Home سخن روز آرشیو سخن روز استراتژی جورچین- رامین کامران

استراتژی جورچین- رامین کامران

نگاه استراتژیک، در درجۀ اول، بیرون آوردن وحدت است از تنوع و تضاد و پراکندگی وقایع و اخبار و اطلاعاتی که دربرابر ما قرار می گیرد. این کار قبل از شروع عملیات هم بسیار مشکل است و حین عملیات بسیار مشکل تر. ساختن وحدت در درجۀ اول نظری و مفهومی است و در درجۀ دوم عملی که بر اساس بخش اول کار صورت می پذیرد. البته این نگاه رفت و برگشت و تغییر و تبدیل دارد، ولی استخوان بندیش که در ابتدای کار شکل می گیرد، کمابیش ثابت می ماند. به دلیل همین وحدت سازی از پرشماری و گونه گونی، حاصل کار همیشه ساده و نسبتاً بسیط است و به همین خاطر ممکن است آسان هم جلوه کند که نیست. البته احتمال خطا هم که همیشه هست.

می خواهم چند کلمه ای راجع به ترکیب کلی استراتژی اسرائیل بگویم. بگویم که به نظر من چه صورتی دارد ـ حدسیات و کلیات. کار نوعی سرگرمی فکریست، مثل حل کردن جدول.

قبلاً پیش آمده که بگویم اسرائیل را از بابت استراتژی سنگین وزن حساب نمی کنم. نه اینکه قابلیت ندارد، یا این که پیروزی به دست نیاورده، چرا، دارد و به دست هم آورده. ولی فرهنگ استراتژیک این کشور محدود و معیوب است و ریشه در مساعی گروه های تروریست صهیونیستی دارد که اسرائیل را تأسیس کردند. بخش اصلی آن جاسوسی است که در آن بسیار متبحرند و عملیات کماندویی ـ تروریستی که در آن هم هنرنمایی کرده اند. آن چه که اصل و ریشۀ استراتژی آنهاست در حقیقت همین دوتاست که توسعه داده اند و در برنامه ریزی و عملشان نقش مرکزی دارد. به همین دلیل هم هست که بردش محدود است و استخوان بندی اش ضعیف و سست است. اضافه کنم که توان نیروی زمینی شان به مرور تحلیل رفته ولی در عوض نیروی هوایی شان تقویت گشته و توانایی اش را در خدمت برنامه ریزی های نظامی قرار می دهد. هدف آنها تحقق بخشیدن به رؤیای اسرائیل بزرگ است که نقشه ای از حد و حدود آن در همه جا هست، ولی باید افزود که هیچ معلوم نیست و حتی به نظر هم نمیاید که به آن قانع باشند ـ می شنوید که صحبت از پاکستان هم می کنند.

در این جا می باید از خود پرسید که چه ترتیباتی برای رسیدن به این هدف که به نظر من توانش را ندارند، در نظر گرفته اند.

معمولاً، وقتی پای فتوحاتی به این وسعت در میان است، انتظار ما که برخاسته است از اطلاعاتی راجع به جنگ های کلاسیک، جنگ های بزرگی که بر کرۀ زمین واقع گشته، به این جهت میل می کند که بازی را نوعی پیشروی خاکی ببینیم از نقطۀ شروع آن که در کشور مهاجم واقع است، به طرف نقاطی که به تدریج از آن دورتر می شود. فتوحاتی که از زمان قدیم بر کرۀ خاکی انجام گرفته، عموماً همین شکل را داشته چون محمل انجام همۀ آنها نیروی زمینی بوده است.

با وجود توسعه طلبی کلاسیک اسرائیل که از بدو تأسیسش شروع شده، در اینجا چنین طرحی را نمی توان پیدا کرد. بخصوص که نیروی زمینی این کشور توان انجام عملیاتی چنین گسترده را ندارد. نمی تواند به اندازۀ کافی تسلیحات و نفر به میدان بیاورد و تا به حال هم توانایی لجیستیک در این ابعاد از خود بروز نداده است. ولی با تمام این وجود، نه شاهد تغییر هدف استراتژیک هستیم و نه در مساعی این کشور سستی می بینیم.

ممکن است که این انتظار عملیات کلاسیک ما را به نوعی سر در گم بکند و تصور کنیم که کل کار بی نظم است و به همین دلیل راه به جایی نمی برد. فکر نمی کنم این تصور درست باشد، اگر نگرش کلاسیک را کنار بگذاریم، شاید بتوانیم نظمی در حرکات اسرائیل بیابیم که مطلب را برایمان قدری روشن تر بکند.

من تصور می کنم که بتوان استراتژی توسعۀ اسرائیل را به صورت نوعی جورچین در نظر آورد، همان که فرنگی ها پازل (Puzzle) می نامند و قدیم در ایران «سنگ» نامیده می شد. نقشۀ این جورچین همان طرح اسرائیل بزرگ است و کشور هایی که قرار است فتح شود تکه های آنرا تشکیل می دهد. معمولاً وقتی می خواهید این بازی را انجام بدهید، از یک گوشه شروع می کنید و بعد از گذاشتن قطعه ای که شکلش نشان می دهد در کنج مجموعه قرار دارد، تکه ایی را که می تواند در کنار آن جا بیافتد، در جوارش قرار می دهید و همین طور جلو می روید تا مجموعه کامل بشود ـ این داستان به همان فتوحات کلاسیک شبیه است.

در این جا داستان فرق می کند. قطعات این جورچین کشور های موجود خاورمیانه هستند که نقطه چینشان در طرح اسرائیل بزرگ هویداست. همین امر به بازیگر فرصت می دهد تا هر کدام آنها را به ترتیبی که موقعیت مجال می دهد، سر جایشان قرار بدهد، بدون اینکه ترتیب خطی در کار باشد یا همجواری پایۀ حرکت به سوی نظم کلی بشود. اضافه کنم که لازم نیست هر قطعه درسته سر جایش قرار بگیرد، ممکن است قسمت شود و هر قسمتش روی نقشه برود تا باقی تکمیلش کنند ـ جورچینی در دل جورچین بزرگ. در این روش دوری و نزدیکی اجزأ نسبت به یکدیگر اهمیتی ندارد. این بی نظمی کلی و ظاهری ممکن است برنامۀ کلی را از نظر ما دور کند، ولی نباید فریفتۀ آن شد.

دو نکته را نیز یادآوری کنم. تکیه به نیروی هوایی، لزوم پیوستگی حرکت را که ما به سائقۀ عادت، زمینی فرض می کنیم، از منظره حذف می کند ـ تغییری بسیار مهم. از این گذشته، در اینجا فتح مطلقاً قرار نیست صورت مستقر ساختن ارتش اسرائیل را در محل بدهد. روشی که در حقیقت آمریکایی بایدش خواند و در حقیقت کودتایی است و روی کار آوردن دولت دست نشانده، به خوبی می تواند جایگزین استقرار نیروی نظامی بشود. سوریه مورد کودتایی بود و بعد، به دلیل هم مرز بودن، نیروی زمینی هم وارد شد. ایران کوششی بود بی سرانجام. طبعاً استقرار نیرو های نظامی در جایی انجام شدنی است که به مرحلۀ آخر انضمام خاکی برسیم.

امر دیگری که می تواند ناظر را به گمراهی بکشاند، این است که تکلیف همۀ قطعات جورچین از ابتدا معلوم و معین نیست. برخی در ردۀ دشمنان جا می گیرند و برخی دیگر در زمرۀ متحدان فرضی. این باعث می شود که هر که در بخش دوم جا گرفته تصور کند که خطری متوجهش نیست و نقشۀ کلی را در نظر هم نیاورد و حتی به آن مدد هم برساند. این درست موقعیت عربستان سعودی و کشورک های خلیج فارس است که هر کدام دارند در عمل بخشی از مخارج پیشروی طرح، یعنی مرگ خود را، تأمین می نمایند. مشکل همگی آنها نداشتن بینش استراتژیک است که باعث می شود عملاً در صحنۀ سیاست منطقه ای مانند نابینایان رفتار کنند. مضحک است، ولی تصور نمی کنم که به کلی بی سابقه باشد.

ظاهراً ترتیب بازی اسرائیل و شیوۀ فتحی که در پیش گرفته که بهترین نمونۀ موفق آن سوریه است و بارزترین مثال شکستش مورد ایران، برای این ها مفهوم نیست و تصور می کنند که این کار ها محدود به دشمنان است و اگر با اسرائیل وارد اتحاد بشوند، مصون خواهند بود که البته نخواهند بود. پشتیبانشان هم آمریکاست که  همدست اسرائیل است و به موقع تحویل اسرائیل شان خواهد داد ـ وقتی طعمۀ اسرائیل هستید نمی توانید به آمریکا تکیه کنید

.

این استراتژی، با تمام نقاط ضعفش، وقتی می تواند به شکست کشانده شود که در تمامیتش مورد توجه و موضوع واکنش هماهنگ قرار بگیرد ـ مثل هر استراتژی. کوری بدترین ضعف است و عمل پراکنده کم اثر و ضامن شکست. نکاتی که شمردم گمراهی را تشویق می کند. مانور های دیپلماتیک هم که دشمنان آینده را توی پیاز دیپلماسی متظاهر به دوستی می خواباند تا نرمشان کند، مکمل تمام این نقاط ضعف است. مشغول کردن دشمنان به هم نیز روش خویست برای پرت کردن حواس همه و تسهیل پیشروی. کمتر کسی توجه دارد که هر کشوری که در نقشۀ اسرائیل بزرگ که از کسی هم پنهان نشده، جا دارد، دشمن است، چه زود آشکار شود و چه دیر. مطلب به نظر بدیهی میاید ولی این گله آسوده می چرد.

مقابله با این استراتژی که تمامی خاور میانه را تهدید می کند، مستلزم آگاهی و عمل هماهنگ است. فعلاً نه اولی را می بینیم و نه اثری از دومی هست که متکی به اولی است. بی نظمی فکر استراتژیک که نمونۀ خوب آنرا مثلاً در مورد ترکیه شاهدیم، کمابیش در همه جا هست. در مود ترکیه اضافه کنم که آشفتگی اساسی استراتژی آن که رهبرش تصور می کند می توان با تردستی و پریدن از این شاخ به آن شاخ جبران کرد، برخاسته از مرجع قرار دادن سه چارچوب مجزا و اشتی ناپذیر است: جهان ترک، جهان عثمانی و ناتو. دیدیم که توهم اتحاد با اسرائیل باعث شد تا زحمت سوریه را بکشد و در نهایت غنیمت را به اسرائیل ببازد.

از آن سو، گرایش کشورهای عرب به آمریکا به قصد طلب حفاظت برایشان بسیار گران تمام خواهد شد. زیرا پس از دوشیده شدن  توسط عمو سام، قربانی ابراهیم خواهند شد ـ شیر یک جا و گوشت جای دیگر. این ها نزدیکی به ایران را نوعی تحت الحمایه شدن می انگارند و به دلیل نزدیکی جغرافیایی خطرناکش می شمرند و لابد آقایی آمریکا را به دلیل بعد مسافت، راحت تر قبول می کنند. در صورتی که قبول برتری ایران و جلب حمایت این کشور مطمئن تر است، برایشان بسیار ارزان تر تمام خواهد شد و قربانی شدنی هم در کار نیست.

تنها کشوری که استراتژی مدونی در این زمینه دارد و عمل هماهنگ با آن، جمهوری اسلامی است و جبهۀ مقاومتش. انزوای این کشور در حقیقت منزوی ساختن تنها محور عمل مؤثر در برابر اسرائیل است و روشن است که موفقیت در این کار چه اندازه برای اسرائیل مهم است.

بگویم که اگر به موقعیت ایران اشاره کردم و به استراتژی روشنش، به هیچوجه به دلیل همراهی و همدلی با آن نیست. حرفم را از دیدگاه واقع بینی زدم و به این دلیل که در حقیت دو استراتژی با هم در رقابت است: یک طرف آمریکا و اسرائیل و طرف دیگر جمهوری اسلامی. بازیگران دیگر از بابت استراتژی چندان به حساب نمیایند. برخی اسلامگرایی را مانع گسترش یارگیری ایران می دانند. یادآوری کنم که دیگر کشورهای منطقه، چه ترک و چه عرب، همگی به نوعی از اسلام استفاده می کنند، ولی هیچ کدام نتوانسته اند از نظر ایدئولوژیک آن اندازه پالوده اش کنند که ایران و بار سیاسی آنرا از سنتی که مهم ترین بخشش رقابت شیعه و سنی است، پاک کنند و محتوای سیاسی روشن در ظرف اسلام بریزند، چنان که جمهوری اسلامی هماوردی با آمریکا و اسرائیل را ریخته. حرف ممکن است با در نظر گرفتن موضوع قدری عجیب به نظر بیاید، ولی من این امر را نشانه ای از پیشرفت درک و فکر سیاسی در ایران می شمرم که از مشروطیت به این طرف با هیچ کشور دیگر منطقه قابل قیاس نیست. اسلام جمهوری اسلامی از هر اسلام دیگری سیاسی تر است.

ایران از بابت استراتژیک تنهاست ولی استقلال و تنهایی همنشینند. دیگر طعمه های اسرائیل امید به ضعف و تکه تکه شدنش دارند تا بلکه نصیبی از کالبدش ببرند. وقتی موقعیت ایران در منطقه اینی است که می بینیم و کشورهای همسایه نه آگاه به خطر هستند و نه چیزی دارند که بتوان حتی با اغماض استراتژی نامید، باید به دنبال متحدان قوی بود، در سطح جهانی. اضافه بکنم که در ترتیب استراتتژی باید از بالاترین طبقه شروع کرد و آمد پایین، نه برعکس. اینجا تکلیف کاملاً روشن است، برای ما گزینه ای جز چین و روسیه وجود ندارد. اضافه کنم که این انتخاب را خود آمریکا برای ما کرده، با دشمن شمردن هر سۀ ما. سلاح اتمی هم که صورت مطالبۀ ملی گرفته به تمام معنا برای ما لازم است و هر روز لازم تر هم خواهد شد. ما محتاج چنین ضمانتی برای امنیت خود هستیم. باید این قدم را برداشت، هر چه زودتر بهتر. دشمنان ما در هیچ جنایتی تردید نخواهند کرد ـ پس باید آماده بود.

ایران قرن ها قدرت فائق خاورمیانه بوده و تنها کشوری است که نه تنها سابقه و اعتبار تاریخی این کار را دارد که به هیچ صورت نمی باید دستکم گرفت، تنها کشوری است که توان این کار را دارد، هم از بابت انسانی و هم مادی. تنهایی یعنی اتکای به خود. راه استقلال البته سخت است چون راه بزرگی است. صعود به قله های تاریخ آسان نیست و، در مقابل، تن به راحت سراشیب دادن، آسان. ولی باید به فراز رفت چون سرنوشت تاریخی ایران این است.

۲۸ تیر ۱۴۰۴، ۱۹ ژوئیه ۲۰۲۵

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است