جنگ های نیمه کاره- رامین کامران
زبانه کشیدن جنگ در سوریه، هم بر مشکلات منطقه افزوده و هم بر پیچیدگی آنها. هنگام شروع عملیات نظامی، اولین و اساسی ترین مشکل در هر جبهه، درک مقصود طرف مقابل است: به چه هدفی می خواهد برسد و از چه راهی. کاری که معمولاً به کندی نجام می پذیرد، جواب قاطع به شما عرضه نمی دارد و مبهم است. بعد از پایان جنگ است که اینها روشن می شود. آن چه که ما در کتاب های تاریخ در توصیف این و آن جنگ می خوانیم و بعد از واقعه نوشته شده و تقریباً هیچگاه به این مشکلات و ترتیبات حل آنها جایی نمی دهد. تواریخ، از جنگ روایتی عرضه می دارند که یکسره و روشن و خطی است، مثل رمان های کلاسیک، بدون اشاره به تردید ها و ابهامات و تغییر روش ها و رفت و برگشتها و خلاصه هر چیزی که به روشنی و سیر یکدست روایت خدشه وارد میکند. آنچه غالب است منطق روایت است که باید برای خواننده قابل تعقیب و دریافت باشد و با منطق وقوع اتفاقات همخوانی کامل ندارد. مطالب ساده می شود تا بتوان به روشنی دریافتشان.
در این آشوب خاورمیانه، ما هنوز در میانۀ کار هستیم و پایانش نه بر ناظران معلوم است و نه بازیگران. کار درک منطق اتفاقات مشکل است. آنچه مشکل ترش هم می کند این است که طرف مهاجم که اسرائیل باشد، استراتژی روشنی ندارد و اصلاً به نظر نمیاید که استراتژی داشته باشد. اهدافی حتماً دارد که اصلاً معلوم نیست از حد تاکتیکی فراتر برود. یادآوری کنم که معنا و ارزش پیروزی های تاکتیکی، وقتی که به دست میاید، به تنهایی و با ارجاع به خود آنها معلوم شدنی نیست، با ارجاع به استراتژی است که روشن می شود و جایی که استراتژی نباشد…
با تمام این احوال ـ به تصور من ـ می توان دو جهت کلی برای عملیات متنوع و بسیار گستردۀ اسرائیل فرض کرد که کمابیش معقول و منطقی به نظر میاید. اولی ضربه زدن به ایران است که همه بدان اذعان دارند و بارها به آن پرداخته ایم. اسرائیل ایران را دشمن اصلی خود می داند و از هیچ کاری برای آسیب زدن بدان کوتاهی نمی کند.ولی کار بدین جا ختم نمی شود. به نظر میاید که اسرائیل، با هر هدف موضعی و کلی که جنگ را از غزه شروع کرده باشد و تا به سوریه گسترش داده باشد، در نهایت وارد مرحلۀ جدیدی از توسعۀ ارضی شده است، مرحلۀ دوم بعد از فتوحاتی که به تشکیل این کشور انجامید. این نکته کمتر از آن که باید مورد توجه قرار می گیرد.
اگر از دید توسعۀ ارضی و با ارجاع به خیالات اسرائیل بزرگ به مسئله نگاه کنیم، به ترتیب غزه و کرانۀ باختری طعمه های اول هستند، بعد نوبت سوریه و عراق خواهد رسید، اردن و عربستان سعودی و بقیه دورتر قرار دارند… مسئلۀ ایران سر جای خودش هست. تأکید کنم که این مرحله بندی مترادف وجود استراتژی نیست. مشکل، همانطور که در ابتدا اشاره کردم، ناتمامی این نبرد هاست. حماس از بین نرفته، کرانۀ باختری محل دعوای با دخالت محدود نیروهای نظامی است، جنوب لبنان به اشغال اسرائیل درنیامده، زیرا به رغم دیدن ضربات شدید، حزب الله از این کار ممانعت نموده و سوریه هم که توجه همه را به خود جلب نموده و میدان به خیال پردازی های دور و دراز داده است، به هیچوجه در وضعیتی نیست که بتوان کارش را تمام دانست. البته در این جا ترکیه نیز که همیشه به خاک سوریه طمع داشته است، وارد میدان شده تا بلکه بخشی از آنرا به خود ضمیمه نماید ـ به نظر نمیاید اسرائیل نقداً اعتراضی به این کار داشته باشد… ساقط شدن اسد این کار را تسهیل خواهد کرد و می توان حتی شرط موفقیت تجزیه و تقسیم سوریه شمردش که محتمل نمی نماید. البته تبلیغ پیروزی اسرائیل در تمام این نبردها، یا لاقل سه تای اول با شدت تمام در جریان است و وخود جزئیست از جنگ. قرار است به این ترتیب پیروزی که به دست نیامده و اصلاً هم معلوم نیست به دست آمدنی باشد، در ذهن مردم مسجل شود ـ روش کلاسیک است و کارآییش محدود.
به نظر میاید که سرنوشت این سودای توسعه، بیش از فلسطین و لبنان، در سوریه تعیین شود، در همین کانون آخری. نتیجه فقط تضعیف ایران نخواهد بود و فرصت بزرگی نصیب اسرائیل خواهد ساخت تا خیالات گسترش خویش را تحقق ببخشد. همه می گویند جای استراتژ بزرگ که بار اول سوریه را از نابودی نجات داد، خالی است، درست است و اسباب تأسف. فعال کردن دوبارۀ داعشی ها، با اسامی و برچسب های گوناگون، به مقدار زیاد از امید به فرصت برخاسته از این غیبت برمی خیزد. البته حضور روسیه به سرعت احراز شده، مثل بار اول از طریق نیروی هوایی و بسیار بعید است که از این حد فراتر برود، بخصوص با در نظر گرفتن درگیری در اوکراین. همه می گویند و درست هم می گویند که نیروی زمینی لازم است و البته ادارۀ درست آن برای حصول به نتیجه که باید نشست و تماشا کرد.
توسعۀ ارضی از ابتدا در دستور کار سیاستمداران اسرائیل بوده ولی اسبابش همیشه فراهم نبوده است ، هرچند همه گاه می شده سایه اش را ورای دعواهای موضعی دید. امروز هم به هیچوجه معلوم نیست که برنامه از اول این بوده باشد، ولی با گذشت بیش از یک سال، تعقیب چنین هدفی ممکن و حتی محتمل به نظر میاید. هدفی که اگر از ابتدا هم به روشنی تعیین نشده بوده باشد، به مرور شکل گرفته. ظاهراً سیاستگران اسرائیلی، بعد از گرفتار شدن در بن بست استراتژیک غزه، به این فکر افتاده اند که با توسعۀ جنگ و ایجاد آشوب هر چه وسیع تر، مفری پیدا کنند و شاید هم تصور کرده اند که با افزودن بر آشوب، فرصت خواهند یافت تا بر وسعت کشور خویش بیافزایند. البته استراتژی آشوب بهتربن وسیلۀ نیل به مقصود نیست، چون قابل کنترل نیست. درست است که مختصات هیچ درگیری جنگی به طور کامل قابل کنترل نیست ولی اگر روشی جز ایجاد آشوب نداشته باشید، بهره برداری از موقعیت فقط تابع تصادف خواهد بود و البته آمادگی خودتان برای استفاده از فرصتهایی که پیشبینی نکرده اید، کاری که به سختی ممکن است و به مقدار زیاد بسته به بخت. اینکه اسرائیل به چنین فکری افتاده باشد، ممکن هست، به دلیل اعتماد به نفس بیش از حد که از پشتیبانی بی قید و شرط غرب برمی خیزد ـ این تصور که هر چه بشود، برای بهره برداری در بهترین موقعیت قرار داریم. خاطرنشان سازم که گل الود شدن آب همیشه ماهیگیری را تسهیل نمی کند. صبر کنیم و ببینیم.
۱۳ آذر ۱۴۰۳، ۳ دسامبر ۲۰۲۴
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است