ دیدتان فقط محدود به یک موضوع و یک پدیده نمیماند، هرآنچه را که میتواند به ایران آسیب بزند، مورد توجه قرار میدهید و نگاهتان بر یک هدف قفل نمیشود. اگر دامنۀ دید را، چنان که باید، گسترش بدهید، خواه ناخواه باید هم مخاطرات داخلی را در نظر بیاورید و هم مخاطرات خارجی را. نمیتوان به یکی توجه انحصاری کرد و دیگری را از قلم انداخت. من هم همین کار را میکنم، یعنی سعی میکنم دیدم تا حد امکان جامع باشد.
خوب، این یعنی هم از یک طرف دیدن مشکل حکومت که داخل است و سالهاست به آن مشغولم، عملاً حتی قبل از استقرارش، چون در انقلاب طرفدار بختیار بودم و از همان زمان با حکومت اسلامی که در شرف تولد بود، مخالف بودم و بعد هم که تا به امروز در براندازیش کوشیده ام. عملاً عمرم به این کار گذشته و کارنامه ام چاق و پر است. از طرف دیگر، توجه به خطر خارجی، هرچند این خطر را، حتی در زمان حملۀ عراق، تهدید موجودیتی نشمرده ام، روشن بود که این کشور، به رغم پیشدستی در حمله و نفوذ اولیه اش به خاک ایران، توان پیروزی ندارد.
آنچه که چند سال است واقع شده، بزرگ شدن مدام خطر خارجی است و بر هم خوردن تعادل، این امر است که باعث شده تا هنگام نگارش مطلب و موضعگیری بیشتر به آن بپردازم. این فشار خارجی متوجه ایران است نه جمهوری اسلامی، حال تبلیغاتچی ها هر چه میخواهند بگویند، و از این مهمتر، خطریست موجودیتی. خطر داخلی موجودیتی نیست چون حیات رژیم به حیات ایران بسته است و نمیتواند خلاف آن عمل بکند، برای اینکه بماند باید آنرا حفظ کند.
نکبت حکومت اسلامی سالهاست که زندگی را به مردمی که صاحبان این کشور هستند، تلخ کرده و نه فقط از آزادی سیاسی، بل از بسیاری آزادیهای دیگر محرومشان ساخته و با ندانم کاری و فساد، مردمانی را که استطاعت زیستن در رفاه را دارند از آن بی نصیب ساخته است ـ از بی ابرویی که شاید بزرگتر از همۀ اینها باشد، میگذرم. هرکدام اینها دلیلی است و دلیل موجه و قاطعی است برای مبارزه با آن. آنهایی که نبرد با این حکومت را وجهۀ همت خود قرار داده اند، اینهایی را که شمردم به ترتیبی که خاص خود آنهاست مد نظر قرار میدهند. لشکر مبارزه با استبداد مذهبی اینطور ساخته شده.
و اما خطر خارجی. همانطور که گفتم این یکی موجودیت ایران را تهدید میکند و به همین دلیل بر خطر داخلی اولویت کامل دارد. تقدمی عینی و منطقی و نه برخاسته از پسند این و آن. منطق کار روشن است: برای اینکه ایران از موقعیت فعلی خارج شود و بهتر بشود، باید وجود داشته باشد. همۀ کوششها و کشمکش های ما مشروط است به موجودیت ایران. اگر ایرانی نباشد هیچکدام اینها دیگر موضوعی نخواهد داشت، به کلی بی معنی خواهد شد. تا ایرانی هست، ما هم ایرانی هستیم ولی وقتی نبود همگی افرادی پراکنده خواهیم بود در سر تا سر جهان، بدون هویت ایرانی. اگر هم به اصرار باز خود را ایرانی بخوانیم، حرفمان اعتباری ورای برد صدایمان نخواهد داشت و از پشتوانۀ عینی که فقط دولت ایران میتواند به ما ارزانی بدارد، محروم خواهد بود ـ سودازدگانی سرگردان.
یعنی اینکه اولویت با مبارزه با خطر خارجی است. نه به دلیل خواست این و آن یا نویسندۀ این سطور. به دلایل عینی و منطقی. در این وضعیت، ایراد گرفتن به اولویتی که در حقیقت تاریخ برای ما تعیین کرده نه خودمان، کار نسبتاً آسانی است. شاهدیم که برخی میکنند. بعضی از سر ناآگاهی چنین میکنند. به هر صورت قصد قانع کردن اینها را ندارم، مردم باید خودشان زحمت قانع شدن را بکشند، وسایل این اقناع البته حاضر است و منهم در کنار بسیاری دیگر در تولید آنها نقش بازی میکنم.
ولی گروه دیگری هستند که وجودشان جداً مزاحم و اسباب دردسر است: آنهایی که با هدف سیاسی روشن و معین که یاری به دشمن خارجی است، این کار را میکنند، روشن بگویم که خدمتگزار آمریکا و اسرائیل هستند. تعدادشان هیچ کم نیست و با این کلکهای اینترنتی و هویتهای ساختگی، چندین برابر آنی که هستند، نمایانده میشود. اسباب رسانه ای قوی و پرشماری نیز که در اختیار دارند بر همه معلوم است. هدف اینها در درجۀ اول ممانعت از حمله به دشمنان خارجی ایران است، میگویند که حمله باید فقط به یک طرف صورت بپذیرد؛ در درجۀ دوم تقویت نیروی خارجی با جلب پشتیبانی ایرانیان، یعنی سربازگیری از بین مردم ایران برای حملۀ اجنبی. رذالتی که در این کار هست وصف ناشدنی است و خطری که متوجه ایران میسازد نیز به همچنین.
وقتی در مبارزه اولویت را به خطر خارجی میدهیم، در حقیقت داریم در درجۀ اول با این گروه که خائن خواندنشان به هیچوجه اغراق آمیز نیست، مبارزه میکنیم و طبیعی است که از سوی اینها مورد حمله قرار بگیریم. آنچه تا اینجا نوشتم محض شکوه از این امر نبود. اینقدر بزرگ شده ام که بدانم کار سیاسی بدون دعوا و تهمت و هزار تعرض دیگر، وجود ندارد. هر که وارد این میدان میشود باید پیه اینها را به تنش بمالد، کار نه تعجب دارد، نه شکایت و نه خستگی و نه وادادن. سرنوشت ایران در میانۀ این میدان تعیین خواهد شد و از ایران عزیزتر چیزی نداریم ـ تکلیف روشن است.
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
۹ آذر ۱۴۰۳، ۲۹ نوامبر ۲۰۲۴