Home خبرها ارشیو خبرها چگونه سیاست های آمریکا نیروهای نظامی در افغانستان را درگیر کرد و به کشتن داد. اریک ادستورم (پولتیکو)- برگردان علیرضا سلیمانی

چگونه سیاست های آمریکا نیروهای نظامی در افغانستان را درگیر کرد و به کشتن داد. اریک ادستورم (پولتیکو)- برگردان علیرضا سلیمانی

من به عنوان یک افسر رزمی شاهد مرگ مردم در یک جنگ ناکارآمد بودم. سپس به کشوری بازگشتم که قادر به پایان دادن به آن نبود.
همه ما حیف و میل های جنگ افغانستان را دیدیم ، چه جنونی ما را ۲۰ سال در آنجا نگه داشت ؟ امریکا کشوری است که کاملا برای جنگ هایی که به شکست خودی می انجامد طراحی شده است .
بقلم ؛ اریک ادستورم سه شنبه ۴ می ماه ۲۰۲۱ ( ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ ) از نشریه پولتیکو .
( اریک ادستورم فارغ التحصیل دانشگاه نظامی وست پوینت که در جنگ افغانستان بعنوان افسر پیاده نظام اعزام شده است ، او نویسنده کتاب « غیر امریکایی ؛ تصور یک سرباز از طولانی ترین جنگ » است ، او از اعضای ارشد شبکه رسانه ای آیزنهاور که سازمانی مستقل متشکل از کارشناسان کهنه سرباز ارتش و مسائل امنیت ملی است نیز می باشد و دارای مدرک MBA و MSc از دانشگاه آکسفورد است که در آنجا در رشته های مدیریت مالی و تغییرات اقلیمی تحصیل کرده است می باشد .
شاید این کتامین ( داروی آرامبخش قوی تزریقی ) است که زبان گشوده بود . یا سرباز صفر ۱۸ ساله ( ای جی نلسون A J Nelson ) که دارای رشادتی بود که من نداشتم . هر چه بود به پشت دراز کشیده بود ، استخوان های شکسته ، خون از لب های زخمی او جاری شده ، او چیزی را گفت که من نمیتوانم آن را فراموش کنم . “ من میخواهم بازگردم ، رگه های خون با هر کلمه در هوا پاشیده و لباس سربازی ( یونیفورم ) لکه دار می کنند . “ آقا میخواهم به جوخه بازگردم ، دو سال قبل در بهار ۲۰۰۷ من از وست پوینت به عنوان یک افسر پیاده نظام به خدمت گرفته شده بودم ، حالا من رهبری حدودا ۳۰ نفر را در والسوالی های فقیرنشین مایوند و ذاری در ولایت قندهار در دست داشتم ، این مناطق لقب رسوایی داشتند بنام “ قلب تاریکی “. این اولین هفته ما در افغانستان بود و یک بمب کنار جاده ای یکی از خودروهای زرهی غول پیکر لشگر من را منهدم کرده بود ، صحرای اطراف ما یک مرکز فروش اوراقچی فلزات در هم پیچیده و قطعات خودروها بود ، لاشه خودروها ، موتور آنها کاملا عجیب مثل اینکه شکارچیان غیرقانونی آنرا تصاحب کرده بودند بنظر میرسید . وقتی هلیکوپتر بلک هاک برای نشستن در بالای سر آماده میشد ما سعی کردیم که ۴ زخمی خود را پره های آن که شن پرتاب میکردند سپر کنیم ، در آن لحظه من زانو زدم و به (ای جی AJ ) نگاه کردم و ادامه دادم با نگاه مستقیم در صورت او به او دروغ گفتم .“ حال شما خوب خواهد شد ، من در آن شرایط حتی نمی دانستم خوب چه مضمونی داشت ، آیا خوب (OK) قطع ۴ عضو ( ۲ دست و ۲ پا ) ولی با نبض است ؟ آیا منظور از خوب سال های جراحی های وحشتناک بازسازی صورت بود ؟ یا از دست دادن یک چشم ؟ فقط از کمر به پایین فلج شدن است ؟ و یا شاید خوب به معنای واقعا خوش بخت بودن – یک آسیب مغزی یا قطع یک پا زیر زانو بود ، همان چیزی که بعدا دوستان زخمی من از بیمارستان ارتشی والتر رید “ برش کاغذ “ می نامیدند ، من زمان زیادی برای درک این داشتم .

قبل از اینکه ماموریت ما به پایان برسد ، ۱۱ ماه بعد ، ۲۵ درصد از افراد من صدمات و تلفاتی ( مجروح و کشته )داشتند ، با این حال کمتر از یک ماه طول کشید تا پی بردم که جنگ امریکا در افغانستان یک فاجعه کامل است ، در روی زمین من در ماموریتی به اسم مستعار “ ماموریت بچه نگهداری از بزرگراه “ شرکت کردم که در آن نیروهای پیاده نظام جاده را ایمن می کردند که به کاروان های تدارکاتی مجال تامین مجدد اقلام مورد نیاز نیروهای پیاده نظام را برسانند تا پیاده ها بتواند به ایمن سازی جاده ادامه دهند که کاروان های تدارکاتی بتوانند پیاده نظام را دوباره تامین کنند ، بدتر آن بود که هر بار جاده منفجر میشد چون محافظت کامل از جاده ها غیر ممکن بود ، نیروهای امریکایی تاوان گزاف انسانی میدادند و بعلاوه هزینه قراردادهایی که با شرکت های ساختمانی افغانستانی منعقد میشد را باید پرداخت میکردند ، دانش عمومی این بود که بسیاری از این شرکت ها متعلق به جنگسالاران افغانستانی بودند که مجرم در نقض حقوق بشر بودند . به نوبه خود شرکت های ساختمانی به طالبان حق حساب حمایت امنیتی پرداخت میکردند ، سپس طالبان برای از بین بردن جاده ها و خودرو های امریکایی مواد بمب ساختن بیشتری خریداری میکردند . ما بطور غیر مستقیم بلکه کاملا واقعی پول میدادیم تا ما را بکشند .

اما این مردم افغان و نه سربازان امریکایی بودند که بیشترین و پرتعدادترین قربانیان طولانی ترین جنگ امریکا بودند . نزدیک به ۴ میلیون افغانی از خانه های خود آواره شدند . به همین ترتیب در فی مابین نبردها ، تعداد غیر نظامیان افغان که توسط نیروهای ما زخمی و کشته شدند چندین برابر بیشتر از ما بودند . ژنرال استنلی مک کریستال فرمانده ارشد وقت امریکا و ناتو در افغانستان گفت “ ما به تعداد شگفت انگیزی از مردم شلیک کردیم ولی با اطلاعاتی که من دارم ، هیچ کدام بعنوان یک تهدید ثابت نشدند. “ هنگامی که به امریکا بازگشتم ، جنگ با من همراه با پشیمانی من از آسیب رساندن به مردم افغانستان به خانه آمد.
در بهار سال ۲۰۱۱ ، هنگام خدمت در گارد افتخار تایلر پارتن ، یکی از دوستان نزدیکم را از وست پوینت در آرامستان ملی آرلینگتون بخاک سپاردم . بعنوان افسر مسئول ، وظیفه غم انگیز تحویل دادن پرچم تا خورده امریکا به مادر گریان تایلر را من به عهده داشتم ، چندین ماه بعد خودم را در سر همان قبر در کنار مردی که من و تایلر را به جنگ فرستاده بود دیدم ، رئیس‌جمهور باراک اوباما و بانوی اول در آستانه سالگرد حملات ۱۱ سپتامبر برای ادای احترام به کشته شدگان به آرلینگتون آمده بودند . با دیدن من و دوستانم به ما نزدیک شدند ، رئیس جمهور با درایت خواست از زندگی تایلر با خبر شود و من به او زندگی تایلر را توضیح دادم . ما با گرفتن یک عکس لحظه ای را برای خانواده تایلر ثبت کردیم . این احساس یک حرکت ملموس از سوی یک مرد واقعا شایسته بنظر میرسید . من هنوز نتوانستم احساس بد را از خود رفع کنم چون او کسی بود که تعداد سربازان اعزامی به افغانستان را فراتر از ۱۰۰،۰۰۰ نفر کرده بود ، و اگر چه او بتازگی قصد خود برای کاهش این تعداد را اعلام کرده بود ، اما خشونت واقعا کاهش پیدا نمی کند فقط با پهبادها و نیروهای ویژه جایگزین میشوند .این تابلو از طنزی زمخت بود ؛ سیاستمداران حامی جنگ های بی هدف همان کسانی هستند که باید در روزهای یادبود برای سربازان کشته شده به “ شدت اندوهگین “ نمایان شده و در آن لحظه زیر نور خورشید در بخش ۶۰ بایستند
. من هیچ اطلاعی نداشتم که ما فقط در نیمه راه جنگ بودیم . وقتی صحبت از جمع منفی مبلغ ولخرجی ها میشود هیچ رویدادی در تاریخ امریکا نمی تواند با جنگ بر علیه تروریزم رقابت کند . هر چه امریکا بیشتر از سربازان و دلارهای مالیات دهندگان خود هزینه کرده و از اعتبار جهانی خود فرصت سوزی می کند ، امریکا بیشتر به زیان کردن خود ادامه می دهد . تقریبا با ۹۱۰ میلیارد دلار ، که هنوز شامل هزینه های آتی مانند پرداخت حقوق دائمی معلولین یا پرداخت بهره های بدهی های وام های دریافتی ما ، کل مخارج جنگ افغانستان بیشتر از تمامی مخارج جنگ داخلی ( مخارج هر دو طرف ) بعلاوه هزینه جنگ جهانی اول و جنگ کره رویهم بیشتر است ، با این وجود طالبان اکنون از سال ۲۰۰۱ قدرتمندتر است . دو هفته قبل رئیس جمهور بایدن اعلام کرد که تمام نیروهای امریکایی تا سپتامبر امسال بدون هیچ پیش شرطی از افغانستان خارج خواهند شد ، تمام شد ، وی به حقیقتی اذعان کرد که خیلی از ما ها سال ها ست پذیرفته بودیم .
جنگی غیر قابل پیروزی بود و هیچ مبلغ پولی و تعداد نفرات نیروهای نظامی توان تغییر دادن آنرا هرگز نداشت . من تعجب کردم که چرا اینقدر طولانی شده است ؟
دلیل اینکه امریکا دو دهه درگیر جنگ خود شکننده چندین ترلیون دلاری در افغانستان شده این است که امریکا کاملا برای مبارزه با درگیری های خود شکننده ( خود کشنده ) چندین ترلیون دلاری طراحی شده است و ما یک کشور سخت افزاری برای این جنگ ها هستیم . در طی ۶ ماه اول پس از بازگشت از جنگ تپ تپ صداهای گذشته و آبجوهای مجانی اهدایی از طرف غیر نظامیان خیرخواه احساس خیانت را بی حس می کرد . بنظر می رسید که یک ظرافت فرهنگی به اندازه کافی دلپذیر موجود است ، اما با گذشت زمان ، متوجه شدم که همه این نکات “ با تشکر از خدمات شما “ فقط یک بازتاب فرهنگی ریشه دار است مانند گفتن “ عافیت باشد “ به کسی که عطسه می کند ، وقتی نوبت به ارتش ما می رسد به گفته تکراری عمومی تبدیل شده به متشکرم فکر نکنید ، برای اکثر امریکایی ها که از حقایق فاصله گرفته اند جنگ به موسیقی آسانسوری تبدیل شده است ، خیلی آسان است که از حقیقت فاصله گرفته و ایزوله شدیم . تعداد کمتری از سربازان امریکایی در افغانستان نسبت به ویتنام جان خود را از دست دادند ، در نتیجه خانواده های داغدار کمتری به دنبال توجیه فداکاری نهایی ( مرگ ) عزیزانشان هستند . با کمتر کشته شدن سربازان ، فشار سیاسی کمتری برای تغییر ایجاد می شود ، و اگر چه مرگ تعداد کمتری از سربازان بدیهی است ، که چیز خوبی است هر زمانی که سربازان در جنگ های بی هدف جان خود را از دست می دهند – صرف نظر از تعداد باید در آگاهی ملی “ غیر قابل قبول “ ثبت شود . فقدان خدمت اجباری هم در این موضوع نقش آفرینی کرده است .
پروژه نظارت بر دولت ( POGO ) اعلام میکند “ بدون خدمت اجباری “ ۹۹ درصد مردم هیچ نقشی در بازی ندارند و ترجیح میدهند که آنرا به یک کادر نظامی حرفه ای تبدیل کنند تا غیر نظامیان بتوانند آنرا نادیده بگیرند . این امر که بار جنگ بر روی شانه تعداد کمی است ، البته وزن کل را هیچ کمتر نمی کند . ما هم هرگز در کیف های پول خود حس نکردیم چون دولت هزینه های مالی جنگ را با تامین بودجه از طریق بدهی ( وام ها ) بجای افزایش مالیات ها مبهم می کند ، همانطور که رابرت هورمتز معاون سابق گلدمن سکس اظهار داشت ، در تاریخ امریکا بی سابقه است که ما هزینه های یک جنگ را بطور کلی با بدهی پرداخت می کنیم . در واقع ما در زمان جنگ مکررا مالیات را کاهش میدهیم ( همانطوری که دولت بوش پسر در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ انجام داد و ترامپ در سال ۲۰۱۷ ) به تعویق انداختن هزینه های جنگ به آینده ، آگاهی عمومی از این هزینه ها را کاهش میدهد و احتمال اعمال فشار مردم را برای صلح کم میکند . صادقانه بگویم مردم با قلدری به سکوت وادار شده اند . اگر چه مقاومت تحسین برانگیزی از طرف شهروندان نگران انجام شده ، ولی فعالان ضد جنگ اکثرا به حاشیه رانده میشوند ، ناراضیان در حاشیه ، انزواگرایان نا آگاه ، بجای گوش دادن به صداهای مخالف هر دو حزب به متخصصانی تکیه می کنند که ثابت کرده اند که هرچیزی ممکن است باشند بجز متخصص ، بنظر میرسد که شارلاتان ها هم می‌توانند تحصیلات ( Ivy League آیوی لیگ ) و مدل های موی مرتب داشته باشند . برای سالها ، گروه های بظاهر دانا و عاقل از سیاستمداران ، ژنرال ها ، صاحب نظران و مدیران اجرایی مجموعه های صنعتی نظامی نا امیدانه تلاش میکردند که “ پیشرفت “ را اختراع کنند تا بتوانند جنگ با تروریزم با معنی و هدف را مقاوم سازی کنند ، تا عمق کاریکاتوری به قهقرا رفتند ، شوخی های گزنده درون بلاگ ( Duffle Blog ) یک تارنمای شبیه تارنمای آنیون ( onion esque که مزاح غیر واقعی و طنز است ) که جوک های داخلی نظامیان را ترویج میکند و جنون را با وضوح قابل توجیهی تسخیر میکند و مینویسد .
“ طالبان تعجب می کنند که چه کسانی پس از خروج امریکا عملیات را حمایت مالی خواهند کرد” و “ ما “ در حال پیشرفت واقعی هستیم “ ، آخرین ۱۷ فرمانده در افغانستان را نام ببرید . اما مردم به روزنامه های افغانستان نیازی نداشتند که به آنها بگویند که جنگ چیز نا موفقی است ، آنها همدست سربازان ما برای یک سری از جنگ هایی که همه می دانستند پر هزینه و خود کشنده( خود شکست دهنده ) است شرکت داشتند ، که همزمان با حفظ ایده جسورانه که آنها با این عمل از “ سربازان حمایت می کنند “ این وطن پرستی نیست ، این خیانت است . از ۱۱ سپتامبر یک روکش وطن پرستی آمریکا را پوشانده که بسیار زمخت و سطحی است . به گفته نویسنده و کهنه سرباز فیل کلی “ وطن دوستی صادقانه “ بجای اینکه بحث عمومی متفکرانه انجام شود ، کهنه سربازان شکلک های غم انگیز فیس بوکی و ۲۰ درصد تخفیف برای خرید تشک در روز یادبود دریافت می کنند ، پس از ۱۱ سپتامبر شاید از ترس ، شاید به دلیل تمایل به ایجاد وحدت – امریکا حرکت ها و پویایی های روانی اجتماعی غیر مفیدی را ایجاد کرد . هر کس که به اندازه کافی سن داشته باشد و بخاطر بیاورد روش های نابودی حرفه ای توسط دیکسی چیکس (Dixie Chicks ) ، سیب زمینی های سرخ شده آزادی ( جنبشی در امریکا که بجای اسم معمول که سیب زمینی سرخ شده را فرانسوی می نامند آنرا به آزادی تغییر داد ) احتمالا بیاد می آورد صحبت کردن علیه جنگ اقدامی بود که منجر به محدودیت های شغلی میشد ، دن ردر مجری سابق اخبار شبانکاهی شبکه سی بی اس ( Dan Rather , CBS evening news ) از این حرکت های تندروانه صحبت کرد ، او گفت “ در هر اتاق خبر در رسانه های امریکا ترس وجود داشت ، ترس از دست دادن شغل شما … ترس از منتصب شدن و گیر افتادن به برخی برچسب ها ، مثلا ضد وطن پرستانه و غیره ، بنابراین فشار و اصطحکاک فرهنگی کمتری وجود داشت که ممکن بود به بحث و گفتگوی بازتر و سازنده تری در مورد سیاست خارجی امریکا منجر شود ، به همین طریق غیر مفید یک احمق باقی می ماند ، “ اگر شما نشان جنگ بر سینه خود نصب نکردی دیگر شما واجد شرایط ابراز عقیده خود در باره جنگ نیستید “ این احساسات هنوز زنده هستند ، اما مسئله این است ؛ غیر نظامیان به همان اندازه امریکایی هستند که همتایان نظامی آنها امریکایی هستند ، و شما مجبور نیستید برای ارائه یک استدلال مستدل به جنگ اعزام شده باشید . بدلیل خطرات نا متناسب و هزینه های مربوط به جنگ موانع محکومیت خشونت سیاسی امریکا بسیار پایین تر از مانع اصرار بر ادامه آن می باشد . خواه ملتزم شدن ملت ما از مسئولیت مدنی برای محافظت از خدمات کهنه سربازان یک مسئله کورکورانه گله وار نوعی وطن پرستی لوبیتومیزه ( عمل برش قسمتی از مغز ) یا این حس پنهانی که گفتن حقیقت برای قدرت هیچ تاثیری ندارد – درماندگی مدنی – و نه احساسات به کشور کمک می کنند . تحقیقات موسسه پیو ( PEW ) نشان میدهد که اکثریت کهنه سربازان و مردم امریکا اعتقاد ندارند که که جنگ های امریکا در عراق و افغانستان ارزش جنگیدن را داشتند ، آنها سال ها ست که چنین احساسی را داشته اند . این وظیفه ماست که به عنوان شهروندان متعهد ، به عنوان سیاستگذاران ، اطمینان حاصل کنیم که نه تنها این جنگ پایان می یابد ، بلکه جنگ های آینده که ممکن است به عراق و افغانستان شباهت داشته باشند ، هرگز در وهله اول آغاز نخواهند شد ، اگر مردم بخواهند به بیش از تشکر فکر کنند ، باید به جنون در قوه مقننه خاتمه دهند ؛ کنگره دوباره قدرت های اعلان فرمان جنگ را در دست بگیرد ، چتر های نجات مقامات عالیرتبه پنتاگون را قطع کند و بودجه نظامی را منطقی کند .

ماده ۱ ، بند ۸ قانون اساسی به کنگره قدرت اعلان جنگ را می دهد ، با این وجود از سال ۱۹۴۲ ، کنگره از مسئولیت جنگ اجتناب کرده است و آنرا به قوه مجریه تفویض کرده است . برای تقریبا یک قرن امریکا اعلامیه قانونی جنگ را با “ اجازه استفاده از نیروی نظامی “ یا AUMF جایگزین کرده است ، که عواقب مخرب قابل پیش بینی داشته است . اگر چه در ابتدا برای استفاده محدود در نظر گرفته شده بود ، اما AUMF ها به وسائل نقلیه متورمی برای اقتدار گسترده ریاست جمهوری تبدیل شده اند که خشونت سیاسی بدون محدودیت های جغرافیایی یا جدول زمانی را تسهیل می کنند . برای جبران عدم تعادل قدرت حاصل بین قوای مجریه و مقننه ، رئیس جمهور بایدن و کنگره باید برای لغو همه AUMF های موجود به عنوان مثال( HR 1274) اعمال فشار کنند و قدرت کنگره را برای اعلان جنگ مجددا اعمال کنند . به عنوان مثال ( AUMF 2001)تا حدودی منحرف شده است که برای توجیه ۴۱عملیات در ۱۹ کشور مورد استفاده قرار گرفته است ، حتی جسورانه تر ، هرگونه اعلان جنگ از طرف کنگره در آینده باید شامل یک بند غروب باشد که کنگره را مجبور به تجدید نظر در مورد تصمیم گیری دائمی برای جنگ و تایید مجدد آن مجاب کند و به مردم امریکا استفاده از چاره دموکراتیک برای اخراج نمایندگانی که به روش غلط رای میدهند را بدهد ، این قدم به ما کمک می کند تا ارتش ما با سو استفاده از ‌ضعیف پیش فرض امریکایی که به گسترش جنگ از طریق بی تصمیمی و بلاتکلیفی منجر میشود از سو استفاده از خدمات خود محافظت کند . کنگره باید دم چترهای نجات مقامات عالیرتبه پنتاگون را بچیند و درب گردان ( روشی که مقاله های دولتی پس از بازنشستگی به شرکت های بزرگ مخصوصا صنایع نظامی می پیوندند و از دانش درون ادارتی که در آنها مشغول بودند بنفع خود سودجویی می کنند ) دائمی پنتاگون و مجتمع نظامی صنعتی را از کار بی اندازند .

پروژه نظارت بر دولت خاطرنشان می کند ؛ وقتی نوبت به وزارت دفاع میرسد درگیری های ایجاد شده توسط درب های گردان می توانند بطور بالقوه منجر به طرفداری و پارتی بازی بسود سلاح ها و برنامه های غیر موثر ، معاملات بد و سیاست نادرست خارجی شوند .
چترهای نجات مقامات عالیرتبه پنتاگون و روابط تنگاتنگ بین پیمانکاران دفاعی و رهبران ارشد نظامی که بدنبال مشاغل سودآور پس از بازنشستگی هستند ، آنچه را که بنفع امریکا ست به نفع کار شخصی خود به اشتباه میگیرند ، پدیده جت F35 را بخاطر میاورد که “ نه بخوبی کار می کند “ و هزینه ۱/۶ ترلیون دلاری را برای مالیات دهندگان امریکا در طول عمر خود باعث میشود . زمان آن فرا رسیده که کنگره قدم پیش بگذارد و بودجه نظامی را بر پایه عقلانیت و امنیت ملی منطقی تنظیم کند . امنیت ملی باید معنای گسترده تری فراتر از بمب ها ، فشنگ ها و پایگاه ها کسب کند . اعضای کنگره باید بودجه نظامی را به درستی تنظیم کنند تا امکان افزایش سرمایه گذاری در کمک های بشر دوستانه ، بهداشت عمومی ، استقامت اقلیمی و دیپلماسی بوجود آیند . نمایندگانی مثل جیک اوکلینکلوس از ماساچوست ، باربارا لی از کالیفرنیا ، مارک پوکان از وسکانسین و ۵۰ عضو دیگر گفتگو در باره منطقی سازی و کاهش بودجه دفاعی آغاز کرده اند ، انتقاد از سیاسیت خارجی امریکا خدمات کهنه سربازان را کمرنگ نمیکند ، بحث و گفتگوی سالم و انتقاد در باره استفاده و سو استفاده از قدرت به همان اندازه و در نهایت “ امریکای “ است . هزینه های مقابله نکردن بر علیه این جنگ های بی هدف برای غیر نظامیان غیر قابل محاسبه هستند ، برای سربازانی که زخمی و کشته شده اند و آنها که زنده مانده اند و برای جامعه ای که می باید با آنها تحمل رنج بکند بسیار سنگین است . من دیده ام که چگونه هزینه های طلاق های طولانی مدت ، مصرف الکل ، سو استفاده از مواد مخدر ، افسردگی ، داروهایی که آنان را به زامبی ها تبدیل می کنند ، خودکشی و خشونت به هر بخشی از کشور سرایت کرده و گرچه تشخیص اینکه این اقدام انتحاری یا قتل نفس ناشی از مقابله با اعزام ماموریت ها و با هر چیز دیگری باشد دشوار است ، اما اینکه یک جنگ چند دهه ای احتمال وقوع هر دو را کاهش نداد جهش بزرگی نیست . یکی از سربازان من که هنگام اعزام به افغانستان ۱۸ ساله بود ، به مدت کوتاهی پس از بازگشت به خانه از ماموریت ، خود را کشت ، یادآوری که خودکشی کشنده تر از جنگ برای ارتش بود . سرباز دیگری هم اکنون پس از قتل نفس شخصی که هرگز او را نمی شناخت و قطعه قطعه کردن جسد او در وان حمام در سال ۲۰۱۲ در اورگان به حبس ابد محکوم شده و در حال گذراندن حبس خود است ، او و یک همدستش با تیر و کمان به گوش قربانی شلیک کردند و هنگامی که این عمل باعث فوت مقتول نشد ، آنها او را با زنجیر خفه کرده و و بعد جسد او را در وان حمام قطعه قطعه کردند ، آنها از ماشین مقتول برای سرقت از بانک استفاده کردند ، این اولین قتل نفسی نبود که سرباز در آن دست داشته است ، نام قاتل محکوم ( ای جی نلسون A J Nelson ) است ، همان سربازی که هفته اول استقرار ما بخاطر بمب کنار جاده ای مجروح شده بود ، نظامی ای که خیلی دوست داشت به جوخه بازگردد ، در پایان ای جی A J به آرزوی خود رسید و ارتش او را بخیه و پانسمان کرد و او را ۷ ماه بعد به جوخه من بازگرداند ، در ۴ ماه آخر ماموریت او آسیب بیشتری دید ای جی A J شاید از زخم های جسمی خود بهبودی یافته بود ، اما با این حال ، من اشتباه کردم او نباید “ خوب OK “ میبود ، این باعث تعجب شما میشود ، آیا مجموع آسیب های وارده در طول جنگ برای محافظت از قلمروی ملی امریکا لازم بودند ؟ نه نبودند .
https://www.politico.com/news/magazine/2021/05/04/afghanistan-war-erik-edstrom-first-person-485227?fbclid=IwAR26RfPqfcd4pQ006FWV-tdxKCLV1UGv3fgvTHm4GUOKeGVQOd7fQh_wPKg

برگرفته از صفحه فیس بوک آقای علیرضا سلیمانی