استقلال ۲- رامین کامران
چندی پیش در توییتر نوشتم که اگر کسی می خواهد نکته ای را با من در میان بگذارد، پیام بدهد تا جواب بدهم. یکی از دوستان با تیزبینی نکتۀ ظریفی را طرح کرد که به استقلال مربوط می شد و مقاله ای که من مدتی پیش در این باب منتشر کرده بودم. اول فشردۀ گفتۀ او را می آورم تا بعد برسم به حرف های خودم. می خواستم زودتر به این مسئله بپردازم ولی انواع مشغله فرصت نداد، حال که سرم خلوت شده آمدم سر وقتش.
تعریفی که من از استقلال عرضه کرده بودم بسیار ساده بود: اینکه خود برای خود تصمیم می گیرید یا مرجع دیگری این کار را می کند. تعریف کیفی بود. نظر دوستمان متوجه بود به وجه کمی کار. اصل سخنش این بود که ممکن است کشوری، فرضاً یکی از امارات، خودش به این نتیجه برسد که بهتر است امتیازاتی به یک کشور قدرتمند، مثلاً آمریکا بدهد و در مقابل از راحت و امنیت و رفاه برخوردار گردد. آیا می توان گفت که به این دلیل مستقل نیست؟ نکته مهم است و در خور تأمل.
می دانیم که همۀ دولت های موجود و عضو سازمان ملل اسماً از حاکمیت ملی که بیانگر استقلال است برخوردارند، ولی میدان استفاده از این حاکمیت در مورد همۀ آنها یکسان نیست. آزادی آنها در این زمینه، مثل هر آزادی دیگری، تابع دو مؤلفه است: حق و توان. همۀ کشور ها در چارچوب حقوق بین الملل می زیند که برابرشان می شمرد، ولی از این بابت که بر چه خاکی، بر چه آبی، در قالب کدام قرارداد… صاحب حق هستند، موقعیت برابر ندارند. این هم روشن است که از توان برابر، چه در زمینۀ نظام، چه اقتصاد و… برخوردار نیستند. خلاصه از این بابت تفاوتی با افراد بشر ندارند. این جا هم هیچکس آزادی مطلق ندارد، چون توان مطلق ندارد.
در مورد آزادی، اصل این است که شما، مثل هر بشری، توانایی تصمیم گیری خود مختار را حائزید، این که از چه اندازه توان و حق که مؤلفه های اصلی آزادی است، برخوردارید تا بتوانید از این توان بنیادی استفاده کنید، امر ثانوی است. اگر بخواهیم در مورد استقلال معیار مشابهی بیابیم، باید از همان استقلال اسمی که همۀ دول از آن برخوردارند، شروع کنیم. از اینجا می توان رفت به سوی استقلال کمی که مد نظر دوستمان بود. ولی برای حلاجی مسئله باید به چند نکته توجه کرد.
اول از همه، وقتی به شعب تصمیم گیری نظر کنیم، می بینیم که استقلال شیئی واحد و یکپارچه نیست. تعریف آن که مفهومی است، روشن و یکدست است، ولی مصادیق آن بی شمار است و هیچ الزامی نیست که میزان استقلال یک کشور در اقتصاد و نظام و فرهنگ و… یکسان باشد. ولی ما معمولاً استقلال در همۀ حوزه های حیات را هم ارز نمی شماریم و استقلال عمل در سیاست خارجی و در جنگ را نشانۀ اصلی استقلال می شمریم، یعنی وجه سیاسی کار در مقابل دیگر دول را در درجۀ اول اهمیت قرار می دهیم و شاخص اصلی می شماریم. به هر صورت همه می دانیم که قدرت در استقلال نقش اساسی ایفأ می کند و اصل قدرت سیاسی است.
اگر دولتی، حق تصمیم گیری خویش در زمینۀ تصمیم جنگ و صلح را به مرجع دیگری محول کرده باشد، حتی اگر در هزار و یک مورد دیگر هم مستقل عمل کند، مستقل خوانده نمی شود. تصور می کنم که می توانیم این حق را معیار قابل اتکایی برای سنجش استقلال محسوب کنیم. یادآوری کنم که این معیار هم کیفی است.
برای میزان کمی استقلال، همان طور که در مقالۀ قبلی هم متذکر شده بودم، نمی توان معیار ثابتی تعیین کرد که در همه جا معتبر باشد. همان طور که در مورد آزادی نمی توان. در مورد آزادی دمکراسی را معیار می گیریم و وقتی که بود می گوییم مردم آزادند. هیچ گاه میزان آزادی این و آن را متر نمی کنیم تا بر اساسش تصمیم بگیریم و خط قرمزی معین کنیم.
ولی در مورد استقلال کار مشکل تر است. وقتی ما آزادی را در مورد فرد می سنجیم، حاجت به مقایسه نداریم. اما در مورد استقلال همیشه باید حد اقل دو طرف را در نظر بیاوریم. استقلال همیشه نسبت به دیگران سنجیده می شود نه به طور مطلق. معیار مطلق همان برخورداری اسمی از حاکمیت ملی است و اختیار جنگ و صلح که هر دو کیفی است.
شما در حالتی ممکن است بایک ارتش هزار نفره و ذخیرۀ کم بتوانید به استقلال عمل کنید ولی در جایی دیگر با ارتشی دو میلیون نفره و ذخیرۀ زیاد هم از عهدۀ این کار برنیایید. معیار کمی نمی تواند فقط واحدی را که میخواهیم استقلالش را بسنجیم، مورد توجه قرار بدهد. اینجا صحبت از ارتباط دو یا چند واحد سیاسی است و توان کمی به طور مطلق معنایی ندارد، اهمیت نسبی آن است که باید به حساب بیاید. محور مختصات اندازه گیری استقلال اساساً از آزادی پیچیده تر است و به تصور من، به دلیل تحولات مدام تاریخی، امکان تعیین حد نصاب در آن نیست.
می ماند مورد امارات و محمدرضا شاه که دوستمان مورد توجه قرار داده بود.
این که دولتی به طور مستقل تصمیم بگیرد بخشی از اختیارات خویش را در ازای امتیازاتی به مرجع دیگری محول نماید، انتخابی است آزاد. چون شما حتی اگر تحت فشار باشید، باز مسلوب الاختیار نیستید. همیشه می توانید نه بگویید، البته با قبول هزینۀ این کار که می تواند بالا باشد. قبول حکم دیگری در حکم صرفنظر از بخشی از استقلال شما خواهد بود، فرضاً در زمینۀ اقتصاد. ولی مسئله این است که همۀ بخش های استقلال اهمیت یکسان ندارد. بخش سیاسی اصل است. اگر این را بدهید دیگر به معنای رایج مستقل نیستید، حتی اگر در تمام زمینه های دیگر مستقل باشید. در مثال های مورد نظر دوستمان، ما با چشم پوشی از آزادی سیاسی مواجهیم. کشورک های جنوب خلیج فارس صاحب تاریخ و سابقۀ آزادیخواهی نیستند، فقط می توان فرض کرد که مردمشان ترجیح می دهند اختیار کشورشان به دست خودشان باشد ـ همین. ولی در مورد ایران داستان به کلی متفاوت است. ملت بزرگ ایران همیشه مدعی استقلال بوده و به همین دلیل، دنباله روی محمدرضا شاه از قدرت های خارجی را به او نبخشوده است. در پایان یادآوری کنم که وقتی فرمانروای کشوری استقلال سیاسی را به دیگری واگذار می کند، از مال شخصی صرف نظر نکرده، مال دیگری را، یعنی مال ملت را به خارجی بخشیده است.
۸ ژانویۀ ۲۰۲۲، ۱۸ دی ۱۴۰۱
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com