Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد لائیسیته در قدرت و سکولاریزاسیون در جامعه ایران – جلال ایجادی

لائیسیته در قدرت و سکولاریزاسیون در جامعه ایران – جلال ایجادی

(بخش 1)

جامعه ایران نیازمند یک مبارزه بزرگ فکری در باره سکولاریزاسیون و لائیسیته است. بررسی رشد گیتی مداری و عرفی گرایی در جامعه کنونی و ضرورت تدارک یک قدرت سیاسی لائیک پس از رژیم اسلامی، از چالش های بنیادی کشور ماست. در این نوشته به تعریف جامعه شناختی و فلسفی این مفاهیم پرداخته و ضرورت قدرت سیاسی لائیک آینده در ایران را توضیح خواهم داد. جامعه ایران در روند یک گسست ژرف قرار گرفته و پس از اعلام شکست اسلام سیاسی، گرایش های روشنفکری و فرهنگی تازه را علیه ازخودبیگانگی ناشی از دین اسلام، بنمایش می گذارد. پروژه ما بیرون آمدن از اسلام است. اسلام یعنی فساد در سیاست و جامعه.

پدیده سکولاریزاسیون یا گیتی مداری

سکولاریزاسیون و گیتی مداری یکی از ویژگی های برجسته جامعه مدرن است زیرا اساس آن همانا عمل و تصمیم فرد بر پایه خرد و تجربه انسانی می باشد. بر پایه تجربه در اروپا، جامعه مدرن قواعد و هنجارهای خود را از قواعد دین و سنت جدا کرده و افزون برآن، دولت که متکی بر نهادهای مدرن و تفکیک قوا است، از جامعه مدنی جداست. در جامعه مدرن رفتار انسانها عرفی گشته و مدیریت فعالیت ها نه بر پایه دگم های قبیله ای و دینی و کتاب مقدس، بلکه بر پایه قوانین و قراردادهای اجتماعی صورت می گیرد. در جامعه مدرن خدا نابود نمی شود ولی قدرت تصمیم گیری و سیاست پردازی به انسان سپرده می شود. قدرت شفادهی خدا به دانش پزشکی تبدیل می شود. اعتقاد به معجزه آسمانی به عقلانیت و مدیریت علمی و پزشکی تبدیل می گردد. در برابر حوادث ناخوشایند مانند فقر و بیعدالتی، انسان بجای انتظار از آسمان از مسئولان سیاسی حساب رسی می کند. رویدادهای اجتماعی مانند مراسم مرگ و ازدواج و ضبط مالکیت و حل اختلاف از اتوریته و نهاد دینی به نهادهای عرفی و دولتی انتقال می یابد. آموزش نوجوانان و جوانان از نهاد دینی و مکتبی خارج شده و مدرسه های نوین چنین کاری را به عهده می گیرند. اعتقاد به تقدیر آسمانی عقب نشینی می کند و اراده و تصمیم انسانی جای آنرا می گیرد.

این روند عرفی شدن همان روند سکولاریزاسیون است. خدا پس می رود و انسان قدرت می گیرد. انحصار دینی پس رانده می شود و حزب های سیاسی و نهادهای اجتماعی جای آن را می گیرند. بقول یورینگ هابرماس این روند همان روند مدرنیته است. متفکران دیگری مانند ماکس وبر و مارسل گوشه از این پدیده بعنوان سحرزدایی و افسون زدایی صحبت می کنند. این پدیده فقط تغییر در نهادها نیست بلکه در همه جای جامعه گسترده می شود.

هنگامیکه از «ساختارهای کلان اجتماعی» صحبت می شود، سکولاریزاسیون می تواند فرآیندی باشد که در آن جنبه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قانونی و اخلاقی به طور فزاینده ای تخصصی و متمایز از یکدیگر می شوند.
هنگامیکه از «نهادهای غیر دولتی» صحبت می‌کنیم، سکولاریزاسیون می‌تواند بیانگر تبدیل یک دین به یک نهاد سکولار باشد. ما می‌توانیم به عنوان نمونه تحول مؤسساتی مانند دانشگاه هاروارد را در نظر بگیریم که از یک مؤسسه عمدتاً مذهبی به یک مؤسسه سکولار تبدیل شدند. نهاد ازدواج از شکل دینی خارج می شود به صورت مدنی در می آید. مراسم مرگ و خاکسپاری از جنبه مذهبی خارج می شود و به مراسم عرفی تبدیل می گردد.
هنگامیکه از «فعالیت ها» صحبت می شود، سکولاریزاسیون به انتقال فعالیت های مذهبی به نهادهای سکولار اشاره دارد، برای نمونه خدمات اجتماعی دیگر توسط یک گروه مذهبی ارائه نمی شود، بلکه توسط دولت ارائه می شود. کمک به افراد فقیر و بیمار نه یک وظیفه دینی بلکه به یک وظیفه دولتی و یا به فعالیت انجمن های عرفی تبدیل می گردد.
هنگامیکه از «ذهنیت ها و روان ها» صحبت می کنیم، سکولاریزاسیون گذر از مشغله ها و دغدغه های نهایی آخرت، به دغدغه های امروزی و دنیوی اشاره دارد. برای نمونه روحیه انسان از اعتقاد به تقدیر آسمانی رها شده و خود را منبع تغییر و سازماندهی می داند و یا بسیاری در حال حاضر اقدامات خود را بیشتر با نتایج قابل حس و فوری در همین زندگی پیوند می زنند و آنها را با «پیامدهای پس از مرگ» ربط نمی دهند. سبک زندگی زمینی و سکولار رایج می شود.

هنگامیکه از «جامعه عرفی» صحبت می‌شود، سکولاریزاسیون به حوزه‌های اجتماعی گسترده‌ای اطلاق می‌شود که افول دینی را تجربه می کنند و ارزش های دینی جای خود را به رفتارها و اخلاقیات سکولار و غیردینی می دهند. جامعه عرفی جامعه ای است که بیشتر روی عقل و دانش و هنر و شادمانی تاکید می کند، از تعصب های اعتقادی و قدسیت مذهبی بیش از بیش بیرون آمده، اعتقادات دینی را به انتقاد گرفته، تنوع باورها را افزایش داده، ناباوری را گسترش داده، سیاست را تابع عقلانیت و نیازهای واقعی جامعه نموده، شرکت شهروندان را در مراسم دینی کاهش داده و نقش شهروندان را در تحول جامعه نیرومندتر می نماید.

بطور فشرده بگوئیم سکولاریزاسیون، گیتی مداری، روند مدرن سازی جامعه است. این جامعه از الگوی جامعه قبیله ای و دینی و سنتی و فئودالی خارج شده و به تقسیم کار اجتماعی مدرن می رسد و دانش و راسیونالیسم و قانوگرایی را پایه کار خود قرار می دهد. پدیده سکولاریزاسیون در غرب پدید می آید ولی منحصر به غرب نیست. عوامل گوناگونی در پیدایش روند سکولاریزاسیون مداخله می کنند و متناسب جامعه و دوره تاریخی عوامل پیدایش و رشد متفاوت هستند. امروز با همه ارتباط های جهانی روند سکولاریزاسیون و زندگی مدرن شتاب یافته است. البته جهان یک سو نیست و جریانهای بازگشت به عقب وجو دارند. ولی سکولاریزاسیون بسیار فعال است. این روند تمدنی است که انسان را از ظلمت دینی بیرون می آورد. این روند جامعه شناختی و اقتصادی و تکنیکی و سیاسی همیشه با جوشش فکری و تولید اندیشه و نقد همراه بوده است.

اصلاح دینی و سکولاریزاسیون

در سده های تاریکی، کلیسا این نهاد ثروتمند و قدرتمند در اروپای فئودالی نظم حاکم را حفظ می کند، مخالفان دین را مجازات می کند و آنها طرد می کند. قدرت کلیسا مطق است. همه مؤمنان مسیحی به کلیسا دهک را می پردازند که معادل یک دهم محصول دهقانان است. کلیسا دارای تعداد زیادی زمین است که توسط اربابان یا پادشاهان برای تضمین نجات آنها واگذار شده است. اسقف ها و کشیشان اربابانی هستند که از جمعیت قلمروهای خود درآمد دریافت می کنند. سه کارکرد (فونکسیون) کلیسا همان سه «کارکرد مسیح» است: کلیسا رفتار ارشادی، اقدام پیامبرانه و مقام پادشاهی را در مسئولیت خود می داند. افزون برآن، کلیسا دارای نقش اقتصادی است: کلیسا با گرفتن عوارض (دهک)، کمک های مالی، و بهره جوئی اربابی از زمین های خود بطور مدام ثروت اندوزی می کند.

این وضع فشار و بی عدالتی کلیسا نمی توانست پایدار باشد. تناقض گفتار و کردار کلیسا و فشار روی دهقانان و اعضای جامعه، اعتراض در اجتماع و در درون نظام دینی را آماده ساخت.

یک حادثه بزرگ در درون مسیحیت رخ می دهد. کلیسای دارای قدرت و ثروت، گناهان مسیحیان را به خرید و فروش می گذارد. در برابر تصمیم سوداگرانه کلیسا، بخشی از کلیسا به تردید و اعتراض دست می زند و خواهان رفرم در نظام کلیسایی می شود. اصلاحات پروتستانی در قرن شانزدهم میلادی در کشورهای ژرمنی و آنگلوساکسون اتوریته کلیسا را تضعیف می کند.

در سال 1515، پاپ لئو دهم مجوز فروش گناهان و کسب بخشش را برای تامین مالی ساخت کلیسای «سنت پیتر» در رم صادر کرد. در مخالفت با این تصمیم پاپ، مارتین لوتر در سال 1517، لیست 95 تز علیه آن را منتشر کرد. در واقع نگرانی مسیحیان در مورد آخرت، مورد بهره برداری کلیسا قرار گرفت تا ثروت اندوزی ادامه یابد.
مارتین لوتر اضطراب و نگرانی را تجربه کرده بود. لوتر از زمان ورود به صومعه، در پی کسب اطمینان از «نجات» خود بود. او متوجه شد که نه عبادت، نه اعتقاد‌ مذهبی، نه اعترافات نزد کشیش، نه روزه‌ها، و نه تمرین‌های روحانی و نه الهیات، صلح و نجات لوتر را به ارمغان نیاورد. نظام ثروت اندوزی کلیسا، او را منقلب نمود و نوع رابطه او با خدا دگرگون شد. چرا رسیدن به خدا با وساطت حاکمان کلیسا و اسقف ها باید باشد؟ طرد سلسله مراتب کلیسایی در دستور کار لوتر قرارگرفت.
اصلاحات پروتستانی نهضت دگرگونی مسیحیت است که از اواخر قرون وسطی تا آغاز قرن هفدهم گسترش یافت. اصلاحات انگیزه‌های مذهبی، سیاسی و اقتصادی داشت و سپس جوامع و فرهنگ‌های اروپایی و بویژه در آمریکای شمالی را عمیقاً متحول کرد.

روند جداسازی دولت از دین

روند تحول به ساماندهی تازه ساختارها و خودمختاری و مجزا شدن می انجامد. دین و سیاست در مسیر جداسازی قرار می گیرند. ساختن نظم سیاسی دیگر مبتنی بر مذهب نیست، بلکه بر اساس حق و میل به ایجاد جامعه ای است که اصل خودمختاری سیاسی پایه آن است. مفهوم سکولاریزاسیون قدرت سیاسی، که سرآغاز برداشت مدرن از دولت است، در اندیشه نیکلاس ماکیاولی نیز منعکس شده است. در «شاهزاده» (1513)، ماکیاولی به کنش عمومی بُعدی کاملاً انسانی می بخشد، بدون اینکه اشاره ای به یک هنجار متعالی داشته باشد.
دولت گاه شیوه ای از سازماندهی سیاسی متمرکز را تعیین می کند، گاه نهادهای این سازمان که قوانین را تحمیل و اجرا می کنند. با گذشت زمان، اشکال مختلفی از دولت ها توسعه یافته اند که وجود خود را به طرق مختلف (قانون الهی، نظریه قرارداد اجتماعی و غیره) توجیه می کنند و به روش های بسیار متنوعی عمل می کنند. نیکلاس ماکیاولی یکی از اولین کسانی بود که کلمه stato را به معنای «وحدت سیاسی مردمی که آن را دوچندان می‌کند و می‌تواند از آمدن و رفتن نه تنها دولت‌ها، بلکه اشکال حکومت‌ها نیز جان سالم به در ببرد» استفاده کرد.

ما می توانیم در قرون وسطی پدیده های تمرکز قدرت را مشاهده کنیم که در ظهور دولت ها در اروپا نقش داشتند. پیش از آن زمان، کلوویس تنها مرجعی شد که از روم کاتولیک حمایت کرد و وارث موقت امپراتوری شد. در فرانسه کلوویس با سازماندهی شورای اورلئان در سال 511 میلادی خود را در خدمت روم قرار داد و روحانیون کلیسا کلوویس را «روحانی» با قدرت می دانستند. تا پایان قرن نوزدهم، پادشاهان فرانسه به یاد اقدامات ترمیمی کلوویس، «پسران ارشد» کلیسا نامیده می شدند. پاپ های روم، فرانسه پس از انقلاب 1789، را «دختر بزرگ کلیسا» نامیدند.

در فرانسه، به تدریج روند سکولاریزاسیون گسترش می یابد. «ژان بودن» در کتاب «شش کتاب جمهوری» (1576) خود، با نشان دادن ارتباط مستقیم بین این مفهوم و مفهوم حاکمیت، پایه های «دولت مدرن» را پی ریزی می کند. از طریق تسلط ناپلئون بناپارت اقتدارگرا و به دنبال جنگ های او، در سراسر اروپا دولت ها به شکل حکومت تبدیل شدند. از دیدگاه سازمانی، دولت شکلی از سازماندهی متمرکز است که جامعه برای جهت دهی و مدیریت خود از آن استفاده می کند. ماکس وبر جامعه شناس بعدها می نویسد: «دولت» یک نهاد سیاسی است که انحصار استفاده مشروع از خشونت را حفظ می کند.

جنگ عامل شتاب دهنده

جنگ سی ساله مجموعه ای از درگیری های نظامی بود که اروپا را از 23 مه 1618 تا 15 می 1648 از هم گسیخته کرد. جنگ سی ساله در زمینه مذهبی با برخورد حاد بین پروتستانیسم و کاتولیسیسم و در زمینه سیاسی با برخورد بین فئودالیسم و مطلق گرایی مشخص شد. با صلح وستفالی، مشکل سیاسی دستیابی به صلح مدنی با پیروزی مطلق گرایی به پایان رسید. معاهده وستفالی که در سال 1648 منعقد شد، به عنوان نماد تغییر همسوی نظم بین المللی و غیردینی است، زیرا مبتنی بر به رسمیت شناختن استقلال و سیاست نظام حکومتی بود. پیمان وِستفالی، پیمان‌نامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی در اروپا در سالن شهرداری شهر مونستر میان کشورهای اروپایی در ۱۶۴۸میلادی بسته شد. جنگ ها به نام خدا شروع شد ولی انسانها آنرا در پیمان وستفالی پایان دادند.

وستفالی نخستین پیمان صلح چندجانبه پس از رنسانس در اروپا است. این پیمان نامه سرآغار مناسبات آرامتر میان کاتولیک ها و پروتستان ها بود، سرآغاز روند سکولار برای حل اختلاف کشورها و مناسبات دیپلوماتیک نوین در اروپا بود. مداخله دین فروکش کرد و عقلانیت عرفی و نقش دولت برجسته شد. معاهده وستفالی نیاز به یک توازن سیاسی «عملکرد توسط و در کثرت دولت ها» را بیان و آغاز می کند. جنگ های خانمانسوز کاتولیک ها و پروتستان ها، باورها و توهم های دینی بسیاری را تضیف کرده یا از بین برد. مردمان بسیاری دریافتند که جنگ مقدس این یا آن دین، فقط به کشتار انسان می انجامد. حقیقت هر دین یعنی جاه طلبی حاکمان و متعصبان و یعنی اعمال دیکتاتوری علیه دیگران. جنگ های مذهبی بت های مقدس در ذهن را مورد حمله قرارداد و راز دروغ دینی را افشا ساخت.

افسون زدایی از جهان، ماکس وبر و مارسل گوشه

ایده ورود به نظم جدید مستقل از دین، بازتاب بحث های ساختاری در حوزه علوم اجتماعی است. بحث‌های متعددی از آغاز قرن 17 و 18 در مورد نقش اصلاحات در ظهور مدرنیته مطرح شده است. الکسیس دو توکویل (1805-1859) اصلاحات را به عنوان یکی از علل ظهور دموکراسی، سرمایه داری و حاکمیت قانون تلقی نمود.
ماکس وبر (1864-1920) جامعه شناس بدین ترتیب به انتشار این ایده کمک کرد که پیدایش پروتستانتیسم منشأ توسعه فردگرایی و سرمایه داری مدرن بود. اصطلاح “افسون زدایی از جهان” در سال 1917 توسط جامعه شناس ماکس وبر برای تعیین روند عقب نشینی از باورهای مذهبی و جادویی به نفع توضیح و تحلیل علمی تعریف شد. این مفهوم ارتباط تنگاتنگی با ایده های سکولاریزاسیون و گیتی مداری و مدرنیته دارد.
به گفته ماکس وبر، این امر به معنای از دست دادن معنا و کاهش «ارزش‌های رایج» است، زیرا فرآیند عقلانی‌سازی که توسط اقتصاد مدرن، بیش از پیش رشد یافته، خواسته‌های خود را بر انسان‌ها تحمیل می کند. کنش ها و واکنش های انسان از مدار دینی خارج شده، در فضای گیتی مداری قرار گرفته و عرفی می گردد. «ارزش های معنوی دینی» با رشد علم و داده های خبری رنگ می بازند.
ماکس وبر که چهار بار در سال 1904 در اثر خود با عنوان «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری» از افسون زدایی استفاده کرد مطرح می کند که این مفهوم تمام پیوندهای جادویی برای رسیدن به رستگاری را بی رنگ ساخته و بسیاری از خرافات را بر ملاساخته و «توهین‌های» دینی را بی معنا می سازد.

نظم انسان جای نظام آسمانی را می گیرد. خرد و دانش جای اعتقاد به مقدسات را می گیرد. پرسشگری جای احکام ثابت می نشیند. توانایی انسان جای قدرت مطلق خدا را می گیرد. فلسفه مدرنیته دین و امور مقدس را به انتقاد می کشاند. رابطه انسان با واقعیت و زمان دگرکون می شود. از این پس واقعیت، تجلی اراده آسمانی نیست و زمان با مداخله انسان روی زمین شتاب می یابد. ارزش های قدسی از موقعیت معنویت آسمانی فرومی افتد و ارزش های انسانی و علمی و زمینی جای آنها را می گیرد.
بدنبال پیمان وستفالی و دوران مدرنیته بیش از پیش این اندیشه پذیرفته شد که دکترین دینی کلیسا نباید قدرت سیاسی داشته باشد یا بر حکومت یک کشور تأثیر بگذارد. این ایده در تجربه ها و اندیشه ورزی ها تقویت شد. در مسائل سیاسی، سکولاریسم اصلی است که بر اساس آن ادیان نباید قدرت سیاسی داشته باشند یا بر حکومت یک کشور تأثیر بگذارند و متقابلاً قدرت سیاسی نباید در امور خاص ادیان مختلف دخالت کند.

مارسل گوشه در سال 1985، کتاب «افسون زدایی از جهان» را منتشر کرد، اثری که تأثیر عمیقی بر علوم اجتماعی دین گذاشت و واکنش‌های زیادی را برانگیخت. او نوشت اگر می‌خواهیم مدرنیته را درک کنیم، باید آن را به شدت بر اساس «خروج از دین» بازتعریف کنیم. دین از تسلط خدا بر جهان می گوید حال انکه جامعه مدرن از غلبه و پیروزی انسان بر جهان حکایت می کند. مارسل گوشه از یک چرخش مدرن، یک تغییر انقلابی منطقی می گوید که ما را بشدت تحت تاثیر قرار داده است. او می افزاید ما از مدل سلسله مراتبی به مدل «هم توسعه گرایی» برابری خواهانه چرخش می کنیم.( افسون زدایی از جهان، چاپ فولیو پاریس).

در زمان انقلاب فرانسه و ملی کردن دارایی ها و مالکیت کلیسا در سال 1789 و سپس توسعه روحیه انقلاب در سراسر اروپا تا سال 1815 قدرت مطلقه دین و اتوریته کلیسا را به چالش می کشد. اکثر فیلسوفان قرن هجدهم ناباور و ملحد مبارز نبودند. اما آنها، زیر نفوذ ولتر، حمله به نهاد روحانیت را آغاز کردند زیرا این نهاد مظهر همه ظلم ها و تمام تعصب ها بود. در این مبارزه با کلیسا و برای بردباری، تنها یک برنامه وجود دارد: “نابودکردن زشتی”. برای فیلسوفان دین کلیسایی مظهر زشتی است و مبارزه علیه آن یک اولویت است.

شرایط چیست؟ خدایی ناشنوا که دعای انسان را نمی شنود، مبارزه فکری بی امان با تعصب دینی که جامعه را بیمار ساخته است و شخصیت ولتر که قاطعانه ضد روحانیت است. ولتر شجاع بود، او نمونه ای از فیلسوفان درگیر و مسئول بود. فیلسوفان روشنگری متفکرانی نبودند که از جهان حذف شوند، آنها در سخن و گفتگو فعال بودند و در ایجاد تغییر و عقب راندن تقدس خدایی حاضر بودند. نقش فیلسوفان، دکارت، ولتر، دیدرو، ژان ژاک روسو، دالامبر، مونتسکیو، کانت، در سوبژکتیویته سکولاریزاسیون و گیتی مداری و هنجارسازی های مدرن بسیار پررنگ است. ولتر (1694-1778) با هوش شگفت انگیز خود در کنار نمایشنامه نویسی و نقد اجتماعی، علیه کلیسای کاتولیک و خرافات مذهبی، یک مبارزه شجاعانه را به پیش برد. در عصر روشنگری و پس از آن، دین در همه جا حاضر است، ولی با تغییر روحیه جامعه ، با تلاش فیلسوفان و اقتصادانان و دانشمندان، با تحول اقتصاد بازار و مالکیت سرمایه داری، با فروریختن پرستیژ کلیسا، با برملا شدن دروغ های دینی، با برآمد دولت مستقل از نهاد دین، با رشد نظام جمهوری، با رشد انسان آزاد خودمختار، با روان های خسته از جنگ های مذهبی، با مبارزه گسترده سیاسیون جمهوریخواه و سوسیال دمکرات و غیره، روند مدرن سازی و سکولاریزاسیون توسعه می یابد.

در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم در فرانسه، قانون لائیسیته یا جدایی کلیساها از دولت (1905)، با حمایت آریستید بریان و ژان ژورس، در مجلس فرانسه به تصویب می رسد. این رویداد مهم در بستر همان سکولاریزاسیون اتفاق می افتد، ویژگی تاریخ و فرهنگ فرانسه است، ولی دارای تاثیر جهانی است. ایران ما سکولاریزاسیون را تجربه کرده و خود را برای قدرت لائیک آماده می کند. اسلام و فرهنگ قرآنی و توتالیتاریسم حاکم، عوامل مخرب برای استقرار یک جامعه آزاد و قدرت لائیک می باشند. دشمنان آزادی و دمکراسی و لائیسیته بسیارند.

جلال ایجادی

جامعه شناس، دانشگاه فرانسه

هانس بلومنبرگ، مشروعیت دوران مدرن، گالیمار، 1999
رمی براگ، حکمت جهان، فیارد، 1998
گیوم کوشه، چگونه جهان ما مسیحی نشد. آناتومی یک فروپاشی، Seuil، 2018
مارسل گوشه، افسون زدگی جهان. تاریخ سیاسی دین، گالیمار، 1985
کارل لویت، تاریخ و نجات، گالیمار، 2002
ژان کلود مونو، مشاجرات در باره سکولاریزاسیون، Vrin، 2002
اولیویه روا، جهل مقدس. زمان دین بدون فرهنگ، سئویل، 2008
کارل اشمیت، الهیات سیاسی، گالیمار، 1988
اریک فوگلین، علم جدید سیاست، سئویل، 2000

• Hans Blumenberg, La Légitimité des temps modernes, Gallimard, 1999
• Rémi Brague, La Sagesse du monde, Fayard, 1998
• Guillaume Cuchet, Comment notre monde a cessé d’être chrétien. Anatomie d’un effondrement, Seuil, 2018
• Marcel Gauchet, Le Désenchantement du monde. Une histoire politique de la religion, Gallimard, 1985
• Karl Löwith, Histoire et salut, Gallimard, 2002
• Jean-Claude Monod, La Querelle de la sécularisation, Vrin, 2002
• Olivier Roy, La Sainte Ignorance. Le temps de la religion sans culture, Seuil, 2008
• Carl Schmitt, Théologie politique, Gallimard, 1988
• Eric Voegelin, La Nouvelle Science du politique, Seuil, 2000
—————————————————–
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، 330صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.