شورشها و جنبش ها را بهتر بشناسیم- اکبر دهقانی ناژوانی
قسمت اول
شرایط جامعه ایران به مرحله ای از رشد خود رسیده که ادامه شورشهای قبلی در ایران تداوم پیدا کرده و در حال رشد و در اقشار جامعه هر روز بیشتر دامن گستر می شوند. شورش اجتماعی ناگهانی شروع می شوند. اما اتکا زیاد به ناگهانی بودن شورش معنی درست خود را نمی رساند و این خیلی خطرناک و باعث می شود که ما تصور درستی از شورش نداشته و این به دشمنان ملت ایران کمک میکند تا بر شورش کنترل صد در صدی یافته و آن را منحرف کند. در این زمان خیلی حساس احتیاج است که ملت ایران و اپوزیسیون ایرانی شناخت بهتری از شورش و جنبش داشته باشند تا افراد بتوانند خودشان و این شورش ها را بهتر کنترل و جلوی انحراف آنها از طرف هر کسی را بگیرند. شورش و جنبش با وجودی که با هم فرق دارند هر دو در اندازه های مختلف متناسب با رشد انسانها رشد یابنده و تاثیرات کوتاه مدت و بلند مدت بر روی ذهن، روح، عقل و احساس فرد و افراد دارند. تک تک افراد در ارتباط و برخورد با همدیگر و تحت تاثیر میزان اصطکاک با همدیگر در محیط اجتماعی و محیط زیست تاثیرات مختلفی روی این محیط ها و این محیطها هم متقابلا روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم فرد و افراد تاثیرات متفاوت و متضادی می گذارند، نتیجه اینکه نوع و میزان برخورد افراد با این محیطها و یا برعکس تعیین کننده میزان و شدت رشد این شورشها و جنبش ها می باشند.
درونی شدن شورش درون فردی و شورش اجتماعی:
درونی بودن و درونی شدن شورش درون فردی و شورش جمعی رشدیابنده و ریشه در یک موضوع مشخص ندارند و یک شبه هم رشد نمی کنند. روند رو به رشد آنها ناگهانی نمی باشد و ریشه و رشد چند صده و یا چند دهه دارند.
در اجتماعی که بی قانونی و بی نظم و بی حساب و کتاب رشد کرده است رفتار و گفتار افراد بر اثر اصطکاک زیاد خیلی بی قاعده، بی تظم، بی حساب و کتاب و افراد از همدیگر تاثیر گرفته که همراه با فراز و نشیب زیاد است . چنین بحران فردی و جمعی تاثیرات متضاد و مخرب تکراری روی روان، ذهن، عقل، احساس و جسم افراد می گذارند، به عبارت دیگر در مرحله ای از بحران اجتماعی افراد آنچه به عنوان شورش درونی فردی در ذهن، روح، عقل و احساس خودشان ذخیره کرده بودند را تحمل نمی کنند . فرد و افراد دیگر تحمل خود و تحمل دیگران را ندارند . در اندازه های مختلف فرد و افراد بیمار ذهنی، روحی و جسمی و وضعیت طاقت فرسا پیدا می کنند که نه فقط فرد با خودش مسئله دارد و هزار بلا سر خود می آورد، بلکه خواسته و نا خواسته بجا و نا بجا افراد به جان و مال هم می افتند. این افراد که از درون بیمار و شورشی هستند در تضاد با هم و در برخوردهای خودشان با هم شورش درون فردی خود را تشدید و بیشتر بروز داده و با هم آن را به شورش درون جمعی و یا شورش اجتماعی تبدیل می کنند و یا ترکیبی از شورش و جنبش اجتماعی که ممکن است ضد حکومت وقت باشد و یا ضدیت با اقوام دیگر ، یا ضدیت با مذاهب دیگر و یا ترکیبی از اینها که در این جریانات شورشی نه فقط حکومت، مردم و تشکلها در اندازه های مختلف مقصر هستند، بلکه عوامل نفوزی داخلی و خارجی هم در آنها دست بالا را دارند که به آن در اندازه های مختلف شورش طبقاتی هم می گویند.
چند مثال برای شورش درونی فردی و شورش اجتماعی:
مثلا فردی را در نظر بگیرید که شورش درون فردیش بالا است و به آخر خط رسیده و خودش را از روی پل یا ساختمان پایین پرت می کند، یا خودش را به آتش می کشد، یا خود زنی می کند، یا بچه و زنش را می کشد و یا مثال ساده تر، اگر کسی بیش از حد تحمل رفتار کسی را کرد و به روی خود نیاورد، نهایتا یک زمانی صبرش تمام می شود و هر چه از این شخص در درون خود ذخیره کرده به صورت شورش وار سر طرف مقابل خالی می کند، حتی اگر اشتباه از خودش بوده باشد. یا فرد فقیری از روی نا علاجی کابل برق می دزدد، خودفروشی می کند و یا اندام بدنش را می فروشد و یا برای یک تکه نان به زباله دانی روی می آورد. این نمونه های شورشهای درون فردی هستند که به شکلهای مختلف خودشان را نشان می دهند و فرد را مجبور می کنند که مطیعشان باشد تا انتهای مرز تحمل و مرگ.
در شورش اجتماعی افراد این وضعیت بحرانی تر می شود. افراد گرفتار شورش درون فردی و از همدیگر دلخور و تقصیر ها را به حق و یا نا به حق به گردن هم می اندازند. خبری هم از منطق و قانون و نظم و تعامل و تفاهم بین افراد وجود ندارد. افراد نمی توانند مشکلات همدیگر را با هم حل کنند، زیرا سالیان سال است که در رابطه با هم این شورشهای درونی را از هم گرفته اند. ذهنیت و روح آنها خراب ، متوهم، ترسو، بی منطق، دشمن تراش ، دشمن طلب، دروغگو، عوام فریب، باری به هر جهت، سطحی نگر، بی احساس و بی عقل و … شده اند. این شورشهای درونی فردی که همراه با دلخوری و تنفر و دشمنی از همدیگر است یک سرشان در ذهن و روح تک تک افراد و سر دیگرشان در اجتماع و محیط زیست و سر سومشان در دست عوامل نفوزی داخلی و خارجی می باشند. این شورشهای درونی فردی افراد به شکلهای مختلف در هر زمان و در هر زمینه و به هر کجا و به هر شکل و به هر چیز در اندازه های مختلف با هم گره خورده اند و رشد متضاد همدیگر را تشدید می کنند، چون همه اینها در رابطه با هم خوب یا بد رشدیابنده بوده و هستند. در جامعه بحرانزا این شورشهای درونی فردی تمام افراد کم کم جمع می شوند و به شکلهای مختلف خودشان را در جامعه نشان می دهند تا به یک مرز مشخص که مرز آخر تحمل و خط قرمز افراد است برسند. از اینجا به بعد سر یک موضوع حساس مثلا فرض بگیرید انتخابات ۸۸ و یا « نه به گرانی» دی ماه ۹۶ و یا گران شدن سوخت بنزین در آبان ۹۸ و یا مشکل آب و نان انفجار آنها کلید می خورد. این شورشهای درون فردی افراد که روی هم جمع شده و به هم گره خورده و از هم تاثیر گرفته اند یک مرتبه از درون آتشفشان نیمه خاموش ذهن و روح فرد و افراد فوران کرده و شورش درون فردی افراد به شورش درون جمعی و یا شورش اجتماعی تبدیل می شوند. دشمن داخلی و خارجی هم آگاهانه به آن دامن می زند و این حرکتهای شورشی مخرب و غیر قابل کنترل و ضرر های مالی و جانی برای افراد شورشی دارند.
اصلاح شورشها و تبدیل آنها به جنبش:
اما این امکان برای شورش درونی فردی و شورش درونی جمعی(اجتماعی) وجود دارد که خودشان را اصلاح کنند، چون آنها در ارتباط با فرد و افراد و محیطهای اجتماعی و طبیعی رشدیابنده هستند. این در صورتی ممکن است که فرد و افراد شورشگر بر اثر حرکات خوب و بد خودشان که مدام تکرار می شوند در زمانهای مختلف قبل از شورش، در شورش و بعد از شورش درس بگیرند و خودشان و شورش درونی فردی خودشان و شورش اجتماعی خودشان را مطابق واقعیات اجتماعی و محیط زیست در هر زمان اصلاح کنند، حتی اگر این شورشها با تلفات سنگینی همراه باشند. در هر صورت هر راه حلی از سه حالت خارج نیست. یا باید عقلانی برخورد کرد و یا عاطفی و یا باید از هر دو در اندازه های مختلف استفاده کرد، پس بنابراین لازم است که فرد و افراد از نظر انسانیت و احساس همدردی و مسؤلیت پذیری و از نظر تخصص در زمینه های مختلف حد اقل شناخت و تجربه لازم را داشته باشند تا بتوانند در زمینه های مختلف به هم اطمینان بکنند و درست و بجا به هم کمک بکنند. این افراد در زمینه های مختلف با اتکا به عقل سلیم و احساس سالم می توانند و صلاحیت آن را دارند که با هم مشورت و به هم کمک کنند. در اینجا روی سخن من با افراد خلاف کار نیست ، چون افراد خلافکار با عقل سلیم و احساس سالم میانه ای ندارند. آنها بیشتر با احساسکور و عقلکور سر و کار دارند. در این مبحث وارد بحث آنها نمی شوم.
ناگهانی و طوفانی شروع شدن شورش:
ناگهانی و طوفانی بودن شورش اجتماعی معنی درست خودش را نمی رساند و فقط ما را با مقطعی از شورش آگاه می سازد و نه با روند طولانی رشدیابنده شورش در گذشته و در حال و آینده. همانطور که در بالا گفته شد شورش یک روند رشدیابنده دارد و ریشه چند صده و یا ریشه چند دهه به خود گرفته اند و به مرور در ذهن و روح درونی شده و در اصطکاک و برخورد افراد در جامعه تاثیرات مخربی را هم در فرد و اجتماع گذاشته و می گذارد که ریشه عمیق، گسترده و طولانی داشته و دارند. اما اگر ما شورش را ناگهانی و طوفانی و غیر قابل کنترل می بینیم. این بر می گردد به اینکه ما از روند رو به رشد آن در زمانهای مختلف خبر نداشته و نداریم و این عیب از ما است که معنی درست شورش را نمی دانیم و نمی توانیم روند رو به رشد آن را در فرد و در اجتماع و محیط زیست در زمانها و شرایط مختلف دنبال کنیم.
اگر به سیر رشدیابنده شورشهای ایران نگاه کنیم می بینیم که مفهوم ناگهانی بودن خودشان را از دست داده اند، چون اولا فقط یک شورش نبوده اند. دوم شورشهای بعدی از شورشهای قبلی تاثیر و درس گرفته اند. سوم آنها در رابطه با هم رشد کرده و در مراحل بعدی متکامل تر و متداوم تر و گسترش بیشتری پیدا کرده و می رود تا این روند ادامه پیدا کند. چهارم به مرور آنها انتحاری تر شده و درگیری مردم با رژیم منفور آخوندی بیشتر و از مردم در هر زمان قربانی بیشتری گرفته اند و متقابلا مردم پی برده اند که باید راسخ تر بایستند و احتیاج به کمک بیشتر هم دارند. پنجم این شورشها نیز با رژیم منفور آخوندی در ارتباط بوده و با آگاهی جمعی بیشتر مردم و ایستادگی بیشتر آنها در این شورشها در برابر رژیم مذهبی این رژیم ضعیف تر و به پایان راه خود رسیده.
ششم شناختها و تجارب تلخ زمان شاه و بخصوص در زمان جمهوری اسلامی و همچنین شورشهای درونی فردی و همه این شورشهای اجتماعی تلخ و ناگوار ۸۸ و۹۶ و ۹۸ با تمام تلخ بودنشان به ما خیلی کمک کرده و می کنند اگر از آنها همه جانبه درست و بجا استفاده کنیم . آنها در ذهن، روح، عقل، احساسی و جسم ما هستند و روی تک تک ما فردی و یا به طور جمعی تاثیر مثبت و یا منفی گذاشته و می گذارند و متقابلا ما با آنها برخورد کرده ایم و در این جنگهای شورش درون فردی و شورش اجتماعی خود تلفات مالی و جانی هم داشته ایم. اما از طرفی دیگر این شناختها، تجارب زمان شاه و زمان آخوندیسم با وجود تلفات زیاد جانی و مالی بر شناختها و تجارب بعدی ما مردم باقیمانده افزوده اند. شورشهای بعدی ما هم از شورشهای قبلی ما تاثیر گرفته اند. افراد تحت تاثیر این شناختها و تجارب و تلاطمهای شورشها درس گرفته و دوام آورده و آبدیده تر شده اند. این کاوه آهنگران در اندازه های مختلف از همه نظر آبدیده تر، منظم تر، منطقی تر، آگاه تر، متعادل تر، تعامل پذیر تر، جدی تر، راسخ تر و انتقاد پذیر تر شده اند. این کاوههای راستین باید به افراد دیگر که مشکلات زیاد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی دارند و در اندازه های مختلف بیماری های ذهنی، روحی و جسمی گرفته اند کمک کنند. هر چند کار ساده و یک شبه نیست.
خوشبختانه این کاوه های آگاه دیگر به همدیگر گیر نمی دهند، بلکه تضاد و خرابی درونی خودشان را بیشتر از قبل به رژیم جنایتکار و غارتگر آخوندی نسبت می دهند و انگشت اتهام مردم و این کاوه ها به طرف رژیم نکبت آخوندی گرفته شده . تمام فشارهای همه جانب مردم رژیم را به زانو در آورده. این یعنی شناخت و تجربه این چند دهه. این به اتحاد، همدلی و آگاهی فردی و جمعی افراد کمک می کند. این به آبدیدگی و کاوه آهنگر شدن آنها بیشتر می افزاید.این یعنی در رابطه با واقعیات محیطهای اجتماعی و طبیعی شناختها و تجارب درستی کسب کردن. این یعنی ذهن، روح، عقل و احساس فرد و افراد در رابطه با این شناختها و تجارب تنظیم تر و شورش درون فردی و شورش اجتماعی خود را هدفمند تر بکار برده و کم کم آنها را به جنبش درون فردی و درون جمعی (اجتماعی) نزدیک تر می کنند، مثلا در چند دهه قبل کسی به اعدامهای دهه شصت چندان اعتراض نمی کرد. اما الآن نه فقط اعتراضات به اعدامهای دهه شصت بالا گرفته ، حتی به زندانی شدن و بازداشت شدن و به اعدام تک تک افراد هم بطور گسترده اعتراض می شود و دامنه این اعتراضات هم کم و بیش به خارج سرایت کرده است. رسانه های ارتباط جمعی هم به این موضوع مهم کمک می کنند و صدای افراد را به گوش همه می رسانند. این یعنی تجربه ها و شناختهای دقیق تر و احساس مسؤلیت بیشتر افراد. هفتم وظیفه ما این است که افراد مخل و جاسوسان داخلی و خارجی را به موقع بشناسیم و به موقع توسط خود مردم آنها را رسوا و کنار بگذاریم. هشتم اگر تمام روندهای رو به رشد بالا درست ادامه پیدا بکند. کارهای مثبت زیادی انجام داده ایم. با این کار ها در رابطه با هم کم کم ار نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی نرمال تر می شویم و شورش درونی فردی و شورش درونی جمعی (اجتماعی) خودمان را یک دست تر، منظم تر و قابل کنترل تر و کم کم آن را به جنبش درون فردی و به جنبش درون جمعی و یا جنبش اجتماعی مردمی تبدیل می کنیم. این همان چیزی است که بعد از سرنگونی رژیم منفور آخوندی به آن احتیاج داریم تا با هم این مملکت را از نو بسازیم، یعنی جنبش مردمی همراه با عقل سلیم و احساس سالم و نه هر جنبشی که به ما دیکته کنند. نهم این به این معنی است که هیچ زمانی شورشها و جنبشها از بین نمی روند. اما می توانند به هم تبدیل شوند و به نفع و یا به ضرر مردم تمام شوند. این مهم در هر زمان به چگونگی رشد ذهنی، روحی، عقلی و احساسی ما مردم در محیط های اجتماعی و طبیعی بستگی دارند ، پس بنابراین هر شورش و هر جنبشی نمی توانند به تنهایی مردمی باشند، چون رشدیابنده و بستگی به این دارد که چگونه ما آنها را رشد بدهیم. بعداً بیشتر به آن می پردازم.
در قسمت دوم به ادامه این بحث پرداخته خواهد شد. موفق باشید.
پاینده ایران عزیز ما
این مقاله قسمتی از کتابی است که اینجانب در آلمان منتشر و حقوق آن محفوظ می باشد.