“حزب چپ ایران (فدائیان خلق)” و سیاست ضد ملی حذف آموزش به زبان فارسی-اقبال اقبالی
ایران کشور کثیرالمتجاوز می باشد. کشوری که در طول تاریخ همواره مورد هجوم همسایگان قرار گرفته و پیامد آن خروج از ریل تکامل طبیعی و تحمیل دین و زبان های غیرایرانی با شدت و ضعف، در بخش هایی از کشور بود۔
مردمان این سرزمین علیرغم تهاجم ها و شکست ها و جا دادن به مهاجمان در میهن و برداشتن مرزهای میان خودی و ناخودی در درون جامعه ایرانی، ضمن تحمل آسیب های جدی، عناصر مهمی از هویت ایرانی (زبان ملی یکی از سنگرهای اصلی مقاومت سیاسی، فرهنگی و تاریخی ایرانیان) را حفظ کردند.
پیشگفتار
ایران کشور کثیرالمتجاوز می باشد. کشوری که در طول تاریخ همواره مورد هجوم همسایگان قرار گرفته و پیامد آن خروج از ریل تکامل طبیعی و تحمیل دین و زبان های غیرایرانی با شدت و ضعف، در بخش هایی از کشور بود۔
مردمان این سرزمین علیرغم تهاجم ها و شکست ها و جا دادن به مهاجمان در میهن و برداشتن مرزهای میان خودی و ناخودی در درون جامعه ایرانی، ضمن تحمل آسیب های جدی، عناصر مهمی از هویت ایرانی (زبان ملی یکی از سنگرهای اصلی مقاومت سیاسی، فرهنگی و تاریخی ایرانیان) را حفظ کردند.
حکومت اسلامی با پیشه کردن سیاست اسلامیزاسیون کشور، کوشید تا جامعه ایرانی را از عناصر همبستگی فرهنگی، ملی و تاریخی خود تهی کند و مردم را در اسلام محمدی و امت اسلامی مستحیل سازد.
این سیاست با شکست قطعی روبرو شد و اکنون مسئولیت پیگیری آن بر دوش گروه های قومگرا و از جمله ائتلاف نامکتوب بخشی از قومگرایان حکومتی با قومپرستان بیرون از نظام افتاده است. ائتلاف جدید در اندیشه آغاز راه شکست خورده حکومت اسلامی در شکل نوین می باشد. ارتجاع قومی اکنون پا جای پای حکومت اسلامی نهاده و سیاست حذف عناصر اصلی همبستگی ملی جامعه را با شعار فدرالیسم و حذف آموزش به زبان فارسی در مدارس آغاز کرده که بازتاب این اندیشه ایران ستیزانه را در دیدگاه برخی محافل حزب نما و گروه های قومپرست مشاهده می کنیم.
این محافل حزب نما و گروه ها و احزاب بومی، تهاجم حکومت اسلامی به هستی ایران و ایرانیان را بهانه ای برای گرفتن ماهی از آب گل آلود کرده و برآنند تا در فقدان یک جمهوری مدرن نامتمرکز ملی، لائیک، دمکراتیک، خودمدیریت و سوسیال, شکاف میان حاکمیت و مردم را به شکاف میان مردم با مردم منتقل کنند و با پشتیبانی همتباران و همنژادان خود در آنسوی مرزها، کشور را به دوره سروری قبیله ای و حکومت های پاتریمونیال (حکومت پدرمیراثی که حاکم قدرت مطلق دارد و طبقات نقشی در قدرت سیاسی ندارند. حوزه خصوصی و عمومی درهم عجین بوده و وفاداری به صاحب منصب معیار گمارش است) بازگردانند. برای مثال؛ کوشش شیخ خزعل در جنوب ایران و بهنگام دوران ضعف حکومت ملی، معطوف به ایجاد حکومت پاتریمونیال بود.
بخشی از گروه های قومی- تباری در عرصه انشقاق در جامعه سرمایه گذاری کرده و برآنند تا شکاف میان حکومت با مردم را به شکاف میان مردم منتقل کنند و دروازه ورود انها برخلاف جمهوری اسلامی ویرانی از طریق همانندسازی دینی, بلکه پراکنده سازی، ایجاد مرزهای قومی، حذف پیوندهای تاریخی, فرهنگی و سیاسی و حذف آموزش به زبان فارسی می باشد.
ایران تاریخ پیچیده ای دارد و با یک فرمول ساده اندیشانه نمی توان به مجموعه مسائل آن پاسخ داد. برای مثال کردستان مسائل خودویژه سیاسی، فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی دارد که باید بدان پاسخ مستقل داد و با شرایط گروه های قومی دیگر در ایران قابل قیاس نیست. اینکه برخی گروه های کردی به دنباله روان جریانات ایران ستیزانه تبدیل شده و خلاف منافع تاریخی و درازمدت خود عمل می کنند، موضوعی ست که در یک ایران آزاد و دمکراتیک مردمان کرد در باره پراتیک انها قضاوت خواهند کرد.
در جامعه ایرانی، پروسه ترکیب (ادغام بازگشت ناپذیر) اجتماعات قومی، تباری و نژادی سپری شده و تلاش برای بازگشت به دوران پیشاترکیب (پیشاادغام) ناممکن است.
ملت ایران به یک جمهوری مبتنی بر خودمدیریتی لائیک دمکراتیک استانی نیاز دارد که همانند دول جهان مدرن (آلمان، فرانسه…) با سمت و سوی همگرایانه برابری خواهانه، تبعیض ستیزانه و با اتکاء به همبستگی ملی، روی ریل نهادینه کردن دمکراسی در همه عرصه ها قرار گیرد. در یک کشور ما، برسمیت نشناختن موجودیت ایران تاریخی و نفی همبستگی ملی واقعن موجود میان باشندگان کشور و کوشش جهت سامان دهی اجتماعات خونی، قومی، تباری و نژادی زیر چتر فدرالیسم، به فاجعه ای خواهد انجامید که نمونه های آنرا در گوشه و کنار جهان دیده شده است.
ما با تاکید بر ضرورت سیاست مثبت، سازنده و معطوف به تقویت همبستگی ملی باشندگان ایران، آموزش زبان مادری در مدارس بموازات زبان ملی، ارتباطی و سراسری ایرانیان، می باید بستر فعال سازی همه جانبه ظرفیت های فرهنگی، زبانی، اجتماعی و اقتصادی موجود در جامعه رنگین کمان مان، پیش شرط های درخشش نیک و سازنده میهنمان در خانواده دهکده جهانی را فراهم کنیم.
این مهم هنگامی میسر می باشد که اراده سیاسی ملی و لائیک دمکراتیک برای سرنگونی جمهوری اسلامی در کف خیابان تکوین یابد.
با پیشگفتار بالا، نگاهی گذرا به مصوبات “حزب چپ ایران (فدائیان خلق)” آغاز می شود.
پیشینه سیاسی
حزب چپ ایران (فداییان خلق) به ابتکار بخش قابل توجهی از بدنام ترین های کنشگران سیاسی در خارج از کشور بنیانگذاری شد، کنشگرانی که پرونده قطور همکاری، همراهی و همسوئی با حکومت اسلامی داشته و اکنون با ادعای گسست از جمهوری اسلامی, وارگه خود را تغییر داده و با پرچمی آراسته به شعارهای زیبا، در جبهه ایجاد انشقاق در جامعه ایرانی، با اتخاذ سیاست حذف آموزش به زبان فارسی از مدارس ایستاده اند.
حزب تازه تشکیل شده چپ فدائیان را کسانی ایجاد کردند که در گذشته با مسلح کردن سپاه پاسدران به سلاح سنگین و رای به ریاست جمهوری خامنه ای و … راه دوزخ را برای ملت ایران فرش کردند و اکنون با سیاست حذف آموزش به زبان فارسی, چاهی دیگر برای مردمان ایران حفر می کنند۔
تاکتیک برقراری حکومت فدرالی 5 ساله در ایران (به اعتراف تئوریسین های این نظریه) می بایستی مقدمات برگزاری انتخابات اقوام برای تعیین سرنوشت و جدائی از ایران را تدارک ببیند.
این حزب نه برامده از دل جامعه ایران، بلکه محصول اتحاد عناصر شناخته شده چند دهه مهاجر در خارج از کشور می باشد که مجموعه ای از بدیهیات سیاسی را در ویترین خود زیبا آراسته اند.
ادعاهای سیاسی
مطالبات ساکنان جامعه ایران از منظر یک کنشگر سیاسی بی ریگ به کفش در اروپا، قاعدتن بایستی مبتنی بر تازه ترین تجارب اروپا و بویژه دو وزنه سنگین اتحادیه اروپا، آلمان و فرانسه باشد که در نظام های نامتمرکز مبتنی بر جمهوریت, دمکراسی پارلمانی, لائیسیته (سکولاریسم) و خودمدیریتی استانی در چارچوب قانون اساسی مصوب مجلس ملی شکوفا شده و همچنان ظرفیت تعمیق دمکراسی در آنها موجود است.
برنامه این حزب با انشاء و شعارهای بسیاز زیبا آراسته شده است، اما سمتگیری سیاسی این حزب پر از تناقض و حامل گرایشات ارتجاعی و ضد ملی، اما در شکل نوین می باشد.
شعار فدرالیسم و انتقال قدرت به مناطق حتا در چارچوب گفتمان فدرالیست ها (بخوانید فئودالیست ها) ناقص و ناپیگیر می باشد. این “حزب” بر فدرالیسم و انتقال قدرت به مناطق تاکید دارد. پرسش این است که چرا انتقال قدرت به حوزه دارائی ها و ثروت مردم مناطق تعمیم داده نمی شود؟ در فدرالیسم مورد نظر این حزب نما، مردمان جغرافیای لر که صاحبان بیش از 90 درصد نفت، گاز و بیش از 60 درصد آب هستند، چه جایگاهی دارند و آیا از خودمدیریتی کامل بر ثروت برخوردار هستند یا نه؟
اگر مردمان جغرافیای لر بر سرزمین شان اعمال کنترل مستقیم کنند و تولید، توزیع و فروش نفت را خود در اختیار گیرند، تمام ادعاهای شما در مورد 90 درصد نفت و گاز باد هوا نخواهند شد؟
براستی اگر سخن از تحمیل فدرالیسم (همپیمانی “کشورهای” جداگانه) می باشد، از هم اکنون فدرالیست های بدانند که لرها پیرامون سرزمین تاریخی لر دیواری بلندتر از دیوار چین خواهند کشید و فدرالیست ها باید در صف نفت، گاز و آب بنشینند تا علف زیر پای شان سبز شود.
اما امیدوارم که سرنوشت ایران بدان سمت برده نشود و بگذارند همه ایرانیان با یاری از تمام ظرفیت های کشور در ساختن ایرانی سربلند شرکت کنیم. “حزب چپ فدائیان خلق” چه خوش خیالانه در جهت گیری برنامه اقتصادی نوشته است:
“نفت جزئی از ثروت ملی است که به نسل های آینده هم تعلق دارد. لازم است که با برنامه ریزی در جهت جایگزینی صادرات فرآورده های نفت، گاز و پتروشیمی به جای صدور نفت خام حرکت کرد و زیر ساخت های ضرور را برای توسعه صنایع نفت، گاز و پتروشیمی فراهم آورد.”
در یک نظام مبتنی بر فدرالیسم قومی، نفت نتنها ثروت ملی نیست، بلکه ثروت مردمان جغرافیائی ست که در آن زیست کرده و می کنند. بنابراین اگر در مقام “فدرالیسم” ایستاده اید، آنرا نیمبند طرح نکنید و جویده جویده سخن نگوئید.
مشکل تنها برپا کردن فتنه “فدرالیسم” توسط فئودالیست ها نیست، آنها هنوز شهامت سیاسی طرح شعار سرنگونی جمهوری اسلامی و سمتگیری برای سازماندهی یک انقلاب ملی و لائیک دمکراتیک را ندارند و امید به تغییرات در بالا و اصلاحات در نظام، “گذار” شان (این شعار گذار از جمهوری اسلامی یادآور راه رشد غیرسرمایه داری همین جماعت است) را چند سویه کرده که سمت اصلی ولی فقیه و نه بنیادهای کل نظام است. این حزب شعار راهبردی خود را چنین اعلام کرده است:
در گذار از جمهوری اسلامی، سمت اصلی مبارزهی ما عليه ساختار سياسی مبتنی بر ولايت فقيه است.
شعار راهبردی ما برای گذار از جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سکولار و دمکرات، تشکیل مجلس موسسان و تدوين قانون اساسی جديد است.
پس شعار سرنگونی کجاست؟
مگر بدون برچیدن کلیت نظام می توان از مجلس موسسان و قانون اساسی جدید سخن گفت؟
گوهر سیاست این حزب هنگامی آشکار می شود که متحدین خود را برای مجلس موسسان و قانون اساسی جدید معرفی می کنند:
“یکی ازتغییرات در میان اصلاح طلبان، پیوستن بخشی از آنها به صفوف باورمندان به مشی گذر از جمهوری اسلامی است. این بخش گرچه هنوز فقط اقلیتی از این جریان را در بر می گیرد، اما رو به رشد است و همسو با پایگاه اجتماعی رو به ریزش و ناامید از اصلاح این نظام عمل می کند.”
براستی این چه نوع گذار از حکومت اسلامی می باشد و کیفیت آن کدام است که بخشی از اصلاح طلبان نظام فاشیستی هم می توانند به صفوف آن بپیوندند؟
ایا اندیشه سیاسی گذر از جمهوری اسلامی با بخشی از اصلاح طلبان (جناح مغلوب حکومت اسلامی) تناقض انشاء نویسی (گفتار) مدعیان گذر از جمهوری اسلامی با کردار سیاسی شان را آشکار نمی کند؟
این “حزب” در مورد سیاست های جاری سخن فرمائی کرده و در ارتباط با برون رفت از تنش های حکومت ساخته در منطقه دست به دامن حکومت اسلامی برای تنش زدائی و انجام مذاکره شده است.
پرسش این است که مگر جمهوری اسلامی می تواند ایران و جامعه ایرانی را در جهان نمایندگی کند؟ این سیاست بمعنای برسمیت شناختن این نظام جنایت پیشه نیست؟
مگر نه اینکه آلترناتیو برون رفت از شرایط کنونی، بمبدان آمدن ملت، خلع قدرت سیاسی و تغییر ریل سیاست در کشور است؟
ماندن یا بیرون آمدن از برجام مسائل مربوط به سرنوشت حکومت است و نه مردم! مسئله مردم ایران برون رفت از دوزخ جمهوری اسلامی می باشد که بایستی از شرایط موجود جهت تحقق این هدف یاری گرفت.
پرسش این است که این حزب تازه تاسیس از مواد تاریخ مصرف گذشته، از خاستگاه حکومت و یا مردم سخن می گوید؟
“تنش بين دو دولت امريکا و جمهوری اسلامی به نقطهی پر مخاطرهای رسیده است، هر دو طرف در مسیری خطرناک افتادهاند. درگيری نظامی بين دو دولت نتایج ویرانگری برای کشور ما و منطقه به بار می آورد. راه جلوگيری از درگيری احتمالی نظامی، متوقف نمودن تهديدها علیه همدیگر و آغاز مذاکرهی بدون پیششرط است. خارج شدن جمهوری اسلامی از برجام، می تواند اتحاديهی اروپا و دولت ترامپ را عليه جمهوری اسلامی متحد کند و کشور را درگیر جنگی کند که قربانی اصلی آن مردم ایران خواهند بود. ما خارج شدن دولت ترامپ از برجام را محکوم می کنیم و بر سياست تنش زدائی، انجام مذاکره برای پايان دادن به تحريم های فلج کنندهی اقتصادی و حل اختلافات بر سر میز مذاکره تاکيد داريم و معتقديم که ادامهی وضعیت موجود خطر بروز درگيری نظامی را افزایش می دهد.”
حزب چپ نمای فدائیان خلق بر حل اختلافات جمهوری اسلامی و امریکا بر سر میز مذاکره تاکید دارد. پس تکلیف ملت بی نماینده در جامعه جهانی چیست؟ پشت میز مذاکرات امریکا و جمهوری اسلامی بدون تردید جمهوری اسلامی نمایندگی ملت ایران را ندارد و اگر این حزب از این سیاست دفاع می کند، همانند گذشته بنیانگذارانش، می تواند در نامه های سرگشاده نمایندگی حزب خود را به حکومت اسلامی داده و مردمان ایران را به این سیاست الوده نکند.
کردار سیاسی
شاهکار حزب چپ ایران (فدائیان خلق) برای گذار از جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار و دمکرات کدام است؟
در مصوبات کنگره این حزب آمده است:
“حزب چپ ایران (فدائیان خلق) بر تامين حقوق ملی و قومی و برابرحقوقی شهروندان فارغ از تفاوت های ملی و قومی، زبانی، مذهبی و شيوه های زندگی فردی و بر عدم تمرکز و ضرورت ادارهی امور هر منطقه به دست ساکنان آن و آموزش به زبان مادری تاکید دارد. ما سیاست تبعیض آمیز و نفاق افکنانه در بین مردم ایران و دیدگاه های نژاد پرستانه را محکوم میدانیم.”
مطالبات ساکنان ایران, همانند ساکنان, آلمان, فرانسه و ۔۔ در یک نظام نامتمرکز مبتنی بر جمهوریت, دمکراسی پارلمانی, لائیسیته و خودمدیریتی استانی در چارچوب قانون اساسی مصوب مجلس ملی تامین می گردد و بازگشت به دوران سلطه قبایل در ایران ناممکن بوده و روی دیگر اسلامیزاسیون جامعه, اما اینبار با گوهر قومپرستانه، سلطه طلبی نژادی و سمتگیری فروپاشی ایران می باشد.
اگر گردو خاک انشاء نویسی و تعارف های سیاسی فریبنده حزب چپ ایران (فدائیان خلق) را کنار بگذاریم، برنامه عمل آن در سه راستا کاملن شفاف است:
1)حذف آموزش به زبان فارسی در مدارس (کاری که جمهوری اسلامی هم موفق نشد آنرا انجام دهد) و سمتگیری سیاسی برای ایجاد انشقاق در جامعه و دامن زدن به قومگرائی در کشور
2)تداوم دلبستگی و تداوم توهم آفرینی به جناح مغلوب حکومتی
3) طرح گنگ گذار از جمهوری اسلامی بی آنکه ابزار تغییر قدرت سیاسی و توازن قوا در خیابان را تعریف کند و از راهکار تکوین جنبش براندازی جمهوری اسلامی و انقلاب جمهوریخواهانه ملی و لائیک دمکراتیک سخن بگوید.
4) حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، پرچم سیاست ضدملی حذف آموزش به زبان فارسی را برافراشته است.البته که با توجه به پیشینه و سوء سابقه بنیانگذاران این “حزب”، توقع بیهوده ای می باشد که بخواهیم از کوزه برون تراود، جز آنچه در اوست!
اقبال اقبالی
تریبون ایران