Home سخن روز آرشیو سخن روز انتخابات به چه کارمی آید؟-رامین کامران

انتخابات به چه کارمی آید؟-رامین کامران

امروزه در بین بسیاری، انتخابات کمابیش مترادف دمکراسی به حساب میاید. تصویری که برخی از دمکراسی دارند محدود است به انجام انتخابات ادواری آزاد، مبتنی بر این تصور که وقتی چنین ترتیباتی برقرار گشت، دمکراسی بر پا شده و کار تمام است. از آنجا که وقتی دمکراسی در ایران برقرار شد ضربانهای قلب رژیم با انتخابات ادواری منظم خواهد شد. بهتر است از حالا کمی در این مسئله دقیق شویم.

اول از همه اینکه انتخابات مترادف دمکراسی نیست، تکنیکی است در خدمت دمکراسی و در جایی کاربرد دارد که مردم صاحب حق شناخته شده اند و قرار است خودشان برای ادارۀ حیات سیاسی خود تصمیم بگیرند. ولی دو تکنیک کاملاً دمکراتیک دیگر هم داریم که میتواند همین کار را بکند، یکی قرعه کشی است و دیگری ریاست نوبتی. این دو تکنیک نمیتواند در همه زمینه و بخصوص در واحد های بزرگ انسانی به کار گرفته شود، ولی در حوزه های محدودی که هنوز هم میتوان در کشور های مختلف سراغ کرد، به کار میرود. معروفترین مورد ریاست نوبتی، اتحادیۀ اروپاست که در آن همۀ کشورهای عضو به ترتیب به ریاست مجموعه میرسند.

از این یادآوری اولیه گذشته، بیاییم سر همین انتخابات به معنای معمولی که همه از آن اراده میکنیم.

وقتی میگوییم که انتخابات تکنیک است، یعنی اینکه هدف سر خود نیست و هدفی یگانه را تعقیب نمیکند، وسیله است و میتواند در خدمت اهداف گوناگونی قرار بگیرد. خودش شما را مجبور نمیکند که هدف معینی را انتخاب کنید و به کار گیریش همه جابه تحقق یک هدف نمیانجامد. نتیجۀ انتخابات را از قبل معین نمیکنید، ولی هدف اصلی از انجام آنرا چرا. طبعاً اینجا اهدافی را در نظر دارم که در دمکراسی تعقیب میشود، وگرنه انتخابات در حوزه های غیر سیاسی هم به کار گرفته میشود و البته هزار و یک استفادۀ نامشروع هم میتوان از آن کرد، در همین حوزۀ سیاست دمکراتیک.

نکاتی را که میخواهم از نظر بگذرانم مربوط است به کارکردهای انتخابات در دمکراسی و حوزه اش بسیار محدود است. به تصور من اینها را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:  انعکاس خواستهای سیاسی جامعه، شبیه سازی جامعه و روی کار آوردن حکومتی که قادر به ادارۀ مملکت باشد. نمیتوان هیچکدام اینها را کارکرد انحصاری دمکراسی شمرد و در سایه اش باقی را نادیده گرفت. متأسفانه به همۀ اینها یکسان توجه نمیشود. از نظرشان بگذرانیم.

اول کارکردی که به فکر همۀ ما میرسد، روشن کردن خواست سیاسی مردمی است که رأی میدهند. این معنای معمولی است که از انتخابات اراده میکنیم و وقتی انتخابات آزاد میخواهیم برای این است که اطلاع از نظر مردم درست و بی تقلب و بدون اعوجاج صورت بپذیرد. وقتی انتخابات صورت گرفت معلوم میشود مردم چه تصمیم گرفته اند و در دمکراسی باید به این خواست گردن نهاد. داستان روشن است و بحث هم ندارد. به هر کس بگویید برای چه انتخابات برگزار میکنند؟ پاسخ خواهد تا ارادۀ مردم ابراز گردد. ولی آن دو هدف دیگر الزاماًبا سنجش نظر مردم، تحقق نمیابد.

کارکرد دوم، انعکاس تصویری کمابیش دقیق از جامعه است، نظرخواهی نیست، نوعی عکسبرداری است. این توقع بیجا نیست که بخواهیم حاصل انتخابات به گروه های مختلفی که در جامعه هستند فرصت بدهد تا در نمایندگی حاصل از آن سهم بگیرند. گروه های مختلف چنین توقعی دارند و ابرازش هم میکنند که مشروع و پذیرفته است. دوران انتخابات محدود، سالهاست که به سر آمده و اگر کسی بگوید که این یا آن گروه حق انتخاب کردن ندارد، سخنش مردود شمرده خواهد شد. قدیم اقشار کم درآمد و زنان از انتخابات دمکراتیک بیرون نگه داشته میشدند ولی امروزه حتی سخن گفتن از چنین روشی فقط مایۀ تمسخر خواهد بود. به هر صورت، وقتی انتخاباتی انجام میگردد، انواع گروه ها مایلند در این عکس دستجمعی که با انتخابات از ملت گرفته میشود، سهم داشته باشند و دیده شوند. ولی با تمام این وجود، اینرا نیز میدانیم که گروه های مشارکت کننده در انتخابات به یکسان و به تناسب اندازه شان نماینده پیدا نمیکنند و این خود میتواند موضوع کشمکش باشد.

کارکرد سوم این است که انتخابات باید منتهی به روی کار آوردن حکومتی بشود که قادر به ادارۀ مملکت باشد. این یکی اساسی و حیاتی است ولی همیشه اعتنای شایسته ای نمیبیند، شاید از بس بدیهی است از قلم میافتد. وقتی سخن از انعکاس نظرات مختلف میکنیم یا اینکه میگوییم تنوع جامعه باید در حاصل انتخابات دیده شود، نظر به تکثری داریم که در جامعه موجود است و میباید در نتیجۀ انتخابات منعکس گردد. ولی از تکثر صرف، حکومت کارآمد و برنامۀ حکومتی سر و ته دار بیرون نمیاید. یکی از کارکردهای عمدۀ احزاب، منظم و مرتب کردن خواستهای پراکندۀ مردم است که تا نظم نگیرد، نمیتواند از نظر سیاسی کارآمد گردد. خلاصه که میخواهیم در نهایت به وحدتی برسیم که برای همه پذیرفته باشد.

تصویر کلی که به این ترتیب در برابر چشمان ما ترسیم میشود، تصویر روندی است که از تکثر اولیه، هم در مورد عقاید سیاسی و هم تنوع گروهی، باید به وحدت برسد و اینرا هم اضافه بکنم که اگر نرسد، از دستیابی به هدف اجباری نهایی هر دستگاه حکومتی ـ چه دمکراتیک و چه غیر از آن ـ محروم خواهد ماند ـ قرار نیست در حد همان تکثر بمانیم. گفتم اجباری چون دمکراسی روشی است برای حکومت و اگر جوابگوی الزامات این کار نباشد، بی اعتبار خواهد شد. بحث دمکراسی دو بخش دارد، یکی وجه ارزشی حاکمیت مردم و بیان آن از طریق انتخابات و دیگر بخش عملی: لزوم روی کار آوردن حکومتی که بتواند درست کار کند. نمیتوان به هیچیک اینها بی اعتنایی کرد. البته اینرا هم نمیتوان از قلم انداخت که حرف آخر را الزامات حکومتی میزند، چون فلج برای هیچ حکومتی قابل پذیرش نیست و به تغییر صلح آمیز یا خشن آن میانجامد، یعنی در نهایت، اگر تباینی پیدا شد، دمکراسی است که حذف میشود نه حکومت ـ نمونه اش هزار و یک کودتا که دیده ایم. دمکراسی و انتخاباتش باید از آزمون حکومت سربلند بیرون بیاید وگرنه هیچ ضمانت حیاتی ندارد. ما در عالم مجردات زندگی نمیکنیم، در دل تاریخیم و در میدان عمل.

در نهایت نوعی تضاد را شاهدیم. از یک سو تکثری که موجود است و حق بیان دارد و از سوی دیگر حاجت به وحدتی که اگر در نهایت حاصل نگردد تمامی دستگاه دمکراسی و انتخاباتش بر هم خواهد ریخت، در درجۀ اول با تجدید انتخابات برای تحصیل نتیجه که در صورت عدم موفقیت میتواند به تغییر نظام سیاسی بیانجامد، به هر ترتیب و احیاناً با کودتا. این کشاکش دو سویه است که در نفس انتخابات دمکراتیک موجود است و همه جا میبینیم. آنچه باعث میشود به این امر توجه کافی نکنیم، این است که دمکراسی های موجود عموماً روی دور افتاده اند و به طرز کمابیش مطلوبی کار میکنند، ولی تا بحرانی ایجاد شد، این وجه سوم رخ مینماید.

امروزه صحبت از تکثر و توجه به آن باب روز است و البته حرف هم بی پایه نیست، هرچند کلمۀ تکثرگرایی که دائم میشنویم و بار مثبت هم پیدا کرده معنای روشنی ندارد مگر ارج نهادن به «تکثر» به عنوان یک ارزش. معلوم نیست که چرا باید چنین منزلتی برای تکثر قائل گشت. بخصوص که این کار به رغم «وحدت» انجام میشود. مشکل اینجاست که وحدت مترادف حیات هر واحد سیاسی است و به حاشیه راندنش در میدان تفکر و عمل در حکم چشم بستن بر منطق کلی این حیات است و تحت هیچ عنوان توجیه پذیر نیست.

مشکل اساسی با سه کارکردی که به آنها اشاره کردیم این است که هم جهت نیست و هیچکدام از این سه را نمیتوان به طور مطلق بر باقی برتری داد. اولی و دومی موجب نوعی پراکندگی میشود و سومی میتواند به عدم رضایت لااقل بخشی از رأی دهندگان منتهی گردد.

انتخاب اینکه باید به کدامیک از این کارکرد ها بیشتر بها بدهیم، نمیتواند فقط در سطح نظری انجام بگیرد و تابع شرایط تاریخی است. موقعیت تاریخی است که به ما میگوید و گاه حکم میکند که به کدام سو باید برویم. آن بینشی که در ابتدای مقاله به شیوعش اشاره کردم و تصویری تک منطق از دمکراسی و انتخاباتش به ما عرضه میکند، واقع بینانه نیست. با تمام اهمیت انتخابات، نمیتوان آنرا روشی شمرد که از منطقی یک سویه و تک وجهی تبعیت میکند و همیشه نتیجۀ ثابت بارمیاورد. انتخابات، به طور معمول، اهداف سه گانه ای را تعقیب میکند که میتواند با هم تضاد پیدا کند. برقراری دمکراسی شاید یکباره باشد، ولی ادارۀ آن کار هر روزه است. تضاد هایی که در دل دمکراسی هست باید به طور روزمره اداره شود و ما که دائم در پی دمکراسی دویده ایم و هنوز به آن نرسیده ایم، باید از همین حالا به آنها توجه کنیم و تصور نکنیم که وقتی دمکراسی برقرار شد خودش کار میکند و میتوان به حال خویش رهایش کرد.

۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ۲۲ آوریل ۲۰۲۵

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است