Home سخن روز آرشیو سخن روز به کجا ضربه بزنیم؟- رامین کامران

به کجا ضربه بزنیم؟- رامین کامران

در این جا می خواهم ببینم این حرف هایی که راجع به ضربه زدن به دولت ایران و نه ملت ایران زده می شود و توسط بسیاری هم تکرار می گردد تا چه اندازه معنی دار و ممکن است، ولی برای این کار باید بحث را از نقطه ای دور شروع کنم. امیدوارم خوانندگان همراهی کنند. به هر صورت، بر خلاف آنچه که ممکن است در ابتدا به نظر بیاید، راه خیلی دور نیست ـ خسته نخواهید شد.

اکثر ما چنین تصور می کنیم که هر چه مادی است محکم و قابل اتکاست و آنچه که مادی نباشد سست است و به آسانی تغییر می کند و در معرض نابودی است. در صورتی که عکس این امر صادق است. آن چه وجود معنوی دارد بسیار با دوام است و به این آسانی هم ضربه نمی پذیرد و تغییر نمی کند. طرف شدن با پدیده های معنوی بسیار مشکل تر است تا مقابله با پدیده های مادی. به عنوان مثال، وقتی صحبت از دولت می شود و تغییر آن، وجوه مادی آن است که در وهلۀ اول مورد توجه قرار می گیرد و بسا اوقات درست روشن نیست که صحبت از چیست. از همین جا شروع کنیم.

دولت پدیده ایست معنوی و عبارت است از ترتیبی از تمرکز قدرت برای ادارۀ یک واحد سیاسی و به قول وبر که همه شنیده اند و تکرار می کنند، واجد انحصار اعمال خشونت مشروع  است. ترتیبی که ذاتاً سیاسی است و اساساً ماهیت جغرافیایی و تباری و فرهنگی ندارد. از بابت تاریخی در جایی و از دل اینها زاده شده ولی جایی از آن ها منتزع گشته و حیات مستقل خود را پیدا کرده. دولت در نهایت کلیت قرار دارد و دوامش که خصیصۀ اصلی آن است نه به آمد و رفت حکومت ها ارتباطی دارد و نه به تغییر نظام های سیاسی. ایرانیان یکی از قدیمی ترین دولت های جهان را دارند و تاریخشان چنان با این پدیده عجین است که تصور خودش بدون آن ممکن نیست و تصور حیات بدون آن برای مردم ایران. ایرانیان بسیار دولتمدارند ـ چه در موافقت و چه در مخالفت.

مشکل این جاست که بسیاری، وقتی در زبان فارسی صحبت از دولت می کنند چند امر را با دولت به معنایی که گفتیم یکی می گیرند. اول دستگاه دولت است که مجموعۀ سازمان هایی است که به اقتدار دولتی امکان عمل می دهد، در دو شاخۀ اداری و نظامی خود. دوم حکومت است که مجموعۀ افرادی است که قدرت سیاسی و نه اداری را در دست دارند، حکومت بر دستگاه دولت ریاست می کند. آخری هم نظام سیاسی است که ترتیبات تقسیم و اعمال قدرت را در دل یک واحد سیاسی معین می کند.

می شنویم که قدرت های خارجی قرار است طوری به ایران حمله کنند که فقط به دولت، در یکی از معانی آن، آسیب برسد و به ملت لطمه نخورد. ببینیم حمله به کجا می تواند واقع شود و چه نتیجه ای بار بیاورد.

اول از همه نفس دولت که در ایران سابقۀ چند هزار ساله دارد، مطلقاً در معرض ضربه نیست، وجودش مطلقاً معنوی است و نمی توان بمبارانش کرد. بعد دستگاه دولت است که وجود مادی دارد و البته در معرض ضربه هم هست، می توان ادارات و پادگان ها را بمباران و تخریب کرد و کارمندان و نظامیان را کشت. حکومت که گروهی انسانی است، به همین ترتیب در معرض حمله است و می توان اعضایش را حذف کرد، ولی باید توجه داشت که کشتن این وزیر و آن وزیر مترادف نابود کردن حکومت نیست، حکومت وقتی در کلیتش نابود می شود که مطلقاً توان عمل نداشته باشد و واحد سیاسی از مرکز ادارۀ خود محروم گردد که امر رایجی نیست. نظام سیاسی هم، مثل دولت، موجودیت مادی ندارد و عبارت است از ترتیباتی که بین اجزای واحد سیاسی و مردم برقرار است. از بین بردن اینهم با بمب و گلوله ممکن نیست.

حال بیاییم سر اینکه حملۀ خارجی چه پیامدهایی می تواند داشته باشد.

حذف دولت به معنای کلی که ممکن نیست. آن چه می تواند نابود شود دولت ایران است، به عنوان دولتی که خود را متکی به ایدۀ ایران می داند، از آن هویت می گیرد و این هویت را به مردم و خاک و فرهنگ تعمیمم می دهد. اگر کسی خواست در این مورد اطلاع بیشتری کسب کند می تواند به کتاب کوتاه«ایران و ایرانی بودن »مراجعه کند که مجاناً روی اینترنت در دسترس همه است. روشن است که ایرانیان به هیچوجه خواستار نابودی دولت ایران نیستند. چنین امری در حکم تکرار مصیبتی است که چند بار، در پی حملات خارجی بر سرشان آمده است، مثلاً با حملۀ اعراب.

آن چه در معرض ضربه است دستگاه دولت است. ولی آیا ایرانیانی که می گویند با دولت مخالفند و مرگ دولت اسلامی را خواستارند، با این دستگاه هم دشمنند؟ تصور نمی کنم! دعوای آنها سیاسی است و دستگاه دولت از بابت سیاسی خنثی است، همان طور در خدمت رژیم پهلوی بود که در خدمت جمهوری اسلامی است. یادآوری کنم که استحکامش که بسیار زیاد است، به وی امکان داد تا طی آخرین انقلاب بزرگ قرن بیستم و بعد از آن، بدون ضربه و لرزش به کار خود ادامه بدهد. درست است که این دستگاه به خدمت ایدئولوژی اسلامگرا گرفته شده و از آن برای سرکوب مردم استفاده می شود، ولی همین دستگاه است که حیات روزمرۀ مردم ایران را سامان می دهد، از ثبت احوال گرفته تا ادارۀ برق و… نابودی این دستگاه در حکم مختل شدن حیات این مردم است و روشن است که هیچ آدم عاقلی چنین چیزی را طالب نیست.

می رسیم به حکومت. می توان دست به حذف اعضای آن زد که البته کار سختی است، ولی قابل تصور است. اول از همه کشتن یک یا حتی تمامی اعضای حکومت به معنای نابودی آن نیست چون نامزدان جاگزینی همیشه هستند و بسیارند. نفس حکومت وقتی از بین می رود که چنین جایگزینی ممکن نباشد یا اتفاق نیافتد. پیامد این کار از هم گسیختن شیرازۀ مملکت خواهد بود، در این حالت دستگاه دولت از مرجع اعلای مدیریت خود محروم خواهد گشت. این امر به معنای توقف عمل آن نخواهد بود و روش ها و مقررات بر جا خواهد ماند و دستگاه با افت و خیز وظایفش را انجام خواهد داد، ولی همه چیز معطل خواهد ماند تا حکومت دیگری روی کار بیاد وگرنه که ممکن است اصلاً دولت ایران از بین برود.

می ماند نظام سیاسی. در حقیقت مخالفتی که ایرانیان با کاربرد کلمات دولت و حکومت ابراز می کنند و بیان مادی اینها را هم در دستگاه دولت می بینند، با نظام سیاسی است. مردم از ترتیبات ادارۀ قدرت سیاسی ناراضی هستند، نه از وجودش که مترادف وجود ایران به عنوان واحد سیاسی است و نه از اسبابش که دستگاه دولت است. نارضایی از حکومت البته هست، ولی نه از نفس وجود حکومت، چون مملکت که بدون حکومت نمی شود. از این حکومت موجود ناراضی هستند و می خواهند که جای خود را به حکومتی مطابق میلشان بدهد. نکته در این جاست که تا نظام سیاسی عوض نشود، هزار بار هم که حکومت تغییر بکند و تمامی اعضایش هم که عوض بشوند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. خلاصه کنم، آنچه هدف درست و اصلی مخالفت است، نظام سیاسی است، هرچند این هدف نه همیشه به دقت تشحیص داده می شود و نه درست بیان میگردد.

حال ببینیم که نابود کردن نظام سیاسی به چه طریق ممکن است. اول از همه یادآوری کنم که چنین کاری با تیر و موشک ممکن نیست. اگر بخواهید چنین بکنید به همان دستگاه دولت حمله می کنید که تأثیر مستقیمی بر نظام سیاسی ندارد و خلاصه تیری است به خطا.

وقتی می گوییم که نظام سیاسی عبارت است از ترتیب روابط قدرت در دل یک واحد سیاسی، برای از بین بردنش یا به عبارت دقیق تر تغییر دادنش ـ چون دولت بدون نظام سیاسی نمی شود ـ‌ باید این نظام را عوض کرد. برای این کار باید اختیار دستگاه دولت را به دست گرفت. هر دعوای انقلابی دعوا بر سر گرفتن اختیار این دستگاه است. اگر قرار باشد خارجی این کار را انجام بدهد، باید نیروهای نظامی را نابود کند و کشور را اشغال کند و طرحی نو در میان بیاورد، همان طور که آمریکایی ها با ژاپن کردند. تصور نمی کنم ایرانیان پرشماری خواستار چنین پیشامدی که اساساً محتمل هم به نظر نمیاید، باشند. می ماند داخل، یعنی این که مردم کشور چگونه چنین کاری بکنند. از کودتا که بگذریم، این همان کاری است که معمولاً انقلاب می نامند. در انقلاب بنیان جدیدی برای رابطۀ قدرت طرح می شود، ترویج این فکر در درجۀ اول بین مردم صورت می گیرد و البته اعضای دستگاه دولت و حتی اعضای حکومت را نیز شامل می گردد ـ در پایان حکومت شاه این را دیدیم. پیروزی انقلاب اول معنوی است و بعد است که صورت مادی می گیرد، نه برعکس. بدون پیروزی معنوی اولیه تسلط یافتن بر دستگاه دولت ممکن نیست.

این راهیست که پیش پای ایرانیان است برای تغییر دادن چیزی که با آن مخالفند و برای ابراز این موضع معمولاً از مفاهیم غیر دقیق استفاده می کنند، بدون توجه به پیامدهایی که این عدم دقت می تواند در دنبال بیاورد. البته تبلیغات خارجی هم که اهدافی غیر از خیر این ملت را تعقیب می کند، در دامن زدن به این اغتشاش فکری نقش عمده بازی می کند.

حال که حرف ها زده شد، برسیم به نتیجه. نتیجه این است که آنچه ایرانیان خوش ندارند و طالب تغییرش هستند فقط به دست خود آن ها می تواند تغییر کند و از دل ملت. تصور این که دخالت خارجی می تواند این هدف را تحقق ببخشد و نتیجه ای دلخواه آنها بار بیاورد، به کلی باطل است. دخالت نظامی نمی تواند نظام سیاسی را مستقیماً هدف بگیرد و فقط می تواند بکوشد از راه تخریب مادی به این نتیجه برسد که ممکن نیست. مبارزۀ اصلی مبارزۀ فکری است و تا به حال بسیار پیشرفته و به نتیجه هم خواهد رسید. پیروزی یا شکست، اول در ذهن دو حریف واقع می شود و سپس در میدان نبرد. مبارزۀ مادی یعنی کوتاه کردن دست حکومت از دستگاه دولت و به چنگ آوردن اختیار آن. این کار همراه و بخصوص پس از پیروزی معنوی است که ممکن می گردد و مثمر ثمر می شود.

وقتی هدف درست تعریف شد، راه رسیدن به آن هم به طور نقطه چین نمایان میگردد. توجه به این نکات ما را از اتلاف وقت و نیرو باز می دارد و می تواند رهنمون موفقیتمان گردد. چاره های باطل و بی عاقبت را دور بریزیم، چه از سوی دستگاه های تبلیغات خارجی عرضه شود و چه از طرف مزدوران فارسی زبانشان. مبارزه، مبارزۀ ماست و ترتیب و هدفش را هم باید خود ما معین کنیم.

۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ۸ آوریل ۲۰۲۵

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است