باز تولید خشونت جنسیتی-دکتر تابنده مقدم
باز تولید خشونت جنسیتی
این مقاله چگونگی گسترش “خشونت سمبولیک” علیه زن ایرانی را از “انقلاب ١٣٥٧” به بعد با تکیه بر نظریه پی یر بوردیو١ و بر پایه نتایج یک تحقیق میدانی با زنان ایرانی تحلیل میکند.
١- خشونت سمبولیک
از نظر پی یر بوردیو کلیه رفتارها و گفتارهایی که با تکیه برسلسله مراتب جنسیتی٢ مستقر در جامعه و در چارچوب مناسبات نابرابر قدرت و روابط سلطه گرانه٣ و مردسالارانه از جانب مردان به زنان٤ اعمال میشوند “خشونت سمبولیک” میباشند. خشونت سمبولیک شامل انواع خشونت٥ اعم از خشونت جاری یا بالقوه، گفتاری یا رفتاری، مستتر و نهفته یا آشکار و واضح، فیزیکی یا روحی و روانی میشود که در حیطه خانواده، ادارات، موسسات و در اجتماع، صرفا به خاطر ساختار بیولوژیک جنسیتی – یعنی زن بودن – در برابر زنان به کار برده میشود. محور اصلی در خشونت سمبولیک اتکا خشونت گر بر سلسله مراتب جنسیتی ست. از این روی این نوع خشونت حتی در روابط عشقی، جنسی و در دنیای مجازی نیز به شکل های مختلف موجود است.
به ویژه در حیطه زناشویی و نیز در روابط عشقی و جنسی خشونت گر با بهره وری از قدرت )بیشتر( و مرتبه بالاتر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود و همچنین با پشتگرمی به ساختار سلطه گرانه و مردسالارانه موجود میان زن و مرد، رفتار (های) خشونت آمیز را در مقابل زن به کار میبندد . خشونت سمبولیک چه به صورت گفتاری صورت گیرد؛ از جمله کاربرد واژگان تحقیرآمیز یا مزاح و متلک با مضمون جنسیتی و زن ستیزانه، چه به شکل رفتاری؛ از نگاه های هیز جنسیتی گرفته تا تهاجم و آسیب فیزیکی، چه به صورت فشار روحی و روانی به کار برده شود؛ مانند نادیده گرفتن زن و خواسته های وی یا کاربرد تهدید و چه احساسی باشد؛ همانند بی ارزش انگاشتن زن در رابطه عشقی، جنسی و زناشویی، به عبارتی در تمامی انواع مختلف بروز آن تجاوز به حریم، حرمت و آزادی زن محسوب می گردد. زن حتی در اوج پیشرفت اجتماعی و شغلی و تخصصی همواره در رابطه اش با مرد، در خانواده، محیط کار، اجتماع و … با خشونت سمبولیک روبرو ست. تا حدی که وی به خاطر ساختار بیولوژیک اش از جایگاه ها و مجامع و مشاغل خاصی رانده میشود و یا از حقوق انسانی و شهروندی مشخصی محروم میگردد. ٦
٢- نقش متناقض مرد
میدانیم که نیروهای اسلامی “انقلاب ١٣٥٧” را اسلامیزه٧ کرده و در این راستا قشر وسیعی از زنان را با وعده های مختلف به صحنه سیاسی – اسلامی کشانده، تجهیز و بسیج کردند. پس از استقرار قدرت، حکومت جدید رابطه اش را با کلیه اقشار اجتماعی از نو شکل داد و تعریف نمود. در حالیکه “مردان” بخشی سهمگینی از “قدرت” خود را به حکومت باخته بودند، زنان با توجه به استقرار قوانین شرعی، تحکیم سلسله مراتب جنسیتی انعطاف ناپذیر و نیز ابزاری نمودن هر چه بیشتر روابط جنسی، در دو سنگر مختلف بازنده به حساب می آمدند: در برابر حکومت و نیز در برابر مردان. بدین ترتیب آنچه به عنوان مشارکت سیاسی و اجتماعی در دوران انقلاب به زنان داده شده بود، بازستانده شد و به موازات آن فردیت آنان ربوده و خودخواستگی٨ بر آنان ممنوع گردید.
در این راستا گرچه کلیه حقوق جنسی، جنسیتی و خانوادگی به مرد تعلق گرفت و امکانات اش برای سلطه گری بر زن و اعمال قدرت فزونی یافت، ولی هم او بود که دراین پروسه تحقیرآمیز برعلیه زن به مثابه ابزاری در دست حکومت و سیستم مردسالار در آمد برای سرکوب زن. این کارکرد یکی از محوری ترین تناقض هایی ست که مردان از آن تاریخ به آن گرفتارند.
خشونت دولتی با در دست داشتن دستگاه قضایی و سیستم فرهنگی- مذهبی غالب فضایی ایجاد کرد که روابط جنسیتی مرد سالارانه، آمرانه و سلطه گرانه موجود پیچیده تر شده، استحکام بیشتری یافتند. این امر در عمل از طریق تقسیم ناعادلانه تمامی امکانات و حقوق صورت گرفت و در بعد ذهنی، روانی و روحی به شکل الگوها و نمودارهای شناختی و معرفتی که همواره تدریس، تلقین و باز تولید میشوند، روی داد.
با استقرار قانون اسلامی اعمال خشونت سمبولیک توسط مرد به ویژه در چارچوب زناشویی و خانواده شدیدا تقویت گردید. نهایتا با ثبات تعدد زوجات به عنوان حق مسلم مرد خشونت سمبولیک بالاترین و گسترده ترین سطح پیشرفت خود برعلیه زن ایرانی را به دست آورد.
بدین ترتیب مرد زمینه ای یافت تا قدرت و سلطه اش را بر همسران متعدداش اعمال کند، اینک نه فقط در یک رابطه زناشویی بلکه در چندین رابطه قدرت را لمس کرده، به خود ببالد و “خویشتن” اش را که تحت سلطه و خشونت دولتی و سیاسی خرد و شکسته شده، اینگونه احیا سازد. او که زیر سلطه و خشونت دولتی اعتماد به نفس اش تنزل یافته و تنها معیار، ارزش و اعتبارش تعریف جنسیتی اش می باشد و بدین علت به وضعیت “خودشیفتگی قضیبی”٩ رسیده، اکنون منتج از جایگاه ویژه اش در سیستم مردسالارانه با اعمال قدرت جنسی و جنسیتی بر زن سعی بر بازسازی نابسامانی “خودشیفتگی قضیبی اش” و احیا روح و روان مردانه خود دارد١٠، از جمله با کاربرد خشونت و رویکرد به خشونت سمبولیک همچون تعدد زوجات، حق طلاق انحصاری، حق تعیین سرنوشت همسر و فرزند …
همانطور که نظام سلطه گر حاکم با ابزار سیاست،مذهب، زور و قدرت سعی بر تحقیر مرد دارد، مرد با دست آزی دستیابی به چند همسری و نمایش قدرت سعی بر بازیابی شجاعت و جرات خود دارد بدین ترتیب روشن میگردد که ساختار قدرت و سلطه نه تنها نظام مردسالار حاکم بر جامعه را در بر میگیرد، بلکه “مرد” به مفهوم جمعی و به مفهوم فردی در نقش های گوناگون را نیز شامل میشود.
٣- درونی کردن معیارهای سلطه گرانه
انسان هنگامیکه مدت طولانی و پیوسته تحت سلطه قرار گیرد خود نیز رفته رفته بخش هایی از ساختار و ویژگی های مخرب و ویرانگر “سلطه گران” را منتج از دستیابی یا عدم دستیابی به ابزار قدرت با تفاوت هایی در شکل و بروز آن ویژگی ها در افکار و رفتار خود درونی نموده و به کار میبندد. این خصوصیات و ارزش ها از طریق مردم آمیزی11 به نسلهای بعدی منتقل میگردند. این ویژگی های درونی شده و خشونت آمیز در مقابل نظام سلطه گر حاکم به کار گرفته نمیشوند زیرا قدرت و زور سلطه گر از نظر سیاسی و ساختار اجتماعی به حدی بالاست که ایستادگی در برابرش خطرات و زیان های فراوان برای افراد به بار می آورد. بدین روی انسان های تحت سلطه تا زمانیکه به صورت گروهی و با اتکاء به آگاهی و انگیزه سیاسی شخصی و جمعی به مقاومت سیاسی و اجتماعی روی نیاورده اند (که بحث اش جداست) ساختارهای درونی شده رفتاری و فکری خشونت آمیز و مخرب را که در تجربه با سلطه گران مسلط به جامعه آموخته اند – باری خودآگاه یا ناخودآگاه – در چارچوب رفتاری خود جای میدهند و در زندگی روزمره خود در مقابل دیگران به کار میبندند. بدین ترتیب با تناقضی کنار می آیند که در رابطه شان با سلطه گر برایشان ایجاد شده و راه رهایی از آن برایشان به دلایل گوناگون میسر نیست.
٤ – رابطه زن با سلطه
سلطه گر به عنوان مظهر نظام مسلط و نماد مردسالاری، قدرت خود را با پس راندن و عقب نگاه داشتن زن تحکیم مینماید. به بیانی دیگر تسلط و قدرت او هنگامی آشکار و ملموس میگردد که بخش عظیمی از جامعه در محدودیت و بی حقوقی تحت سلطه او قرار گیرد. تولد قدرت و سلطه و اعتبار سلطه گر در گرو محدودیت و انزوای زن است١٢.
علیرغم آنکه زنان قربانیان سلطه مردسالاری و رابطه فرمانروایانه می باشند، ساختارها ی سلطه و قدرت اما به لایه های فرهنگی، رفتاری و شخصیتی آنان نیز در هر دو مفهوم گروهی و فردی رسوخ مییابند. زنان زیر سلطه الگوهای مسلط را درونی کرده از نگاه سلطه گر به مناسبا ت مینگرند ابزارهای هماهنگ با قدرت سلطه گر را به کار میبرند و ارزش های مناسب حال سلطه گر را طبیعی وعادی تلقی میکنند. نکته حائز اهمیت این است که زنان این ساختارهای تخریبی را در بسیاری موارد، به مثابه ابزار قدرت در برابر دیگر زنان و در روابط اجتماعی خود و در ستیزه “میان-نقش”های١٣ خود به کار میبرند، به ویژه آنجا که رقابت نقش به سزایی ایفا میکند یا استدلال و تفهیم نتیجه بخش نیست یا مطالبات فردی بر پایه برحقی استوار نیستند.
به موازات آن اما درونی کردن معیارهای سلطه منتج به خود بی بهایی، بی ارزش انگاشتن جنسیت و بدن خود، خوار و ناشایست شمردن موجود زن میگردد و سر انجام تصویری از زن به بار می آید عجین با انتقاد، سرزنش، عدم مقبولیت و پذیرش. این تصویر ضمن عذاب و زجری که برای زن به همراه دارد توسط خود زن بازتولید می شود.
در مواردی دیگر اما برخی از زنان ساختارهای تخریبی را در چارچوب های روانی، فرهنگی و اجتماعی برعلیه خود به کار میگیرند به طور مثال از طریق احساس گناه و شرم، خودناباوری و انکار نفس، لذت گریزی، خودسانسوری یا مراحل خشونت بارتری چون خودآزاری و خودسوزی. بدین صورت روشن میگردد که رفتارهای نامبرده در ستیز با روح و جسم و جان خویشتن الزاما بیماری های بالینی نیستند، بلکه عکس العمل هایی میباشند که به ویژه زنان در چارچوب مناسبات قدرت و سلطه گری مردسالارانه، منتج از احساس ضعف، عدم قدرت و بی اختیاری مطلق، بروز میدهند.
تعریف سنتی و غیرمتمدنانه از “زنانه” تمامی بخشها و لایه های سلطه گرانه و مردسالارانه را در بردارد. اگر زنی فاقد این گونه ویژگی ها باشد و ناقل ارزش های فرهنگی مردسالارانه نگردد، به معنی دیگر نه وارد ستیز و رقابت فرسایشی و خشونت آمیز با زنان دیگر شود و نه دچار نفس شکنی و خودناباوری گردد، ضمن اینکه با ستیزه های اجتماعی روبرو میشود به او صفاتی چون غیرزنانه، زمخت و … اطلاق میگردد.
٥ – رابطه زن و مرد
وجود ویژگی های مردسالارانه و فرمانبردارانه در روابط عاشقانه، جنسی و زناشویی دگرجنسگرا١٤ نه تنها مناسبا ت مردسالارانه را در رابطه تثبیت میکند بلکه به انفعال زن، عدم کنکاش و چالش در رابطه، خودسری و قدرت طلبی مرد منتج میگردد .
پذیرش و کاربرد ارزش های سنتی – چه خودآگاه یا ناخود آگاه صورت گیرد و چه به مثابه راهبردی جهت گذر از یک پروسه و مرحله باشد – افکار، احساس و ادراک فرد را با نظام تحمیل شده و رابطه سلطه گرانه و آمرانه هماهنگ میکند و قبول کنترل را به بار می آورد. با گذشت زمان انسان کل ساختار فکری و فرهنگی را پذیرفته و مطیع آن میشود. بدین صورت نظام سیاسی مذهبی بر پروسه تفکر فرد تاثیر میگذارد
پذیرش ارزش ها و تکیه بر باورهای سنتی مانع از تفکر نوجو و رشد و شکوفایی شخصی میگردد و به اضمحلال فردیت می انجامد این فرار به عقب و سنت مانع هر گونه پیشرفت مترقی و پیشرو میگردد.
برای تغییر این روند ضمن نوآوری در مکانیزم های رفتاری ضروری ست که روابط میان جنسیتی و مابین جنسیتی و نقش های جنسیتی مردسالارانه و سلطه گرانه تغییرات پایه ای یابند. تغییرات سطحی و ظاهری گر چه نقدا احساس موفقیت و لذت به همراه دارند ولی به شبه خودخواستگی و شبه اقتدار زن میشوند و راه به جایی نمیبرند زیرا سلطه و سلسله مراتب جنسیتی تنها در نمادهای روبنایی خلاصه نشده و ریشه های بسیار عمیقتری دارد.
رهایی از خشونت سمبولیک هنگامی ممکن است که فشار، اجبار و تحمیل از سویی و تایید و پذیرش سلطه از سوی دیگر آگاهانه از روابط بر چیده شوند و مکانیزم های توام با اطاعت و سرکوب دگرگون گردند. سلطه، چیرگی و قدرت ضمن آنکه همواره خشونت سمبولیک را رشد و گسترش میدهند در فرهنگ، زبان و جنسیت باز تولید میشوند، شکل و بعد میگیرند.
از صفحه فیس بوک خانم تابنده
—
پا نوشت ها
١ Pierre Bourdieu پیر بوردیو جامعه شناس، فیلسوف و متفکر معاصر فرانسوی
٢ Geschlechter Hierarchie
٣ Herrschaftsverhältnis
٤ واژه های “زن” و “مرد” در این مقاله در ارتباط با مفهوم بیولوژیک و به عنوان تفکیک و تمایز بیولوژیک آن دو با یکدیگر، با اتکا به نظریه QUEER که معتقد است هویت جنسی و جنسیتی طبیعی و ذاتی نبوده بلکه در جریان روندهای اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد، به کار میرود .
٥ خشونت جاری شامل خشونت دولتی، سیاسی، مذهبی، فیزیکی، گفتاری، رفتاری، روحی، روانی میشود. خشونت بالقوه تمامی رفتارها و گفتارهایی را در برمیگیرد که حریم وحرمت فرد را زیر پا نهاده وتحقیر وی را به همراه دارد، ترس و وحشت برای قربانی به بارآورده، امنیت جانی روانی و روحی اش را متزلزل میکند و او را تحت تهدید و فشار قرار میدهد. خشونت بالقوه هم آشکارا و هم مستتر ونهفته صورت می گیرد.
٦ نگاه شود به ویرجینیا وولف
٧ Tabandeh Moghadam: Was the 1979 Revolution Islamic?
٨ Autonomie
٩ Phallic – narcissistic
١٠ مقایسه شود با فروید / همچنین مقایسه شود با پی یر بوردیو
١١ Sozialisation
١٢ نگاه شود به کتب تاریخی فمینیسم
١٣ Intrarollen – u. Interrollenkonflikt
١٤ در روابط همجنسگرایان نیز عامل قدرت و سلطه گری منتج از فرهنگ مردسالاری صرفنظر از جنسیت بیولوژیک زوج ها موجود میباشد- بحث در این باره از چارچوب متن پیش روی فراخواهد رفت.
Literatur
Bordieu, Pierre: Die männliche Herrschaft.
De Beauvoire, Simone: Das andere Geschlecht.
Friedan, Betty: The Feminine Mystique.
Freud, Sigmund: Gesammelte Werke.
Pateman, Carole: Feminist Challenges. Social and Political Theory.
Moghadam, Tabandeh: Weibliche Sexualität.
Woolf, Virginia: Orlando. Eine Biographie.
Woolf, Virginia: Ein Zimmer für sich allein