آغاز قرن پانزده ،طلیعه حذف فقاهت از سیاست است .ایران راه انقلاب را ادامه خواهد داد!-کاوه فرزند ملت
بدون اینکه بخود مغرور باشیم ، می توانیم بجرات ادعا کنیم که ملت ایران از آن روزی که ” میرزا رضا کرمانی ” بپا خاست و آن شاه فاسد و وطنفروش را بسزای اعمالش رساند و در سالهای بعد این مردم بودند که انقلاب مشروطه را بثمر رساندند و تا امروز روز ، حرکت خود را بدون توقف با هدف برپایی یک دولت مدرن و مترقی بر اساس اصل تفکیک قوا و انتخابات سالم و برقراری عدالت اجتماعی ادامه داده است . آنانیکه مخالف ” رضا شاه ” هستند قطعا خواهند گفت که وی دستاوردهای دمکراتیک مشروطیت را زیر پا نهاده است و این را شکست انقلاب مشروطه میدانند ، اما در مقابل این سئوال که هیچ دولت مدرنی در طول تاریخ بدون داشتن دولت متمرکز ، پول واحد ، سیستم اداری سراسری ، دانشگاه و بانک وارتش و زبان واحد ، مستقر نشده و رضاه شاه علیرغم استبداد ، این دستاوردها را برای ملت ایران ببار آورد پاسخی ندارند . بسیاری و با قیافه حق بجانب بر روی کار آمدن روحانیت در سال 1357 را شکست کامل مردم ایران و بازگشت بدوران و عهد قدیم میدانند و می گویند ملتی که در قرن سیزده شیخ فضل الله نوری را اعدام کرد ، چگونه است که بعد از نزدیک به یک قرن رای به بر سر کار آمدن یک نظام فقاهتی داد .، این نیز مغالطه ای بیش نیست . اولا که صادر کنند گان حکم اعدام شیخ مشروعه ، روحانیون بودند و این تضادی مابین خود جبهه مداخله گران دین در سیاست بود ، خودشان کشتند ، مردم و مشروطه طلبان مترقی و دمکرات که اهل اعدام و آخوند کشی نبودند و در ثانی اعدام شیخ فضل الله بیانگر عبور مردم از روحانیت و دخالت این قشر متنفذ در سیاست نبود و حتی بیانگر بی اعتباری روحانیت در مقیاسی اجتماعی نبود ، بخشی از روحانیت که عاقلتر بودند میدانستند که باید با مشروطیت همراه شوند تا بتوانند به حیات اجتماعی ادامه دهند و اینان آن شیخ دیگر را که فراست دریافتن این حقیقت را نداشت کشتند ، این اقدام بیانگر هیچ ترقی خواهی اجتماعی نبود که رویکرد مردم به روحانیت را سال 57 را نشانه عقبگرد بدانیم بسیار سفر خواهد تا پخته شودخامی صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی ….. باید یک قرن میگذشت و ملت بچشم سر ناکارامدی ،، بی لیاقتی و خیانت روحانیت را میدید تا توان عبور از این دسته بیوطن را پیدا می کرد … بخشهای وسیعی از مردم ما امروز و بعد از نزدیک به 100 سال ، در حال تجربه و تصور حذف روحانیت از مسند قدرت هستند که واقعیت روحانیت سیاسی در ایران عمری بقدمت دولتداری در ایران دارد . یعنی روی آوردن مردم در سال 57 به روحانیت بمعنای بازگشت به روحانیت نبود که اساسا از آن عبور نکرده بودند و آخوند کشی رضا شاه و بعدا استمالت و حذف آخوندها از سوی محمد رضا شاه ، حرکتی از بالا و نه توده ای بود . با چنین برداشتی روی آوری مردم به روحانیت در سال 1357 حرکتی آگاهانه و در راستای حذف یک دشمن بدست دشمن دیگر در زمانی بودکه مردم و جبهه انقلاب ، نمی توانستند خود بتنهایی از عهده حذف سلطنت بر آیند.
هر کس که ملت ایران را چه در روی آوردن این ملت به رضا شاه و یا خمینی ، خطاکار ، نادان و متوهم بداند ، مانند آنانی است است که معتقد ند مردم خود و مستقلا در سیاست شانی ندارند و نیاز به قیمی بنام ” ولی فقیه ” دارند . مردم ایران در طول یکصد سال قرن 14 به سه دستاورد بزرگ برقراری و تاسیس دولت مدرن ، حذف سلطنت وآغاز مبارزه ای خونین برای حذف فقاهت از ساحت سیاست رسیده ا ند . طی یکصد ساله اخیر صحنه سیاست در ایران صحنه مبارزه میان یک انقلاب و دو ضد انقلاب (1)بوده است . جبهه انقلاب مردم در مقابل جبهه دو دشمن خونریزو سفاک ، با دو ضد انقلاب یعنی تخت و منبر ، سلطنت و فقاهت و شاه و ولی روبرو بوده است و جبهه ضد انقلاب گاه در کنار یکدیگر و گاه بر علیه یکدیگر اما همیشه بر علیه انقلاب در حال تقلا بوده اند و الحق که مردم تا کنون قدمهایی سترگ در مبارزه با این دو جرثومه فساد بر داشته اند هرچند که هم اکنون هم هریک از این دو( سلطنت و فقاهت ) با تمسک به یک ابرقدرت خارجی سعی در ادامه دادن به حیات سیاسی خود دارند .
چه کسی میگوید که ایران و ایرانی در قرن 14 پیشرفتی نداشته است ؟ . از یاد نبریم که بعد از پایان جنگ جهانی اول نمایندگان دولت ایران را حتی در حدی که اجازه ورود به آنان به کنفرانس پاریس را بدهند برسمیت نمی شناختند !
ادامه منطقی حرکتی که پدران ما در قرن 13 و تحت لوای انقلاب مشروطه آغاز کردند و در آن دوران بخاطر قوی نبودن جبهه انقلاب گاه به سلطنت و گاه به روحانیت روی می آوردند ، حذف فقاهت و دین از صحنه سیاست در ایران است .پادشاهی رضا شاه و پسرش علیرغم استفاده از تعابیر ملی گرایانه ایرانشهری و استفاده ابزاری از نهادهای مدرن دولتداری ، اما در حفظ فرهنگ ملی و برپایی اقتصاد صنعتی و مستقل و مبارزه با خرافات و عقب ماندگی ناتوان بودند که خود نیز غرق در خرافات و دست بوسی آخوند و …بودند ، ملت ایران به آن فرهنگ ، آن دو پادشاه ، 57 سال تمام مهلت داد و نهایتا در پی ناتوانی این دو نهاد سنتی مردم از فرهنگ شاهنشاهی و سنتگرایی تاریخی عبورکردند ، اکنون نزدیک به 43 سال از عمر حکومت ولایی می گذرد ، این حکومت نیز توان پاسداری از فرهنگ ملی ما ایرانیان وبرپایی یک اقتصاد ملی، مستقل و صنعتی را ندارد ، خرافات و فساد اخلاقی و مالی و سیاسی در میان آخوندهای معمم و مکلا از قالیباف سیسمونی خر تا بلعندگان دکل 78 متری موج میزند ، آن یکی شمعخانی برای نوه نوزادش ملک و مستقلات خریده و نوادگان خمینی نیز تحت عنوان یاد گار امام سالانه میلیاردها تومن ار بودجه مردم فقیر و مبتلا ، مفتخوری می کنند .
قرن پانزده دوران عبور از فقاهت و تحت رهبری نیروهای ملی ، مترقی ودمکرات است . و ملاک ترقی دوری از ” ولایت و حکومت ولایی ” و همچنین سلطنت است ونیروهای ارتجاعی آنهایی هستند که به هر شکل به یکی از دو قطب سلطنت و یا ولایت ویا حتی به کشورهای مداخله گر در امور ایران نزدیکی دارند
نوزادی که در بطن مام وطن ،درآستانه تولد است ، پیام آور نوزایی ، شکوفایی و عبور مردم و ملت ایران از عصر پیشا مدرن سلطنت و فقاهت ، تخت و منبر ولی و پادشا ه است . این بار نوبت مدرنیته است . این دولت و مردم مدرن هستند که در قرن پانزده ایران را از سلطنت و فقاهت و ادبارو عقب ماندگی نجات خواهند داد . این بارنوبت مااست