Home ستون آزاد آرشیو ستون آزاد خودکامگان: «نمی‌گذاریم مردگان علیه ما بپاخیزند.»- ناصر رحیم خانی
آرشیو ستون آزاد - ستون آزاد - سپتامبر 23, 2021

خودکامگان: «نمی‌گذاریم مردگان علیه ما بپاخیزند.»- ناصر رحیم خانی

«ستیز با قدرت، ستیز حافظه‌ست با فراموشی»
نگاهی به دادگاه حمید نوری از منظرِ رویارویی حافظه با فراموشی

کشتار چند هزار زندانی سیاسی بنا به فتوا و فرمان خمینی در مرداد ـ شهریور۱۳۶۷ خورشیدی، خاکسپاری پنهان و گروه گروه در خاکستان‌ها و گور‌ستان‌های بی‌نام و نشان، سه دهه پنهان‌کاری و فریبکاری،دروغ‌پردازی و صحنه‌آرایی و همزمان، پرونده‌سازی و تهدید و آزار خانواده‌‌ی داغداران، برای پاک کردن و به فراموشی سپردن نام‌ها و یادها، ریشه‌ها و پیشینه‌های تاریخی و سیاسی جانباحتگان. زندانیانی که پیشتر در دادگاه‌های جمهوری اسلامی محکوم به حبس شده بودند و در حال گذراندن دوره‌ی محکومیت. بیشترین شمار اعدام‌شدگان، از سازمان مجاهدین خلق. و بسیارانی از گرایش‌ها و گروه‌های چپ.
دگرگونه جلوه دادن کارنامه‌ی کوشندگان سیاسی، تلاش پیوسته برای زدودن نام و یاد پیشینیان و جانباختگان، کاری‌ست در متن و در پیوند با دیگر دستبردهای رژیم به تاریخ معاصر ایران؛ سودای رژیم خودکامه برای زیرِ نگین گرفتن تاریخ.

کارگزاران عقیدتی، حاکم شرع ـ دادستان انقلاب و بازجو ـ شکنجه گران مکتبی، آنان هم در چنین سودایی، رو در روی زندانی محکوم به اعدام و منتظر اعدام می‌گویند؛ با سردی و بی‌آزرمی هم می‌گویند: «نمی‌گذاریم مردگان علیه ما بپاخیزند؛ خبری از تو به گوش نسل آینده نمی‌رسد؛ از جریانِ تاریخ زدوده می‌شوی؛چیزی از تو برجای نمی‌ماند: نه اسمی از تو در دفاتر ثبت و نه خاطره‌ای در ذهن زندگان.»[۱]

در کشتار زندانیان سیاسی مرداد ـ شهریور ۱۳۶۷، رژیم خودکامه، همه‌ی ترفندها را به‌کار گرفت تا همه‌ی ردپاهای جنایت را از بین ببرد؛ نه خبری در روزنامه‌ها، نه اسمی از جانباختگان، نه نشانی از خاکستانی به خانواده‌ها، در خیالِ زدودنِ خاطره‌ی رفتگان از ذهنِ زندگان.

زندانی محکوم به اعدامِ منتظر اعدام، در پاسخ بازجو ـ شکنجه‌گر می‌گوید: «چطور می‌توانید جلوی مردم را بگیرید که وقایع را به یاد نسپارند؟ به یاد سپاری امری اختیاری نیست. خارج از اختیار انسان است. چطور می‌توانید حافظه را زیر نگین خود درآورید؟ حافظه‌ی مرا که زیر نگین نگرفته‌اید!»[۲]

بازجو ـ شکنجه‌گر می‌گوید: «ما تمام اسناد و خاطرات را زیر نگین گرفته‌ایم.بنابراین گذشته را هم زیر نگین گرفته‌ایم.مگر نه؟ هرکس گذشته را زیر نگین داشته باشد، زمام آینده را در دست می‌گیرد. هرکس حال را زیر نگین داشته باشد، زمام گذشته را در دست می‌گیرد.»[۳]

جمهوری اسلامی خودکامه «تمام اسناد» کشتار تابستانِ ۶۷ را «زیرنگین» گرفت؛ اما خاطرات مادران خاوران تسخیرشدنی نبود. مادران خاوران، عاطفه‌ی فردی و تجربه‌ی شخصی را با همدلی و همراهی فرابردند به رنجی مشترک، به نمادی از دادخواهی جمعی. مادران خاوران امر پنهانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسی را از پستوی ترسِ نهان، برون کشیدند و برگشودند پیشِ‌ روی همگان.

مادران خاوران از آن کشتارِ دهشت‌بار گفتند و نوشتند؛ در همه‌ی آن سال‌های سرکوب و سکوت، در آن فضای غبارآلود و روان‌کوبِ پس از جنگ هشت ساله، سیاستِ تعدیل اقتصادی و همزمان گسترش حذف و سرکوب، از میان برداشتن روشنفکران و اهل قلم، ترور کوشندگان سیاسی داخل و خارج، سانسور و خودسانسوری، فاصله‌ها، فاصله‌گیری‌ها، در خود فرورفتن‌ها، دَم فروبستن‌ها. در ایران گویی تنها علی اشرف درویشیان بود از نسل ما و داستان‌ها و تمثیل‌هایش از کشتار زندانیان.

سکوت و پرده‌پوشی آگاهانه و فرصت‌طلبانه‌ی اصلاح‌طلبان.

و نگذریم. نگذریم از کلبی مسلک کس و کسانی از آنان که به توجیه آن کشتار برآمدند. مدافعانِ دیرآمده‌ی حقوقِ بشر، آنگاه از زندان و زندانی و شکنجه گفتند که خود گرفتار آمدند در بندِ دام‌های ِ پیشینِ خودتنیده. در روزگاران و شوگارانِ این چنین شوریده، مادران خاوران ایستادند، شهامت کردند، شهادت دادند، دادخواهی فردی را فرا بردند به دادخواهی جمعی.

زندانیانِ جان به در برده از آن کشتار، به ویژه زنان و مردانی که توانستند از جمهوری اسلامی بگریزند و به ناکجاآبادی پناهنده شوند، آنان نیز همت کردند به باز گفت و باز نوشتِ دهشتِ از سرگذرانده. در گفت و گو‌ها و مقاله‌ها و کتاب‌های آگاهی دهنده از زندان گفتند و از بازجویی و شکنجه و حبس و اعدام زندانیان زن و مرد، نوجوان و جوان و کهنسال. و این گفته ها و نوشته ها، راه را هموار کرد برای پژوهشگران و نویسنگان و هنرمندانی که زندان جمهوری اسلامی را بن‌مایه‌ی کار خویش ساختند.

برپایی انجمن‌ها و کانون‌ها در دفاع از زندانیان سیاسی در بند، برگزاری سالروز و سالگرد اعدام‌ها و کشتارهای زندانیان سیاسی، یادآوری نام و خاطره و پیشینه ی سیاسی و مبارزاتی جانباختگان، این همه در مقابله با فراموشی و در راستایِ امر دادخواهی.

اکنون و از پس گذشت بیش از سه دهه از آن کشتار تابستان ۱۳۶۷، از پس سخت کوشی مادران خاوران، کوششِ سالیانِ کانون‌ها، انجمن‌های دفاع از زندانیان سیاسی در اروپا و آمریکا، کوشندگی شخصیت‌های مدافع حقوقِ بشر، پژوهشگران و نویسندگان تاریخ ایران این روزگاران، شاهد رویدادی هستیم با اهمیت و امیدبخش در امر دادخواهی: محاکمه‌ی یک چاکر ـ خادمِ دستگاهِ سرکوب رژیم اسلامی در دادگاه سوئد، یعنی محاکمه‌ی حمید نوری دادیار زندان گوهردشت در زمان کشتار بزرگ زندانیان سیاسی ایران.

در دادخواستِ دادستانِ دادگاهِ استکهلم، حمید نوری متهم است به «نقض فاحش قوانین بین المللی» و « قتل عمد» .

در این دادگاه، شمار زیادی از زندانیان سیاسی جان به در برده، در جایگاهِ شاهدان، شهادت می‌دهند بر حضور حمید نوری در زندان گوهردشت در نقش دادیار زندان، بردن زندانیان نزد «هیئت مرگ» و دست داشتن در روند اعدام زندانیان.

شماری از خانواده‌های جانباختگان نیز در جایگاه شاکیان، در دادگاه استکهلم، از حمید نوری و نقش او در کشتار زندانیان، سخن می‌گویند.

نشست‌های دادگاه استکهلم، برپایه‌ی آئین دادرسی حقوق سوئد، همچنان تا آوریل ۲۰۲۲ میلادی برگزار می‌شوند.

استقلال دستگاهِ قضائی سوئد، تضمینِ رسیدگی دقیق و صدور حکمِ مجازاتِ متناسب با جرم است. دادگاه حمید نوری، بازتابِ گسترده‌ای داشته است در ایران از پس پرده‌پوشی‌های تاکنونی و نیز طلب‌کار شدن عضو «هیئت مرگ»، رئیس جمهور کنونی.

دادگاهِ حمید نوری ـ از همان آغاز خود و تا هم اکنون آن ـ فرصتی‌ست برای نگاهی به تاریخ این چند دهه‌ی سرکوب و سکوت و پرده‌پوشی، به جدالِ حافظه با فراموشی، به امر دادخواهی و پیامدهای آن.

تلاش کارگزاران رژیم برای پرده‌پوشی، توجیه، به فراموشی سپردن کشتار زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ را می‌بایست در امتداد و در متنِ سیاستِ کلی جمهوری اسلامی دید؛ دستکاری و دستبردِ رژیم خودکامه درسراسر تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران و در فرهنگ و ادبیاتِ ما.

در ساختار عقیدتی ـ سیاسی رژیم خودکامه، نخستین گام برای فرمانروائی مطلق، «پاک کردن حافظه‌ی ملت» است، از بین بردن «کتاب‌ها، فرهنگ و تاریخ آن» و سپس گماشتن کسانی به «نوشتن کتاب‌های تازه، جعل فرهنگ تازه و اختراع تاریخ تازه» تا اینکه «ملت آنچه را که هست و آنچه را بوده فراموش کند.»[۴]

«مادران سیاه پوش ، داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد»[۵] مادران خاوران، در بانگِ غم‌آلودِ اعتراض به رژیم، در گردهمایی‌های آرامِ به یادِ «عاشقایِ این دیار»،[۶] یاد و نام آنان را ماندگار کردند، فراموشی را پس راندند.

انگیزش عاطفی و احساسی مادران خاوران، همه‌ی مادران خاوران، ارجِ مضمون و سمتِ کنشِ جمعی آنان را بحق و به خوبی والاتر می‌نمایاند در سپهرِ رویارویی حافظه با فراموشی. میلان کوندرا ،زیبا گفته است که «ستیز با قدرت، ستیز حافظه‌ست با فراموشی».[۷]

پس زدن فراموشی و بیدار داشتن حافظه‌ی جمعی از زمینه‌ها و بسترهای ضرور دادخواهی و دادرسی است.

در نظامِ سیاسی دموکراتیک، در پرتو آزادی‌های سیاسی، دستگاه قضائی مستقل و برپایه‌ی آئین دادرسی حقوقی، دادخواهی و دادرسی بیشتر و غالباً عادلانه صورت می‌پذیرد.

با دادگاه حمید نوری در استکهلم و همزمان با پیگیری روندِ آئین دادرسی و چشم انتظاری حکم قضائی دادگاه و چند و چون آن، اکنون اما از منظر فلسفه‌ی سیاسی ،کدام پرسش‌ها و کدام تأمل ها پیش می‌آیند؟

پرسش از ویژگی دستگاه اعمالِ قهرِ جمهوری اسلامی، ساز و کار دستگاهِ قهرِ فرا قانونی.

پرسش از سرشتِ بنیادهای عقیدتی ـ سیاسی رژیم اسلامی، پرسش از چرائی و چگونگی دامنه‌ی قدرت ِ ولایت مطلقه‌ی فقیه. این قدرت مطلقه که با هیچ قدرتِ دیگری محدود نمی‌شود، از کدام منبع است ؟ از کجاست و چراست؟

تأمل در اندیشه‌ی سیاسی و نظم سیاسی ـ اجتماعی جایگزین. ارزش‌های دموکراتیک، اخلاق و حرمتِ بی‌خدشه‌ی جان آدمی و کرامت انسانی.

دادگاه حمید نوری در استکهلم، فرصتی است برای روشنگری گسترده‌تر در باره‌ی فرمان رهبر نظام اسلامی و آن کشتارِ تابستان سال ۶۷ خورشیدی. این دادگاه می‌شود که فرصتی هم باشد برای اندیشیدن بیشتر در شناختِ زمینه‌ها و بنیادهای آنچه برما گذشت و همچنان می‌گذرد. فرصتی برای پرتو افکندن بیش از پیش بر واقعیت تلخ کشتار بزرگ تابستان ۱۳۶۷ و به رسمیت شناخته شدن آن.

استکهلم، ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱ میلادی/ ۳۱ شهریور ۱۴۰۰ خورشیدی

عصرنو


[۱] برگرفته از: جرج اُروِل، رمان ۱۹۸۴، ترجمه‌ی صالح حسینی، چاپ دوم، زمستان ۱۳۶۴، ص۲۳۴
[۲] همان، ص۲۲۹
[۳] همان، ص ۲۲۸
[۴] برگرفته از: میلان کوندرا، کتاب خنده و فراموشی، ص ۱۲۲
[۵] شاملو، از شعر آخر بازی
[۶] یه یاد عاشقایِ این دیار، به کام عاشقای بی‌مزارِ، از متن ترانه‌ی ببار ای بارون، ببار، سروده‌ی علی معلم، با صدای زنده یاد شجریان
[۷] میلان کوندرا، کتاب خنده و فراموشی، ص ۸