در حسرت یک زندگی معمولی در ایران – دکتر همایون علیزاده
موج اعتراضاتی که نام مهسا امینی را بر خود دارند، نماد حمایت گسترده نیروهای سیاسی از زنان در ایران است.
با مرگ زن جوانی به نام «مهسا امینی»، که از سوی گشت ارشاد و به جرم بد حجابی دستگیر و در نتیجهٔ ضربات متعددی که به سرش زدند جان سپرد، فصل نوینی در تاریخ چهل و سه سالهٔ جمهوری اسلامی آغاز شد. در ایران هفته های متمادی است که به ویژه جوانان به خیابانها میروند تا به قتل مهسا امینی اعتراض کنند. « زن، زندگی، آزادی » شعار اصلی این اعتراضها ست. ترانهٔ « برای » از خواننده جوان شروین حاجی پور توصیفی بدیع از شرایط زندگی در جمهوری اسلامی است: برای تغییر مغزهایی که پوسیده اند و « حسرت یک زندگی معمولی در ایران »
« سوزاندن روسری » در فضای عمومی در این روزها به نمادی دیگر برای مبارزه زنان علیه ستم در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. چنین شیوه ای در نوع خود استثنایی است. از این گذشته، معنای اصلی حقوق زنان در خیزش اخیر در مقایسه با نمونه های پیشین بسیج سیاسی زنان در ایران متفاوت است ودر بین جنبشهای توده ای اخیر در خاورمیانه نمونه ای منحصر به فرد به شمار میرود.
چه در بهار عربی در بهمن ۱۳۸۹ و چه در انقلاب سودان در سال ۱۳۹۸ اعتراضات بعد از کشته شدن مردان جوان فراگیر شد. این نخستین باری است که در تاریخ اخیر این منطقه قتل زن جوانی به خیزش سراسری انجامیده است. موج اعتراضات مربوط به مهسا امینی، نشانهٔ حمایت بسیاراز قدرت سیاسی و صلاحیت زنانی است که در دگرگونی سیاسی در ایران از اهمیت شایان توجهی برخوردارند. این خیزش اعتراضی به ویژه از این حیث از سایر خیزشهای اعتراضی گذشته متمایز است که زنان آن را آشکارا و با جدیت هدایت میکنند؛ چه حرکت های محدود تر در وسائط نقلیه عمومی یا در تظاهرات چندین هزار نفری. هزاران زن با قبول خطری عظیم که گاه آنان را به کام مرگ میکشد دست به اعتراض میزنند؛ نمونه هایی چون نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیلزاده، مهسا موگویی، حنانه کیا و یا حدیث نجفی که به جمجمهٔ او از فاصله نزدیک شلیک شده است.
شعار «مرگ بر دیکتاتور» در اعتراضات اخیر شباهت زیادی به شعاری دارد که در سال ۱۳۵۷ به سقوط شاه منجر شد. پرسش اصلی این است که آیا روحانیان سرنوشتی مشابه او خواهند داشت؟ البته در گذشته نیز اعتراضاتی رخ داده است که به ویژه از سال ۱۳۹۶ به دفعات و از سوی اقشار مختلف اجتماعی بر ضد رژیم اتفاق افتاده است. در حالیکه در اعتراضات گذشته معترضین برای آزادی، مردمسالاری و اصلاحات سیاسی در چهارچوب نظام مبارزه میکردند، زنان و نسل جوان که سه چهارم جمعیت ۸۵ میلیونی ایران را تشکیل میدهد، در اعتراضات اخیر خواهان پایان دولت اسلامی و حکومت دینی ملاها هستند. از اردبیل تا کردستان و زاهدان در جنوب شرقی کشور مردم به خیابانها رفته و خواهان سقوط رژیم اند. جنبش زنان و جوانان که از دست این نظام فاسد و سرکوبگر آخوندی به ستوه آمده اند، بیش از چهار دهه است که با تمام قدرت علیه قیمومت حکومت آدم کش، آزادی ستیز، مداخله جو در امور خصوصی مردم به دفاع از خود برخاسته اند؛ آن هم نسل جوانی که تا کنون رهبری ندارد و تنها به خود متکی است.
وحشت از جنگ داخلی
جنبش زنان و جوانان امروز در حسرت یک زندگی معمولی است؛ رؤیای ایرانی آزاد و مردم سالار که بر اساس حقوق بشر بنیان نهاده شده است. برای تحقق این رؤیا آنها نه تنها باید نظام را به زیر بکشند بلکه از در گرفتن یک جنگ داخلی نیز پرهیز کنند. بسیاری از ناظران سیاسی همچنان نگران جنگ داخلی به سبک و سیاق سوریه و لیبی اند.
اعتراضات در ایران همبستگی جهانی با زنان و نسل جوان ایرانی را در پی داشت. همچنین این اعتراضات انگیزهٔ اتحاد ایرانیان مقیم خارج از کشور شد و آنها را بر آن داشت تا در کلان شهرهای اروپا، آمریکا و کانادا در تظاهرات چند صد هزار نفری خواهان سقوط جمهوری اسلامی شوند.
با وجود صدها کشته و بازداشتِ بیش از دوازده هزار نفر در شش هفتهٔ گذشته، نیروهای امنیتی هنوز موفق به سرکوب این خیزش ملی نشده اند. در مواردی، زنان بازداشت شده توسط مأمورین به مکانهای نامعلوم برده شده، مورد تجاوز قرار گرفته و سپس آزاد شده اند. این زنان ، به دلیل وجود موانع اخلاقی در جامعهٔ ایران دربارهٔ آنچه در بازداشت بر آنها گذشته است حتی به نزدیکان مورد اعتماد خود گزارشی نداده اند. در مواردی جسد در کفن پیچیدهٔ زنان بازداشتی به بستگانشان تحویل داده شده به نحوی که آثار شکنجه مخفی شده باشد اما چهره آنها پیدا باشد. سپس آن اجساد در حضور ماموران امنیتی بیدرنگ به خاک سپرده شده اند. مواردی از مصرف مواد مخدر در بین مأموران امنیتی گزارش شده تا حس خشونت و پرخاشگری را در آنان افزایش داده و سرکوب را به طور مؤثر انجام دهند.
به زندانهای امروزی جمهوری اسلامی عنوان «دانشگاه» داده میشود چون آنجا به محل گرد هم آمدن جوانان باهوش واستعداد ایران تبدیل شده است. در کنار این جوانان، زنان، دانش آموزان، بی دینها، اصلاح طلبان شیعی و سنی، دراویش، بهاییان، نوکیشان مسیحی، کارگران و اعضای اتحادیه های صنفی، رانندگان اتوبوس، فعالان محیط زیست، پزشکان، روشنفکران، همجنسگرایان، روزنامه نگاران و بسیاری دیگر زندانند. خواست همهٔ آنها آزادی، مردم سالاری واز همه مهمتر جدایی دین از سیاست است. روحانیان باید به مساجد بازگردند و دیگر نباید درکار دولت دخالتی داشته باشند.
بازگشت به مساجد
قابل پیشبینی نیست که آیا این خیزش به نتیجه ی مطلوب خواهد رسید یا رژیم آن را سرکوب خواهد کرد. اما آنچه که مسلم است مبارزه علیه سیاستهای زن ستیزانه و ارزشهای پدرسالارانه تحت هر شرایطی ادامه خواهد یافت، فارغ از این که درآینده چه پیش آید. حتی اگر این خیزش نتواند رژیم را ساقط کند، توانست شرایط سیاسی و اجتماعی ایران را دگرگون کند.
اعتراضات میتوانند طولانی شوند
زنان با خیزش خود جایگاه سیاسی– اجتماعی مستقلی را در جامعه ایران به دست آورده اند. بدیهی است که رژیم اسلامی با چالشهای جدیدی روبروست، هرچند این اعتراضات ممکن است با سرکوب بیرحمانه مانند گذشته به پایان برسد. این بار اما این امکان وجود دارد که خیزش جوانان و زنان ادامه پیدا کند. جنبش جوانان و زنان میتواند بنیان جمهوری اسلامی را بلرزاند وشاید آغازِ پایان جمهوری اسلامی شود.
متن بالا ترجمه مقاله ای است که در روزنامه اطریش ؛دی پرسه؛ در تاریخ ۵ نوامبر ودر در روزنامه سویسی ؛نوی تسورخر سیتونگ؛ در تاریخ ۸ دنوامبر ۲۰۲۲ منتشر شد.
درباره نویسنده:
دکتر همایون علیزاده، ایرانی تبار و متولد ۱۳۳۲ در زوریخ است. او در رشته حقوق سیاسی در دانشگاه وین و آکادمی دیپلماتیک وزارت أمور خارجه اطریش فارغ التحصیل شده است. سالها در وزارت کشور در بخش امور پناهندگی و از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۹۳ در سمت های گوناگون در کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد کار کرده است.