هم پیاز را خورد و هم چوب را!- تقی روزبه
هم پیاز را خورد و هم چوب را!
هنوزمستی دستاوردهای رضاپهلوی از سفررسمی به اسرائیل و آنهمه هیاهو برسرهیچ، از سروی نپریده بود که لحظه خماری فرارسید!: این در نوع خود سابقه نداشت و برای اولین باربود که از درخواست رسمی ۳۲ نماینده مجلس اسرائیل در تعرض به «تمامیت» ارضی ایران پرده برداری می شد!.آنهم درست پس ازاتمام دیدار و در حالی که باصطلاح مرکب آن هنوز خشک نشده بود. نباید فراموش کرد که در اسرائیل سلب حمایت چندنماینده می تواند موقعیت دولت ناتانیاهو را پاک متزلزل کند تا چه برسد به ۳۲ نماینده و قدرت چانه زنی آنها. گرچه معلوم نیست بنابدلایلی اساسا دولت کنونی اسرائیل نیز، ولوآن که برزبان نیاورد، خود با آن همراه نباشد و بعیداست که بدون چراغ سبزآن، نمایندگان گرچه راستتر این چنین بی گدار به آب زده باشند. و چنین شد که آن دیدارنمایشی و دیواربوسی شبه«جمکرانی» تبدیل شدبه تف سربالا برای کسی که لاف سکولاریسم می زند. معلوم شد که دعوت از پهلوی چیزی جز استفاده ابزاری برای ایرادفشاربه حکومت اسلامی نبوده است و ایشان هم چگونه برای دیده شدن به آن تن داده است و این درحالی است که طواف حول «تمامیت ارضی» مهمترین شاه بیت و پزسیاسی و تبلیغاتی ایشان وحامیان ناسیونالیست اش بوده است. حالا هم خیال می کند، در شرایط آچمزی که درآن قرارگرفته است با یک بیانیه آبکی می تواند این افتضاح سیاسی را رفع و رجوع و شست و شوکند. قاعدتا واکنش شاهین نجفی هم تماشائی خواهد با آن پزسوپرناسیونالیست اش که در ستایش از این سفر به عملآورد و این که چرا این یکی مثلا با مورد صدام و دل بستن به او تفاوت اساسی دارد. اگر آن یکی ضدمنافع ملی بوده اما این یکی در انطباق صددرصد با منافع ملی ما ایرانیان است. همانطور که دفاع تمام قد ف. م. سخن، چه از دستآوردهای این دعوت و سفرو چه آن اولتیماتوم دونکیشوت وارش به دولت اسرائیل برای پس گرفتن سریع خواست جدائی آذربایجان و واستغفار و غلط کردم گفتن!، پس از خرابی بصره واقعا تماشائی است. میتوان اوج بلاهت و اچمز شدگی بغایت مضحکی را در ین نوع شیفتگیها و غافلگیری ها بهعیان مشاهده کرد. بنظر می رسد افرادی مثل گلشیفته فراهانی و علیکریمی بهردلیل، هوشیارانه و به موقع خود را از باتلاقی که واردش شده بودند بیرون کشیدند و بعد از آنها، حامداسماعیلیون که تتها دو سه هفته جلوتر از جدایی، از رفتار و منش و شخصیت «دموکراتیک» پهلوی ستایش می کرد و با تکیه برگزارهای واهی مدعی بود که این خصایص شخصی آدم ها و شخصیت های سیاسی ست که آنها را مستعد تبدیل شدن به یک دیکتاتور می کند… اما تنها گذشت دو سه هفته کافی بود که او با انتقاد از رفتارتحمیلی و فشارغیردموکراتیک پهلوی از درون و حامیانش از بیرون در جمع شش نفره، آن را ترک کند!. بله! تب هواکردن نمایشی حباب های سیاسی و پرسروصدا و بدون مبنا، چنین لرزهائی راهم در پی دارد و نشاندهنده آن است که به هوافرستادن این نوع حباب های سیاسی در فضای ملتهب کنونی تا چه اندازه شکننده و زودگذراست.
پیرامون سفرپهلوی به اسرائیل:
ماکیاولیسم سیاسی؟!*
سفررسمی رضاپهلوی به اسرائیل و دیدارش با مقامات بالای اسرائیل با سروصدای زیاد رسانه ای همراه شد و تفاسیر و ارزیابیهای گونانی هم از آن به عمل آمد. طبعا حامیانش آن را یک دست آورد بزرگ در مسیرراهپیمانی رضاپهلوی به مقصد تبدیل شدن به یک شخصت سیاسی و بین المللی بی جایگزین تصورکردند و به ذوق آمدند و مخالفانش نیز از جوانب مختلف به آن تاختند. با این همه در رسانه ها و اظهارنظرحتی مخالفان غالبا به جنبههای معین و محدودی از آن پرداخته شد و برخی جوانب دیگر نادیده گرفته شد. بطورفشرده جوانب مختلف این واقعه را می توان در خطوط زیر مورد توجه قرارداد:
۱-انگیزه اصلی دولت اسرائیل از این دعوت: درجنگ با حکومت اسلامی بهره برداری ابزاری برای فشاربه رقیب و نیز بهره برداری سیاسی داخلی
۲- ماهیت کنونی دولت اسرائیل: یکی از راست ترین دولت های تاریخ اسرائیل است. نه فقط به لحاظ سرکوب دموکراسی موجود آن دیار بلکه عملا با حضورراست ترین و ارتودکس ترین جریانات مذهبی و ارتجاعی یهودی؛ بطوری که حتی حالا دیگر یک حکومت نرمال «لائیک» یهودنیز محسوب نمی شود.
۳- رویکردمطلقا یک طرفه رضاپهلوی به منازعه تاریخی اسرائیل و فلسطین که حتی در میان اکثرسیاست مداران جهان هم بهرحال تشریفاتی در ارتباط با قعطنامههای سازمان ملل در ابراز نظر و سخن گفتن در این حوزه رعایت می شود که رضاپهلوی همه را وانهاد.
۴- ماکیاولیسمی که طبق آن، دشمن دشمن من دوست و متحد فابریک من است! اشاعه چنین فرهنگ و رویکردی چیزی جز تباهی یک نسل و امیدهای آن برای یک کشورآزاد و دموکرات و سرزنده نیست.
۵- بویژه معلوم شد «میهن میهن و منافع ملی» گفتن این حضرات کاملا توخالی و صرفا ابزاری است که برای فریب و کرخت کردن مردم و نسل جوان بکارگرفته می شود. برکسی پوشیده نیست دولت اسرائیل بیش از هردولتی در تدارک برنامه حمله به ایران به عنوان یکی از گزینههای جدی روی میز هست و مقامات آن کشور هم بارها به آن اشاره کرده اند. در مورد ادعای خط قرمزمخالفت با حمله نظامی موردادعائی رضاپهلوی، تلاش برای توجیه مذبوحانه آن توسط حامیان سینه چاکش و از جمله شاهین نجفی برای ماستمالی کردن این دوگانگی راه بجایی نمی برد. در مورد باصطلاح کلیدواژه «منافع ملی» برای توجیه این غش کردن تمام عیار به سراپرده ناتانیاهو هم، باید گفت که اولا منافع ملی هیچ کشوری نمی تواند و نباید متضمن تضییع حق ملی هیچ طرف دیگری، و در اینجا فلسطیینیها، بشود. ثانیا واژه منافع ملی کلیدجادویی نیست که دست یک شخص یا جریان باشد و در پشت آن سنگر بگیرد و خود را نماینده و سخنگوی آن جابزند. دقیقا حکومت اسلامی هم، مثل بسیاری حکومتهای ارتجاعی و مستبد، تحت همین عنوان منافع ملی، سیاستهای فوق ارتجاعی خود را پیش برده و میبرد. ثالثا منافع ملی را چه کسی تعریفمی کند؟ بجز خودمردم و قانون اساسی برآمده از آن؟ و بالأخره این که چه کسی این نمایندگی و سخنگوئی را به رضاپهلوی داده است که از جانب ملت ایران سخن بگوید.
۶- یک باردیگر ثابت شدکه نظام سلطنت بویژه در عصر و شرایط کنونی در ایران واجد چه پتانسیل ارتجاعی عظیمی است. بطوری که جایگاه آن چه در جهان و چه در منطقه در کنارراست ترین و فاشیستی ترین جریانات واپسگرا و ارتجاعی و ضددموکراتیک قراردارد. چنانکه در دوره ترامپ همکاسه شدن و همراهی با سیاست های ترامپ در مورد منطقه و ایران چشمه دیگری از همین رویکرد و ماهیت مدعی و نمادپادشاهی بود که به نمایش درآمد.
۷- این سفر با بحران ترکیدن حباب منشورهمبستگی و از جمله کنارکشیدن حامداسماعیلیون پس از تلاش رضاپهلوی برای تحمیل عناصرمحافظه کار وهار و سوپرسلطنت طلبی چون امیرطاهریها و شاهین نجفیها و تلاش برای کسب حق وتو مصادف بود و شایدهم علاوه برآن سفراو به اسرائیل درحکم به صحنهآمدن زودرس و هشدارآمیزی بود از مغاکی که دوپینگ و عروج این جریان به مدد این نوع سیاستهای ماکیاولیستی می تواند بههمراه داشته باشد. و نشان داد که همه این نوع سرهم بندیها تا آنجا که به او و جریان سلطنت طلب برمی گردد جملگی ابزاری هستند برای مطرح کردن و هموارساختن مسیرتثبیت رهبری باصطلاح سیاسی و البته در خدمت زنده کردن میراث پادشاهی. این گونه حباب های سیاسی بهمان سرعت که با هیاهوی بسیار می توانند سرهم بندی شوند به همان سرعت هم واچیده شوند و درسی باشند برای همه. معلوم می شود که حتی در این جور سرهم بندی های خارج کشوری هم «دوپادشاه» نمیتوانند در یک اقلیم بگنجند: یا رهبری بلاچون و چرای من یا دیگی که برای من نجوشه…
گرچه در فضای ملتهب و متکثرسیاسی ایران کنونی برخلاف دوره خمینی که فرصتی برای افشاشدن ماهیت سیاستها و سوداهای او و نهادروحانیت و مذهب قبل از کسب هژمونی و عروج به قدرت برای عامه مردم فراهم نشد؛ امروز خوشبختانه سوداها و سیمای واقعی سلطنت طلبان والبته هرجریان سیاسی دیگر در دوره پیشاکسب قدرت یک به یک برملا می شوند و حبابهای سیاسی به صحنه می آیند و یکی پس از دیگری می ترکند و دیگر کسی نمی تواند بگوید نفهمیدم و گول خوردم و انشاءاله گربه است …
تقی روزبه ۲۰۲۳.۰۵.۰۱
*- این نوشته همزمان با سفررضاپهلوی نگاشته شده است